تشیع در اندلس: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص'
جز (جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص')
خط ۴۵: خط ۴۵:
'''تشيع در اندلس'''، ترجمه دو مقاله است كه مقاله نخست را دكتر محمود على مكى و مقاله دوم را دكتر عزّالدين عمر موسى نوشته و هر دو مقاله را [[جعفریان، رسول|حجت‌الاسلام رسول جعفريان]] (متولد 1343 ش) از عربى به فارسى ترجمه كرده و همراه با مقدمه و حاشيه‌هايى توضيحى و انتقادى منتشر كرده است.
'''تشيع در اندلس'''، ترجمه دو مقاله است كه مقاله نخست را دكتر محمود على مكى و مقاله دوم را دكتر عزّالدين عمر موسى نوشته و هر دو مقاله را [[جعفریان، رسول|حجت‌الاسلام رسول جعفريان]] (متولد 1343 ش) از عربى به فارسى ترجمه كرده و همراه با مقدمه و حاشيه‌هايى توضيحى و انتقادى منتشر كرده است.


مقاله اول بعدها به‌صورت كتابى به نام «التشيع في الأندلس منذ الفتح حتى نهاية الدولة الأموية» منتشر شد و مقاله دوم نيز مقدمه‌اى بر كتاب «دُرر السمط في خبر السبط» بوده است. <ref>مقدمه، ص 9-10</ref>  
مقاله اول بعدها به‌صورت كتابى به نام «التشيع في الأندلس منذ الفتح حتى نهاية الدولة الأموية» منتشر شد و مقاله دوم نيز مقدمه‌اى بر كتاب «دُرر السمط في خبر السبط» بوده است. <ref>مقدمه، ص9-10</ref>  


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۸: خط ۵۸:


#در صفحه عنوان كتاب نام نويسنده مقاله اول «محمود على مكى» ذكر شده ولى در صفحه شناسنامه «محمود محمد مكى» آمده كه نام اول صحيح است.
#در صفحه عنوان كتاب نام نويسنده مقاله اول «محمود على مكى» ذكر شده ولى در صفحه شناسنامه «محمود محمد مكى» آمده كه نام اول صحيح است.
#مترجم در مقدمه‌اش با تأكيد بر اينكه مقاله اول، تا آنجا كه مى‌دانيم نخستين مقاله‌اى است كه دراين‌باره نوشته شده و در نوشته‌هاى بعدى، همه به اين مقاله ارجاع داده‌اند؛ افزوده است: نويسنده مقاله اول با آنكه كوشيده تا موضع علمى و بى‌طرفانه‌اى داشته باشد، ولى در مواردى گرفتار لغزش و تعصّب شده است. نكته دوم عدم دقت وى در ضبط درست برخى از وقايع تاريخى است. با اين حال، تلاش وى در نقل اخبارى پراكنده در زمينه تاريخ تشيع در آن ناحيه قابل توجه بوده و به لحاظ انضباط داخلى، بحثى مفيد و قابل استفاده است. نكته ديگرى كه بايد يادآورى كرد اين‌كه مؤلف در آغاز معانى تشيع را روشن نكرده و على‌رغم آن‌كه در لابلاى كتاب اشاراتى به فرقه‌هاى شيعى دارد، اما يك روحى كلى براى تشيع فرض كرده و بر مبناى آن از تاريخ تشيع سخن گفته است. آگاهى‌هاى مؤلف از تشيع امامى، تنها به كتاب ضحى الإسلام احمد امين خلاصه شده و كمترين ارجاعى به منابع ديگر سنى- چه رسد به شيعه- در اين مقاله ديده نمى‌شود. نويسنده يادآور شده است كه هر چند مقاله دوم، نقيصه مقاله اول را جبران كرده و اصطلاحات گوناگون تشيع را از هم تفكيك و تعريف كرده است ولى مهم‌ترين مشكل نويسنده مقاله دوم نيز آن است كه بيش از حد بر مسائل اجتماعى و تأثير آنها در پيدايش ادب شيعى يا به قول وى ادب گريه بر اهل بيت(ع) تأكيد كرده است. هر دو مقاله تحليل‌هاى نادرست از اين دست دارد اما به لحاظ آن‌كه در فارسى اثرى در اين زمينه نبود، عجالتاً اين دو مقاله مى‌تواند به معلومات دوستداران تاريخ تشيع بيفزايد.<ref>همان، ص 9-10</ref>  
#مترجم در مقدمه‌اش با تأكيد بر اينكه مقاله اول، تا آنجا كه مى‌دانيم نخستين مقاله‌اى است كه دراين‌باره نوشته شده و در نوشته‌هاى بعدى، همه به اين مقاله ارجاع داده‌اند؛ افزوده است: نويسنده مقاله اول با آنكه كوشيده تا موضع علمى و بى‌طرفانه‌اى داشته باشد، ولى در مواردى گرفتار لغزش و تعصّب شده است. نكته دوم عدم دقت وى در ضبط درست برخى از وقايع تاريخى است. با اين حال، تلاش وى در نقل اخبارى پراكنده در زمينه تاريخ تشيع در آن ناحيه قابل توجه بوده و به لحاظ انضباط داخلى، بحثى مفيد و قابل استفاده است. نكته ديگرى كه بايد يادآورى كرد اين‌كه مؤلف در آغاز معانى تشيع را روشن نكرده و على‌رغم آن‌كه در لابلاى كتاب اشاراتى به فرقه‌هاى شيعى دارد، اما يك روحى كلى براى تشيع فرض كرده و بر مبناى آن از تاريخ تشيع سخن گفته است. آگاهى‌هاى مؤلف از تشيع امامى، تنها به كتاب ضحى الإسلام احمد امين خلاصه شده و كمترين ارجاعى به منابع ديگر سنى- چه رسد به شيعه- در اين مقاله ديده نمى‌شود. نويسنده يادآور شده است كه هر چند مقاله دوم، نقيصه مقاله اول را جبران كرده و اصطلاحات گوناگون تشيع را از هم تفكيك و تعريف كرده است ولى مهم‌ترين مشكل نويسنده مقاله دوم نيز آن است كه بيش از حد بر مسائل اجتماعى و تأثير آنها در پيدايش ادب شيعى يا به قول وى ادب گريه بر اهل بيت(ع) تأكيد كرده است. هر دو مقاله تحليل‌هاى نادرست از اين دست دارد اما به لحاظ آن‌كه در فارسى اثرى در اين زمينه نبود، عجالتاً اين دو مقاله مى‌تواند به معلومات دوستداران تاريخ تشيع بيفزايد.<ref>همان، ص9-10</ref>  
#نويسنده در مورد شخصى گمنام كه در شرق اندلس ادعاى نبوت كرده بود نوشته است كه وى به تأويل قرآن بر غير مسير طبيعى‌اش پرداخت و از جمله دستوراتش يكى آن بود كه نمى‌بايست موى را كوتاه كرده و ناخن را چيد. اين مدعى نبوّت دستگير شده و به زندقه متهم شد. وى را دعوت به توبه كردند و چون نپذيرفت به دار آويخته‌اند. گرايش وى به تأويل قرآن، نشان مى‌دهد كه وى تا اندازه‌اى تحت تأثير تبليغات باطنى بوده كه اندكى قبل از تكوين دولت فاطمى مطرح شده است. اسين بلاثيوس به مشابهت ميان آموزه‌هاى وى در نهى از كوتاه كردن مو و ناخن با تعاليم فيثاغورثى اشاره كرده است. اسماعيليان نيز به شدت تحت تأثير آموزه‌هاى فيثاغورثى‌ها بوده‌اند. قتل اين مدعى نبوت، پايان جنبشهاى شيعى نبود.... مترجم منتقدانه پاسخ داده است: برقرارى اين قبيل ارتباطات فكرى ميان فرد شورشى با فيثاغورثيان از يك سو و متأثر بودن اسماعيليان از آنها از سوى ديگر، و متهم كردن فرد مدعى نبوت به تشيع، از كارهاى غيرعلمى مؤلف است كه بعد از اين هم گرفتار آن شده است. هركجا اسمى از تأويل و باطن به ميان مى‌آيد بلافاصله اتهام تشيع را مطرح مى‌كند ولو آن كه فرد تأويل‌گرا مدعى نبوت باشد!<ref>متن كتاب، ص 20، پاورقى 2</ref>  
#نويسنده در مورد شخصى گمنام كه در شرق اندلس ادعاى نبوت كرده بود نوشته است كه وى به تأويل قرآن بر غير مسير طبيعى‌اش پرداخت و از جمله دستوراتش يكى آن بود كه نمى‌بايست موى را كوتاه كرده و ناخن را چيد. اين مدعى نبوّت دستگير شده و به زندقه متهم شد. وى را دعوت به توبه كردند و چون نپذيرفت به دار آويخته‌اند. گرايش وى به تأويل قرآن، نشان مى‌دهد كه وى تا اندازه‌اى تحت تأثير تبليغات باطنى بوده كه اندكى قبل از تكوين دولت فاطمى مطرح شده است. اسين بلاثيوس به مشابهت ميان آموزه‌هاى وى در نهى از كوتاه كردن مو و ناخن با تعاليم فيثاغورثى اشاره كرده است. اسماعيليان نيز به شدت تحت تأثير آموزه‌هاى فيثاغورثى‌ها بوده‌اند. قتل اين مدعى نبوت، پايان جنبشهاى شيعى نبود.... مترجم منتقدانه پاسخ داده است: برقرارى اين قبيل ارتباطات فكرى ميان فرد شورشى با فيثاغورثيان از يك سو و متأثر بودن اسماعيليان از آنها از سوى ديگر، و متهم كردن فرد مدعى نبوت به تشيع، از كارهاى غيرعلمى مؤلف است كه بعد از اين هم گرفتار آن شده است. هركجا اسمى از تأويل و باطن به ميان مى‌آيد بلافاصله اتهام تشيع را مطرح مى‌كند ولو آن كه فرد تأويل‌گرا مدعى نبوت باشد!<ref>متن كتاب، ص20، پاورقى 2</ref>  
#مترجم، توضيح و نقد پايانى خودش را در مورد اثر حاضر و به‌ويژه مقاله دوم چنين آورده است: به نظر مى‌رسد تحليل مؤلف درباره تشيع اندلس، از اين زاويه كه تشيع آن ناحيه، امرى است جداى از تشيع اعتقادى، درست و غيرقابل انكار است، زيرا كتاب و انديشه‌اى از ميراث فقهى و كلامى شيعه در آن نواحى ديده نمى‌شود. اما يك مسأله مسلم است و آن اين‌كه اين نگرش، آن‌طور كه در درر السمط آمده، با تسنن رسمى هم سازگارى ندارد. تسننى كه شكل افراطى آن در ارجوزه مورد بحث از [[ابن عبدربه، احمد بن محمد|ابن عبدربه]] و انديشه‌هاى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]ِ فقيه [نه عارف] بوده و صورت تعديل شده آن هم هيچگاه [[امام على(ع)]] را بر خلفاى نخست ترجيح نمى‌نهد؛ چه رسد به آن‌كه يكباره موجى عظيم از مرثيه‌خوانى و مديحه‌سرايى نسبت به اهل بيت آغاز شود. اين بخش از تحليل مؤلف كه موج مزبور را مانند تصوف، حاصل شكست‌هاى سياسى و دنيوى اندلس مى‌داند، نمى‌تواند به‌طور كامل پديده تشيع را در اين ناحيه تحليل كند. اين درست است كه در روزگار شكست مردم به تصوف پناه مى‌برند و فرض كنيم كه دلشان به مرثيه‌خوانى مى‌گرود، اما اين پاسخ اين سؤال نمى‌شود كه چرا بايد اين مرثيه‌خوانى يكباره براى حسين بن على(ع) شهيد كربلا باشد؟! چرا در منطقه‌اى كه بيش از سه قرن امويان حكمرانى كرده‌اند، مرثيه بر كسى خوانده مى‌شود كه آنها او را به شهادت رسانده‌اند؟! اگر مؤلف در پى تحليل پيدايى تشيع در اين ناحيه است، لازم است كه چگونگى انتقال يا توليد اين حركت و جنبش را توضيح دهد نه اينكه با تحليل روانى- اجتماعى، غيرمستقيم در بى‌اعتبارسازى آن بكوشد. از سوى ديگر، همان‌طور كه اشاره شد، درر السمط حاوى انديشه‌هاى فراوانى از نگرش تاريخى شيعه است. تاريخى كه شيعيان عراقى مانند ابومخنف و هشام كلبى در نوشته‌هاى خود آورده و سنيان به هيچ عنوان آن را نمى‌پذيرند. در واقع اگر سنيان اندلس، چيزى از تشيع كلامى و فقاهتى نگرفتند، نگرش تاريخى شيعه را پذيرفتند. كتاب درر السمط به خوبى اين نكته را نمايان مى‌سازد.<ref>همان، ص 108- 109</ref>  
#مترجم، توضيح و نقد پايانى خودش را در مورد اثر حاضر و به‌ويژه مقاله دوم چنين آورده است: به نظر مى‌رسد تحليل مؤلف درباره تشيع اندلس، از اين زاويه كه تشيع آن ناحيه، امرى است جداى از تشيع اعتقادى، درست و غيرقابل انكار است، زيرا كتاب و انديشه‌اى از ميراث فقهى و كلامى شيعه در آن نواحى ديده نمى‌شود. اما يك مسأله مسلم است و آن اين‌كه اين نگرش، آن‌طور كه در درر السمط آمده، با تسنن رسمى هم سازگارى ندارد. تسننى كه شكل افراطى آن در ارجوزه مورد بحث از [[ابن عبدربه، احمد بن محمد|ابن عبدربه]] و انديشه‌هاى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]ِ فقيه [نه عارف] بوده و صورت تعديل شده آن هم هيچگاه [[امام على(ع)]] را بر خلفاى نخست ترجيح نمى‌نهد؛ چه رسد به آن‌كه يكباره موجى عظيم از مرثيه‌خوانى و مديحه‌سرايى نسبت به اهل بيت آغاز شود. اين بخش از تحليل مؤلف كه موج مزبور را مانند تصوف، حاصل شكست‌هاى سياسى و دنيوى اندلس مى‌داند، نمى‌تواند به‌طور كامل پديده تشيع را در اين ناحيه تحليل كند. اين درست است كه در روزگار شكست مردم به تصوف پناه مى‌برند و فرض كنيم كه دلشان به مرثيه‌خوانى مى‌گرود، اما اين پاسخ اين سؤال نمى‌شود كه چرا بايد اين مرثيه‌خوانى يكباره براى حسين بن على(ع) شهيد كربلا باشد؟! چرا در منطقه‌اى كه بيش از سه قرن امويان حكمرانى كرده‌اند، مرثيه بر كسى خوانده مى‌شود كه آنها او را به شهادت رسانده‌اند؟! اگر مؤلف در پى تحليل پيدايى تشيع در اين ناحيه است، لازم است كه چگونگى انتقال يا توليد اين حركت و جنبش را توضيح دهد نه اينكه با تحليل روانى- اجتماعى، غيرمستقيم در بى‌اعتبارسازى آن بكوشد. از سوى ديگر، همان‌طور كه اشاره شد، درر السمط حاوى انديشه‌هاى فراوانى از نگرش تاريخى شيعه است. تاريخى كه شيعيان عراقى مانند ابومخنف و هشام كلبى در نوشته‌هاى خود آورده و سنيان به هيچ عنوان آن را نمى‌پذيرند. در واقع اگر سنيان اندلس، چيزى از تشيع كلامى و فقاهتى نگرفتند، نگرش تاريخى شيعه را پذيرفتند. كتاب درر السمط به خوبى اين نكته را نمايان مى‌سازد.<ref>همان، ص108- 109</ref>  


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش