۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فلسفه اسلامي' به 'فلسفهاسلامی') |
جز (جایگزینی متن - 'مىگ' به 'میگ') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
در بخش اول که بهعنوان مباحث مقدماتی کتاب مطرح گردیده، تاریخ تفکر فلسفی اسلامی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به این نکته اشاره شده است که براى مطالعات و تفکرات فلسفى، آغاز مشخصى را نمىتوان ذکر کرد؛ بلکه براى آن، همچون دیگر رشتههاى دانش بشرى، ریشههایى در اعماق تاریخ تفکر انسان مىتوان یافت. هرگاه انسانى مىزیسته، فکر و اندیشه را بهعنوان یک ویژگى جدایىناپذیر با خود داشته و هر جا انسانى گام نهاده، تعقل و تفکر را با خود آورده است. از اندیشههاى نانوشته بشر، اطلاعات متقن و دقیقى در دست نیست، جز آنچه دیرینهشناسان بر اساس آثارى که از حفاریها به دست آمده است، حدس مىزنند. اما اندیشههاى مکتوب، چه فلسفى و چه غیر آن، از این قافله بسیار عقب مانده و طبعا تا زمان اختراع خط به تأخیر افتاده است. نویسندگان معتقدند اندیشه فلسفى، به همان معنا که از فلسفه اراده مىکنیم، به معناى هستىشناسى و مباحثى از قبیل آغاز و انجام، در ابتداى پیدایش خود توأم با اعتقادات مذهبى است و ازاینرو، مىتوان گفت: قدیمىترین افکار فلسفى را باید از میان اندیشههاى مذهبى جستجو کرد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص19</ref>. | در بخش اول که بهعنوان مباحث مقدماتی کتاب مطرح گردیده، تاریخ تفکر فلسفی اسلامی، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به این نکته اشاره شده است که براى مطالعات و تفکرات فلسفى، آغاز مشخصى را نمىتوان ذکر کرد؛ بلکه براى آن، همچون دیگر رشتههاى دانش بشرى، ریشههایى در اعماق تاریخ تفکر انسان مىتوان یافت. هرگاه انسانى مىزیسته، فکر و اندیشه را بهعنوان یک ویژگى جدایىناپذیر با خود داشته و هر جا انسانى گام نهاده، تعقل و تفکر را با خود آورده است. از اندیشههاى نانوشته بشر، اطلاعات متقن و دقیقى در دست نیست، جز آنچه دیرینهشناسان بر اساس آثارى که از حفاریها به دست آمده است، حدس مىزنند. اما اندیشههاى مکتوب، چه فلسفى و چه غیر آن، از این قافله بسیار عقب مانده و طبعا تا زمان اختراع خط به تأخیر افتاده است. نویسندگان معتقدند اندیشه فلسفى، به همان معنا که از فلسفه اراده مىکنیم، به معناى هستىشناسى و مباحثى از قبیل آغاز و انجام، در ابتداى پیدایش خود توأم با اعتقادات مذهبى است و ازاینرو، مىتوان گفت: قدیمىترین افکار فلسفى را باید از میان اندیشههاى مذهبى جستجو کرد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص19</ref>. | ||
به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن مىتوان به «حیات فلسفى» تعبیر نمود؛ اما بهطور کلى حیات تعقلى مسلمانان، با ظهور اسلام همراه است. قرآن کریم، تکیه فراوانى بر حیات تعقلى داشته و خود پارهاى از استدلالهاى قیاسى و منطقى را به کار برده است. در کلمات مأثوره از پیامبر(ص)، بحثهاى تعقلى دقیق و عمیقى یافت مىشود و متکلمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، کموبیش به بحثهاى تعقلى و استدلالى پرداختهاند؛ بنابراین، حیات عقلى مسلمانان، سابقه طولانىترى دارد که پانزده قرن از آن | به اعتقاد نویسندگان، حدود سیزده قرن است که مسلمانان داراى نوعى خاص از حیات تعقلى هستند که از آن مىتوان به «حیات فلسفى» تعبیر نمود؛ اما بهطور کلى حیات تعقلى مسلمانان، با ظهور اسلام همراه است. قرآن کریم، تکیه فراوانى بر حیات تعقلى داشته و خود پارهاى از استدلالهاى قیاسى و منطقى را به کار برده است. در کلمات مأثوره از پیامبر(ص)، بحثهاى تعقلى دقیق و عمیقى یافت مىشود و متکلمان اسلامى قبل از آنکه کتب فلسفى ترجمه شود، کموبیش به بحثهاى تعقلى و استدلالى پرداختهاند؛ بنابراین، حیات عقلى مسلمانان، سابقه طولانىترى دارد که پانزده قرن از آن میگذرد<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>. | ||
به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت مىکند و کسانى را که عقل خود را به کار نمىگیرند، مورد مذمت قرار مىدهد. همان گونه که پیروان خود را به تقوا امر فرموده، به گفتار محکم و بااساس نیز مأمور ساخته است و از پیروى مطالب مشکوک برحذر داشته و مردمى را که از سنن خرافى نیاکان خود، کورکورانه تقلید مىکنند، نکوهش فرموده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>. | به اعتقاد ایشان، نخستین بذرهاى تفکر و تعقل، با نزول آیات قرآنى و دعوت پیامبر(ص) در بین مسلمانان پاشیده شد. قرآن کریم، در آیات فراوانى، پیروان خود را به تعقل و تفکر دعوت مىکند و کسانى را که عقل خود را به کار نمىگیرند، مورد مذمت قرار مىدهد. همان گونه که پیروان خود را به تقوا امر فرموده، به گفتار محکم و بااساس نیز مأمور ساخته است و از پیروى مطالب مشکوک برحذر داشته و مردمى را که از سنن خرافى نیاکان خود، کورکورانه تقلید مىکنند، نکوهش فرموده است<ref>ر.ک: همان، ص29-30</ref>. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی میباشد که مهمترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مىتوان متکلم - فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و بهویژه در بحث از خداوند، بهخوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مىسازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا علىرغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کماهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که بهنحوى مىپنداشته با مسائل اعتقادى و دادههاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و دادهها را نگه مىداشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مىدید، قابل اعتنا نمىدانست<ref>ر.ک: همان، ص54</ref>. | در بخش دوم، به معرفی ده تن از فیلسوفان جهان اسلام و اشاره به برخی از آثار آنان پرداخته شده است که نخستین شخص آنان ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی میباشد که مهمترین ویژگى علمى وی، پیشگامى او در بحث سازگارى دین و فلسفه دانسته شده است. او در پاسخ به افکار دهریان، مانویان، لاادریان مطالبى به رشته تحریر درآورده است؛ بدین جهت وى را مىتوان متکلم - فیلسوف دانست. متکلمانه سلوک کردن وى تا فیلسوفانه در مباحثى از قبیل حدوث و تناهى عالم و بهویژه در بحث از خداوند، بهخوبى قابل احساس است. اگر تشیع او جدى گرفته شود و قراینى که روشن مىسازد که وى علاوه بر مطالعات قرآنى، تحت تأثیر تعالیم ائمه معصومین(ع) نیز بوده است، آنگاه قابل فهم خواهد بود که چرا علىرغم اشراف بر فلسفه یونان، هرگز در برابر آن احساس خودباختگى نداشت و به یک منفعل صرف تبدیل نشد. این ویژگى کماهمیتى نیست که وى در مسائلى از فلسفه که بهنحوى مىپنداشته با مسائل اعتقادى و دادههاى دینى معارضه دارد، حرمت این مسائل و دادهها را نگه مىداشت و رأى مشهور فلسفى را که معارض با دین مىدید، قابل اعتنا نمىدانست<ref>ر.ک: همان، ص54</ref>. | ||
دومین شخص معرفیشده، [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصههاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را بهطور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاشهاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار [[ارسطو]] و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] است که فهم خود را از مابعدالطبیعه [[ارسطو]] مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىداند. فلسفهاى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] تأثیرگذار بود، از یکسو افلاطونى - فلوطینى است و از سوى دیگر، [[ارسطو|ارسطویى]] است. این مطلب بهوضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه | دومین شخص معرفیشده، [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] است. وی، نخستین فیلسوفى است که دین را در عرصههاى گوناگونش در چارچوب فلسفى ارائه نمود و اولین کسى است که منطق یونانى را بهطور کامل و منظم، به جهان اسلام تقدیم کرد. تلاشهاى او در این زمینه بیشتر روى آثار منطقى ارسطو متمرکز بود. گستردگى کار او در علوم حقیقى و عقلى و شرح او بر آثار [[ارسطو]] و افلاطون، سبب شد تا در میان فلاسفه، گوى سبقت را ببرد و به «معلم ثانى» ملقب شود. این [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] است که فهم خود را از مابعدالطبیعه [[ارسطو]] مدیون نوشته «أغراض مابعدالطبيعة» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] مىداند. فلسفهاى که او ارائه کرد و در فیلسوفان بعد از خودش مانند [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] تأثیرگذار بود، از یکسو افلاطونى - فلوطینى است و از سوى دیگر، [[ارسطو|ارسطویى]] است. این مطلب بهوضوح در کتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» مشهود است؛ چراکه در جمع اقوال، از مبانى نوافلاطونیان مایه میگذارد. او نهتنها در فهم درست فلسفه یونان بر فیلسوفان متأخر از خود مؤثر بوده، بلکه آرایى که خود در مسائل فلسفى مطرح کرده است، در آنان اثرگذار بود<ref>ر.ک: همان، ص71</ref>. | ||
[[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانشها در تقسیم اولى به «دانشهاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برههاى کاربردشان را از دست مىدهند و یا روزگارانى نیاز بدانها مورد غفلت واقع مىشود و بعد مورد توجه قرار مىگیرد و به «دانشهاى ثابتى» که نسبت به همه زمانها داراى کاربرد هستند تقسیم مىشوند. این قسم دانشها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانشهاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مىشوند؛ دانشهاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مىگیرند. وی دانشهاى اصلى را به «دانشهاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانشهاى دیگرند و «دانشهاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مىکند. «دانشهاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مىشود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مىباشد، تقسیم مىشود؛ ازاینرو، «دانشهاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مىدهند و «دانشهاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مىکنند، تا بهترینها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانشهاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مىکند و معیار را در این تقسیمبندى، بهترتیب ممزوج بودن شىء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مىدهد. وى «دانشهاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مىکند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانونگذارى»<ref>ر.ک: همان، ص126-127</ref>. | [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، سومین فیلسوفی است که به معرفی وی پرداخته شده است. از نظر او، دانشها در تقسیم اولى به «دانشهاى مقطعى» که روزگارانى به کار آیند و در برههاى کاربردشان را از دست مىدهند و یا روزگارانى نیاز بدانها مورد غفلت واقع مىشود و بعد مورد توجه قرار مىگیرد و به «دانشهاى ثابتى» که نسبت به همه زمانها داراى کاربرد هستند تقسیم مىشوند. این قسم دانشها برازنده نام حکمتند. از نظر او «دانشهاى حکمى» به «اصول» و «فروع» یا توابع تقسیم مىشوند؛ دانشهاى فرعى علومى مانند پزشکى، کشاورزى و علوم جزئى مربوط به تنجیم را در بر مىگیرند. وی دانشهاى اصلى را به «دانشهاى ابزارى»، یعنى علم منطق، که وسیله براى رسیدن به دانشهاى دیگرند و «دانشهاى غیر ابزارى» که هدف از آن رسیدن به امور عالم حاضر و قبل از آن است، تقسیم مىکند. «دانشهاى غیر ابزارى»، از نظر وی در اولین تقسیم به دانش «نظرى»، که تنها هدفش تزکیه جان است به معلوماتى که برایش حاصل مىشود و به دانش «عملى»، که هدفش عمل بر وفق معلومات نیز مىباشد، تقسیم مىشود؛ ازاینرو، «دانشهاى نظرى»، موجوداتى را که افعال یا حالات ما نیستند، مورد بررسى قرار مىدهند و «دانشهاى عملى»، افعال و حالات ما را بررسى مىکنند، تا بهترینها در ما تحقق بیابند یا از ما صادر گردند. او برخلاف متعارف، «دانشهاى نظرى» را به «طبیعى»، «ریاضى»، «الهى» و «کلى» تقسیم مىکند و معیار را در این تقسیمبندى، بهترتیب ممزوج بودن شىء، از نظر تعریف و قوام، با ماده معین و یا ماده غیر معین و یا غیر ممزوج بودن با ماده و یا گاهى ممزوج و گاهى غیر ممزوج بودن با ماده، قرار مىدهد. وى «دانشهاى عملى» را نیز به چهار بخش تقسیم مىکند: «علم اخلاق»، که هدف آن رسیدن انسان به سعادت دنیا و آخرت است، «علم تدبیر منزل»، «علم تدبیر مدینه» و «علم قانونگذارى»<ref>ر.ک: همان، ص126-127</ref>. |
ویرایش