۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىشود' به 'مىشود') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'مىک' به 'میک') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
در تنظیم قواعد فلسفی نکات زیر رعایت شده است: | در تنظیم قواعد فلسفی نکات زیر رعایت شده است: | ||
# هریک از قواعد با عنوان معروف خود مطرح شده، بهطورىکه اگر احیاناً مفاد یک قاعده در کتب مختلف با عبارات مختلف ذکر شده، آن عبارت که از همه عبارات معروفتر است، انتخاب شده و عنوان قاعده قرار گرفته است. | # هریک از قواعد با عنوان معروف خود مطرح شده، بهطورىکه اگر احیاناً مفاد یک قاعده در کتب مختلف با عبارات مختلف ذکر شده، آن عبارت که از همه عبارات معروفتر است، انتخاب شده و عنوان قاعده قرار گرفته است. | ||
# چون متون اصیل و با اهمیت در فلسفه اسلامى بیشتر به زبان عربى نوشته شده، حفظ عنوان اصلى قواعد ایجاب | # چون متون اصیل و با اهمیت در فلسفه اسلامى بیشتر به زبان عربى نوشته شده، حفظ عنوان اصلى قواعد ایجاب میکرد که هریک از آنها با متن اصلى عربى مورد بررسى قرار گیرد. | ||
# کلیه قواعد به ترتیب حروف تهجّى گرد آمده و ملاک تقدم در هر قاعده حرف اول آن است. | # کلیه قواعد به ترتیب حروف تهجّى گرد آمده و ملاک تقدم در هر قاعده حرف اول آن است. | ||
# حرف اول در هر قاعده، بدون الف و لام تعریف یا کلماتى از قبیل «کل»، «بعض» و مانند آن، در نظر گرفته شده است، بهطورىکه مثلاً قاعده «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد»، در حرف «واو» مورد بحث قرار گرفته و قاعده «کل ممکن زوج ترکیبى له ماهیة و وجود»، در حرف «م» مورد بحث واقع شده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص4-3</ref>. | # حرف اول در هر قاعده، بدون الف و لام تعریف یا کلماتى از قبیل «کل»، «بعض» و مانند آن، در نظر گرفته شده است، بهطورىکه مثلاً قاعده «الواحد لا يصدر عنه الا الواحد»، در حرف «واو» مورد بحث قرار گرفته و قاعده «کل ممکن زوج ترکیبى له ماهیة و وجود»، در حرف «م» مورد بحث واقع شده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص4-3</ref>. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
اولین قاعده کتاب، «انتقال الاعراض محال» نام دارد. نویسنده در توضیح محالبودن انتقال عرض از موضوعی به موضوع دیگر ابتدا به تعریف ماهیت جوهر و عرض پرداخته است. سپس ادامه میدهد تا آنجا که از مطالعه کتب فلسفی و کلامی برمیآید، کسی قائل به جواز انتقال عرض از یک موضوع به موضوع دیگر نیست؛ بلکه آن را از نظر عقل محال دانستهاند. وی در این رابطه دیدگاه فارابی، سهروردی، فخر رازی و در آخر ملاصدرا را مورد بررسی قرار داده است. | اولین قاعده کتاب، «انتقال الاعراض محال» نام دارد. نویسنده در توضیح محالبودن انتقال عرض از موضوعی به موضوع دیگر ابتدا به تعریف ماهیت جوهر و عرض پرداخته است. سپس ادامه میدهد تا آنجا که از مطالعه کتب فلسفی و کلامی برمیآید، کسی قائل به جواز انتقال عرض از یک موضوع به موضوع دیگر نیست؛ بلکه آن را از نظر عقل محال دانستهاند. وی در این رابطه دیدگاه فارابی، سهروردی، فخر رازی و در آخر ملاصدرا را مورد بررسی قرار داده است. | ||
ملاصدرا در اینجا جهت اثبات تجرد نفس ناطقه به یک سلسله آیات قرآنى استدلال مىکند که مضمون آیات شریفه رجوع و بقاء نفس ناطقه در معاد و رستاخیز است. سپس این استدلال را بر دو اصل و قاعده «امتناع اعاده معدوم» و «استحاله انتقال عرض» که از نظر وى قطعى و ثابتاند استوار مىسازد. وجه ابتناء استدلال بر این دو قاعده آن است که گفته مىشود اگر نفس ناطقه انسان، مجرد و جاودان نباشد، از این دو حالت خارج نیست: هنگام مرگ و مفارقت از بدن، نابود مىشود یا هنگام جدایى از بدن، به بدن برزخى دیگر منتقل مىشود. در این صورت اگر گفته شود که نفس ناطقه پس از مرگ و جدایى از بدن نابود مىشود، با توجه به آیات شریفه که به حضور نفس در معاد تصریح | ملاصدرا در اینجا جهت اثبات تجرد نفس ناطقه به یک سلسله آیات قرآنى استدلال مىکند که مضمون آیات شریفه رجوع و بقاء نفس ناطقه در معاد و رستاخیز است. سپس این استدلال را بر دو اصل و قاعده «امتناع اعاده معدوم» و «استحاله انتقال عرض» که از نظر وى قطعى و ثابتاند استوار مىسازد. وجه ابتناء استدلال بر این دو قاعده آن است که گفته مىشود اگر نفس ناطقه انسان، مجرد و جاودان نباشد، از این دو حالت خارج نیست: هنگام مرگ و مفارقت از بدن، نابود مىشود یا هنگام جدایى از بدن، به بدن برزخى دیگر منتقل مىشود. در این صورت اگر گفته شود که نفس ناطقه پس از مرگ و جدایى از بدن نابود مىشود، با توجه به آیات شریفه که به حضور نفس در معاد تصریح میکند، اشکال اول یعنى اعاده معدوم، لازم مىآید و اگر گفته شود که نفس ناطقه پس از مرگ و جدایى از بدن به بدن برزخى دیگر منتقل مىشود، اشکال انتقال عرض از یک موضوع به موضوع دیگر لازم مىآید و چون هر دو امر، یعنى اعاده معدوم و انتقال عرض، از محالات عقلى محسوب مىشود، ناچار باید به فرض اول، یعنى مسئله تجرد نفس ناطقه، اعتراف کنیم<ref>ر.ک: متن کتاب، جلد1، ص32-21</ref>. | ||
در انتهای جلد دوم بهعنوان یکصدمین مورد، قاعدهای با عنوان «آنچه علم و ادراک را تحقق میبخشد، چیزی جز نور و روشنایی نیست» مطرح شده است. وی معتقد است که آنچه اهل عرف و جمهور مردم از لغت نور اراده مىکنند، چیزى جز نور محسوس نیست. عامه مردم وقتى از نور سخن مىگویند، همان چیزى را اراده مىکنند که در چشم آنها علت دیدن به شمار مىآید؛ ولى اگر ملاک و معنى نور روشن بودن و روشنکردن است، باید گفت هرچیزى داراى این خصلت باشد نور به شمار مىآید. برخى از حکما بر اساس همین معنى و طبق همین ملاک گفتهاند: «النّور هو الظّاهر لنفسه المظهر لغیره و الظّلمة ما يقابله»؛ یعنى نور عبارت است از چیزى که در حدّ ذات خود روشن باشد و سایر اشیاء را نیز روشن گرداند. اگر این سخن حکما در باب معنى نور درست باشد، ناچار باید گفت مفهوم نور همانند مفهوم وجود یک مفهوم عام و شامل است که همهچیز را در جهان ادراک فرامىگیرد. | در انتهای جلد دوم بهعنوان یکصدمین مورد، قاعدهای با عنوان «آنچه علم و ادراک را تحقق میبخشد، چیزی جز نور و روشنایی نیست» مطرح شده است. وی معتقد است که آنچه اهل عرف و جمهور مردم از لغت نور اراده مىکنند، چیزى جز نور محسوس نیست. عامه مردم وقتى از نور سخن مىگویند، همان چیزى را اراده مىکنند که در چشم آنها علت دیدن به شمار مىآید؛ ولى اگر ملاک و معنى نور روشن بودن و روشنکردن است، باید گفت هرچیزى داراى این خصلت باشد نور به شمار مىآید. برخى از حکما بر اساس همین معنى و طبق همین ملاک گفتهاند: «النّور هو الظّاهر لنفسه المظهر لغیره و الظّلمة ما يقابله»؛ یعنى نور عبارت است از چیزى که در حدّ ذات خود روشن باشد و سایر اشیاء را نیز روشن گرداند. اگر این سخن حکما در باب معنى نور درست باشد، ناچار باید گفت مفهوم نور همانند مفهوم وجود یک مفهوم عام و شامل است که همهچیز را در جهان ادراک فرامىگیرد. |
ویرایش