ترجمه و شرح فارسی الموجز في أصول الفقه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ميكند' به 'می‌كند'
جز (جایگزینی متن - ' فى ' به ' في ')
جز (جایگزینی متن - 'ميكند' به 'می‌كند')
خط ۶۵: خط ۶۵:
مقصد اول (اوامر):  
مقصد اول (اوامر):  


1- ماده امر: لفظ امر مشترك لفظى براى دو معناى طلب و فعل است. 2- هيئت امر: به نظر استاد، هيئت امر براى بعث و برانگيختن فرد براى ايجاد متعلق امر وضع شده است. 3- اجزاء: آنچه از ظاهر آيات و روايات بدست مى‌آيد دلالت بر اجزاء ميكند. 5- امر به يك شىء مطلقاً دلالتى بر نهى از ضد آن ندارد چرا كه براى تحريك و بعث مكلف نسبت به انجام مأمورٌ به همان فعل امر كافى است. 6- نسخ وجوب و جواز بقاء: بعضى از اصوليين معتقدند كه بعد از نسخ وجوب جواز باقى مى‌ماند؛ [[سبحانی تبریزی، جعفر|استاد سبحانى]] به اين استدلال اشكال كرده و مى‌فرمايد جواز و رجحان از لوازمات بعث و تحريك مولى هستند و زمانى كه اصل بعث به وسيله نسخ از بين رفت معنا ندارد كه لوازمات آن باقى بماند. 7- امر به امر، در واقع امر به همان فعل خارجى است. 8- در بحث امر بعد از امر، اطلاق ماده امر دوم، اقتضاى تاكيد اما اطلاق هيئت امر دوم دلالت بر تاسيس دارد.
1- ماده امر: لفظ امر مشترك لفظى براى دو معناى طلب و فعل است. 2- هيئت امر: به نظر استاد، هيئت امر براى بعث و برانگيختن فرد براى ايجاد متعلق امر وضع شده است. 3- اجزاء: آنچه از ظاهر آيات و روايات بدست مى‌آيد دلالت بر اجزاء می‌كند. 5- امر به يك شىء مطلقاً دلالتى بر نهى از ضد آن ندارد چرا كه براى تحريك و بعث مكلف نسبت به انجام مأمورٌ به همان فعل امر كافى است. 6- نسخ وجوب و جواز بقاء: بعضى از اصوليين معتقدند كه بعد از نسخ وجوب جواز باقى مى‌ماند؛ [[سبحانی تبریزی، جعفر|استاد سبحانى]] به اين استدلال اشكال كرده و مى‌فرمايد جواز و رجحان از لوازمات بعث و تحريك مولى هستند و زمانى كه اصل بعث به وسيله نسخ از بين رفت معنا ندارد كه لوازمات آن باقى بماند. 7- امر به امر، در واقع امر به همان فعل خارجى است. 8- در بحث امر بعد از امر، اطلاق ماده امر دوم، اقتضاى تاكيد اما اطلاق هيئت امر دوم دلالت بر تاسيس دارد.


مقصد دوم (نواهى):  
مقصد دوم (نواهى):  
خط ۷۵: خط ۷۵:
1- مفهوم و منطوق: منطوق آن حكمى است كه لفظ در محل نطق بر آن دلالت دارد (دلالت مطابقى) و مفهوم آن حكمى است كه لفظ در غير محل نطق بر آن دلالت مى‌كند (يعنى دلالت التزامى)، 2- مداليل منطوقى جملات به دو دسته صريح و غيرصريح تقسيم مى‌شوند، 3- نزاع اصوليين در باب مفاهيم صغروى است، 4- مواردى كه از مفهوم مخالف مورد بحث و نزاع اصوليين قرار دارد عبارتند از: مفهوم شرط، وصف، غايت، حصر، عدد و لقب. به نظر مؤلف جمله شرطيه بخودى خود دلالتى بر مفهوم ندارد مگر آنكه به واسطه قرائن و شواهد ديگر وجود مفهوم براى جمله شرطيه ثابت شود. البته مفهوم داشتن جملات شرطيه داراى نتايج و ثمرات فقهى زيادى است. مفهوم وصف بخودى خود دلالتى بر مفهوم ندارد زيرا نهايت چيزى كه از قيودى مانند وصف و امثال آن فهميده مى‌شود اين است كه آن قيد احترازى بوده و دلالتى بر حكم موضوع در صورت انتفاء وصف يا انتقاء قيد ديگر ندارد مگر آنكه قرائن و دلائل خاصى وجود داشته باشد كه به كمك آنها معلوم شود كه اين وصف يا قيد از نوع قيود مفهومى بوده و داراى مفهوم مى‌باشد.
1- مفهوم و منطوق: منطوق آن حكمى است كه لفظ در محل نطق بر آن دلالت دارد (دلالت مطابقى) و مفهوم آن حكمى است كه لفظ در غير محل نطق بر آن دلالت مى‌كند (يعنى دلالت التزامى)، 2- مداليل منطوقى جملات به دو دسته صريح و غيرصريح تقسيم مى‌شوند، 3- نزاع اصوليين در باب مفاهيم صغروى است، 4- مواردى كه از مفهوم مخالف مورد بحث و نزاع اصوليين قرار دارد عبارتند از: مفهوم شرط، وصف، غايت، حصر، عدد و لقب. به نظر مؤلف جمله شرطيه بخودى خود دلالتى بر مفهوم ندارد مگر آنكه به واسطه قرائن و شواهد ديگر وجود مفهوم براى جمله شرطيه ثابت شود. البته مفهوم داشتن جملات شرطيه داراى نتايج و ثمرات فقهى زيادى است. مفهوم وصف بخودى خود دلالتى بر مفهوم ندارد زيرا نهايت چيزى كه از قيودى مانند وصف و امثال آن فهميده مى‌شود اين است كه آن قيد احترازى بوده و دلالتى بر حكم موضوع در صورت انتفاء وصف يا انتقاء قيد ديگر ندارد مگر آنكه قرائن و دلائل خاصى وجود داشته باشد كه به كمك آنها معلوم شود كه اين وصف يا قيد از نوع قيود مفهومى بوده و داراى مفهوم مى‌باشد.


به نظر استاد غايت مطلقاً داخل در مغيّى نيست و دليل آن تبادر است و ظاهراً مفهوم غايت داراى مفهوم است چرا كه تقييد يك جمله با غايت عرفاً براى اين است كه حدّ نهايى يك حكم يا يك موضوع را بيان كرده باشند. نويسنده تصريح ميكند كه در بسيارى از موارد، ادات حصر داراى مفهوم است. لقب داراى مفهوم نيست بلكه نهايت چيزى كه از لقب فهميده ميشود اين است كه آن جمله بر ثبوت آن حكم نسبت به مواردى كه اسم آن لقب شامل آنها ميشود دلالت دارد. مؤلف در پايان به يك نمونه عملى از مفهوم لقب در فقه اشاره مى‌كند.
به نظر استاد غايت مطلقاً داخل در مغيّى نيست و دليل آن تبادر است و ظاهراً مفهوم غايت داراى مفهوم است چرا كه تقييد يك جمله با غايت عرفاً براى اين است كه حدّ نهايى يك حكم يا يك موضوع را بيان كرده باشند. نويسنده تصريح می‌كند كه در بسيارى از موارد، ادات حصر داراى مفهوم است. لقب داراى مفهوم نيست بلكه نهايت چيزى كه از لقب فهميده ميشود اين است كه آن جمله بر ثبوت آن حكم نسبت به مواردى كه اسم آن لقب شامل آنها ميشود دلالت دارد. مؤلف در پايان به يك نمونه عملى از مفهوم لقب در فقه اشاره مى‌كند.


== وضعيت كتاب==
== وضعيت كتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش