دیوان حکیم سبزواری «اسرار»: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۵ ژوئن ۲۰۱۶
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۸: خط ۸۸:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل''|2=''چشم دل بر شاهد يكتا فكن''}}
{{ب|''لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل''|2=''چشم دل بر شاهد يكتا فكن''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


مثال حلّ:<ref>همان، ص 32 - 33</ref>.
مثال حلّ:<ref>همان، ص 32 - 33</ref>.
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''دم عيسى گرفت باد سحر''|2=''از دم جان‌فزاى حضرت دوست''}}
{{ب|''دم عيسى گرفت باد سحر''|2=''از دم جان‌فزاى حضرت دوست''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
خط ۱۰۷: خط ۱۰۷:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست''|2=''منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست''}}
{{ب|''شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست''|2=''منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


فخرالدين عراقى گويد:<ref>مجموعه آثار، ص 180</ref>.
فخرالدين عراقى گويد:<ref>مجموعه آثار، ص 180</ref>.
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''|2=''خوشا راهى كه پايانش تو باشى''}}
{{ب|''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''|2=''خوشا راهى كه پايانش تو باشى''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


اسرار گويد:<ref>غزل 168</ref>.
اسرار گويد:<ref>غزل 168</ref>.
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''خوشا جانى كه جانانش تو باشى''|2=''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''}}
{{ب|''خوشا جانى كه جانانش تو باشى''|2=''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


نشاط اصفهانى گويد:<ref>ديوان، ص 97</ref>.
نشاط اصفهانى گويد:<ref>ديوان، ص 97</ref>.
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد''|2=''در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد''}}
{{ب|''طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد''|2=''در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


اسرار گويد:<ref>غزل 75</ref>.
اسرار گويد:<ref>غزل 75</ref>.
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
{{ب|''ديده را آينه روى شهى بايد كرد''|2=''سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد''}}
{{ب|''ديده را آينه روى شهى بايد كرد''|2=''سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد''}}
{{ب|''تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست''|2=''طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد''}}
{{ب|''تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست''|2=''طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


مولوى گويد:<ref>ديوان كبير، غزل 1826</ref>.
مولوى گويد:<ref>ديوان كبير، غزل 1826</ref>.
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
{{ب|''هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»''|2=''بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين''}}
{{ب|''هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»''|2=''بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين''}}
{{ب|''گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد''|2=''بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين''}}
{{ب|''گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد''|2=''بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


اسرار گويد:<ref>غزل 151</ref>.
اسرار گويد:<ref>غزل 151</ref>.
خط ۱۴۰: خط ۱۴۰:
{{ب|''فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين''|2=''آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين''}}
{{ب|''فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين''|2=''آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين''}}
{{ب|''آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند''|2=''از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين''}}
{{ب|''آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند''|2=''از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.
16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
{{ب|''گر عشق نبود خود نبودى''|2=''هرگز نه زمين، نه آسمانى''}}
{{ب|''گر عشق نبود خود نبودى''|2=''هرگز نه زمين، نه آسمانى''}}
{{ب|''از ميكده گر درى گشايد''|2=''نگشود ز درس مشكل ما''}}
{{ب|''از ميكده گر درى گشايد''|2=''نگشود ز درس مشكل ما''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:
17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:
خط ۱۶۵: خط ۱۶۵:
{{ب|''بيا اسرار تا ما برفشانيم''|2=''دل و جان در ره دربان حافظ''}}
{{ب|''بيا اسرار تا ما برفشانيم''|2=''دل و جان در ره دربان حافظ''}}
{{ب|''ببند اسرار لب را چون ندارد''|2=''سخن پايانى اندر شأن حافظ''}}
{{ب|''ببند اسرار لب را چون ندارد''|2=''سخن پايانى اندر شأن حافظ''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:(همان، ص 147).
20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:(همان، ص 147).
خط ۱۷۳: خط ۱۷۳:
{{ب|''گمان بگذار و بر نور يقين پيچ''|2=''كه بى‌شك او يقين و تو گمانى''}}
{{ب|''گمان بگذار و بر نور يقين پيچ''|2=''كه بى‌شك او يقين و تو گمانى''}}
{{ب|''تويى هستى‌نما و اوست هستى''|2=''سرابى، او چو آب زندگانى''}}
{{ب|''تويى هستى‌نما و اوست هستى''|2=''سرابى، او چو آب زندگانى''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


و در غزل 54 چنين سروده است:(همان، ص 71.)
و در غزل 54 چنين سروده است:(همان، ص 71.)
خط ۱۷۹: خط ۱۷۹:
{{ب|''موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود''|2=''ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست''}}
{{ب|''موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود''|2=''ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست''}}
{{ب|''چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را''|2=''پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست''}}
{{ب|''چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را''|2=''پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست''}}
{{پايان شعر}}
{{پایان شعر}}


آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.
آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.
۰

ویرایش