۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بدر الدين' به 'بدرالدين') |
جز (جایگزینی متن - 'شمس الدين' به 'شمسالدين') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
#محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مىگويد: «اجاز لى غير مرّة».<ref>همان، 181/4</ref> | #محمد بن محمد بن على الغمارى المالكى (د 802 ق). ابن حجر مىگويد: «اجاز لى غير مرّة».<ref>همان، 181/4</ref> | ||
علاوه بر اشخاص مذكور مىتوان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806ق.<ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ ابشيطى، سليمان بن عبدالناصر، د 511ق.<ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830ق.<ref>همان، 278/6</ref>كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809ق.<ref>همان، 19/5</ref>؛ ابن الملقن، سراج الدين، د 804ق.<ref>همو، الذ، 77</ref>؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801ق.<ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref>و | علاوه بر اشخاص مذكور مىتوان از جمله شيوخ و استادان او اشخاص ذيل را نام برد: زفتاوى، محمد بن احمد بن على، د 806ق.<ref>سخاوى، الضوء، 24/7</ref>؛ ابشيطى، سليمان بن عبدالناصر، د 511ق.<ref>همان، 265/3</ref>؛بدر بشتكى، ابوالبقاء محمد بن ابراهيم انصارى دمشقى، د 830ق.<ref>همان، 278/6</ref>كه معلم ادبيات و عروض ابن حجر بود؛جمال مادرانى، عبدالله بن خليل بن يوسف، د 809ق.<ref>همان، 19/5</ref>؛ ابن الملقن، سراج الدين، د 804ق.<ref>همو، الذ، 77</ref>؛قنبر بن عبدالله شروانى ازهرى، د 801ق.<ref>ابن حجر، ابناء، 77/4</ref>و شمسالدين ابوالمعالى محمد بن احمد حبتّى حنبلى، د 825ق.<ref>همان، 480/7</ref> | ||
اما اينها نمونهاى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهمتر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل.<ref>ص 79</ref>مىگويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمىرسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون. | اما اينها نمونهاى از استادان و مشايخ اجازات اوست و براى تفصيل آن بايد به مجلدات الضوء سخاوى و انباء الغمر و از همه مهمتر به المجمع المؤسّس وى مراجعه كرد. سخاوى در الذيل.<ref>ص 79</ref>مىگويد: شيوخ بزرگى كه او داشت و همه مشار اليه و مرجع مشكلات بودند، هيچ يك از معاصران او نداشتند، زيرا هر يك از اين شيوخ در فن خود متبحر بودند و كسى در فن اختصاصى آنها به پايه ايشان نمىرسيد، مانند تنوخى در معرفت قرائات و عراقى در معرفت علم الحديث و هيثمى در حفظ متون و بلقينى در وسعت محفوظات و كثرت اطلاع و ابن الملقن در كثرت تصانيف و مجد الدين فيروز آبادى صاحب قاموس در معرفت لغت و غمارى در ادبيات عرب و عزّ بن جماعه در احاطه بر علوم گوناگون. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
در 813ق نور الدين على بن عبدالرحمن ربعى رشيدى مدرس حديث در قبّۀ بيبرس درگذشت و ابن حجر به جاى او براى محدّثان تدريس كرد.<ref>همان، 252/6</ref>تدريس در بيبرسيه ميان او و برادر جمال الدين استادار مورد نزاع بود. در 815ق برادر جمال الدين در مشيخۀ بيبرسيه با او شريك شد و در 816ق بر تمام آن دست يافت. | در 813ق نور الدين على بن عبدالرحمن ربعى رشيدى مدرس حديث در قبّۀ بيبرس درگذشت و ابن حجر به جاى او براى محدّثان تدريس كرد.<ref>همان، 252/6</ref>تدريس در بيبرسيه ميان او و برادر جمال الدين استادار مورد نزاع بود. در 815ق برادر جمال الدين در مشيخۀ بيبرسيه با او شريك شد و در 816ق بر تمام آن دست يافت. | ||
ابن حجر دوباره در 818ق آن را به دست آورد و سلطان مؤيّد شيخ (د 824 ق) توقيعى به نام ابن حجر صادر كرد و برادر جمال الدين را از آنجا بر كنار كرد. در اينجا بايد بگوييم كه اين امر نتيجۀ بحث او با | ابن حجر دوباره در 818ق آن را به دست آورد و سلطان مؤيّد شيخ (د 824 ق) توقيعى به نام ابن حجر صادر كرد و برادر جمال الدين را از آنجا بر كنار كرد. در اينجا بايد بگوييم كه اين امر نتيجۀ بحث او با شمسالدين هروى بود و سلطان در ازاى پيروزى او در اين بحث از او خواست كه پاداشى بطلبد. ابن حجر گفت كه او شيخ بيبرسيّه بود و برادر جمال الدين آن را به زور از او گرفته است. سلطان موافقت كرد و ابن حجر گواهانى بر آن گرفت و فرداى آن روز خلعت پوشيد و در مدرسۀ مذكور حضور يافت.<ref>انباء، 178/7</ref>پس از آنكه شمس قاياتى (د 850 ق) در 849ق قاضى شافعيه گرديد، رياست مشيخۀ بيبرسيه را از ابن حجر گرفتند و به او دادند. سخاوى مىگويد عقلا قبول قاياتى را نپسنديدند.<ref>الضوء، 213/8</ref>ابن حجر دوباره در اوايل ربيع الثانى 852 به مدرسۀ مذكور بازگشت و دوباره معزول شد. سخاوى مىگويد ابن حجر نام اشخاصى را كه در مدرسۀ مذكور بودند به ترتيب حروف معجم و به اقتباس از رسم ديوان الجيش مراتب ساخته بود، او بيشتر مستحقان مدارس را چنين ترتيبى داده بود و اين اشخاص پيش از او (به سبب نا مرتّب بودن) در رنج بودند.<ref>نك: عز الدين، 171</ref> | ||
ابن حجر در صفر 827 در خانقاه بيبرسيه شروع به املاى حديث كرد و مستملى شيخ زين الدّين رضوان بود. در ربيع الاول همان سال كه ابن حجر هم منصب قضا و هم منصب تدريس در مدرسۀ مؤيّديه را داشت، شيخ | ابن حجر در صفر 827 در خانقاه بيبرسيه شروع به املاى حديث كرد و مستملى شيخ زين الدّين رضوان بود. در ربيع الاول همان سال كه ابن حجر هم منصب قضا و هم منصب تدريس در مدرسۀ مؤيّديه را داشت، شيخ شمسالدين برماوى ادعا كرد كه واقف مدرسۀ مذكور شرط كرده است كه مدرس آن نبايد منصب قضا داشته باشد و عدهاى از او طرفدارى كردند و تدريس فقه شافعى در مدرسۀ مذكور را از او گرفتند. ابن حجر وقف نامه را به دست آورد و معلوم شد كه چنين شرطى در آن نشده است، بنابراين تدريس در مدرسه را دوباره به او واگذار كردند.<ref>ابن حجر، انباء، 40/8-41</ref> | ||
سخاوى نام دروس و مدارسى را كه ابن حجر در آنها تدريس كرده است، چنين نام مىبرد: تفسير در حسنيّه و منصوريه؛حديث در بيبرسيه، جماليه، زينبيّه، شيخونيّه، جامع طولون و قبّۀ منصوريّه؛ اسماع حديث در محموديّة؛فقه در خروبيه، فخريّه، شيخونيّه، صالحيّه، صلاحيه و مؤيّديّه.<ref>الذيل، 85</ref> | سخاوى نام دروس و مدارسى را كه ابن حجر در آنها تدريس كرده است، چنين نام مىبرد: تفسير در حسنيّه و منصوريه؛حديث در بيبرسيه، جماليه، زينبيّه، شيخونيّه، جامع طولون و قبّۀ منصوريّه؛ اسماع حديث در محموديّة؛فقه در خروبيه، فخريّه، شيخونيّه، صالحيّه، صلاحيه و مؤيّديّه.<ref>الذيل، 85</ref> | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
ابن حجر به كثرت افتاء مشهور بود و مىگويند: غالبا در هر روز قريب به سى فتوا صادر مىكرد و كمتر اتفاق مىافتاد كه در يك مجلس بيست فتوا ننويسد. خود ابن حجر فتاواى يك ماه خود را در کتابى كه به نام عجب الدهر في فتاوى شهر جمع كرده است و در آن به كسانى كه به بعضى از فتواهاى او اعتراض كردهاند، پاسخ گفته است. سخاوى مىگويد كسى كه در يك ماه بيشتر از سيصد فتوا صادر مىكند عجيب نيست كه در سه فتوا يا حتى در سى فتوا اشتباه كند.<ref>عز الدين، 153</ref> | ابن حجر به كثرت افتاء مشهور بود و مىگويند: غالبا در هر روز قريب به سى فتوا صادر مىكرد و كمتر اتفاق مىافتاد كه در يك مجلس بيست فتوا ننويسد. خود ابن حجر فتاواى يك ماه خود را در کتابى كه به نام عجب الدهر في فتاوى شهر جمع كرده است و در آن به كسانى كه به بعضى از فتواهاى او اعتراض كردهاند، پاسخ گفته است. سخاوى مىگويد كسى كه در يك ماه بيشتر از سيصد فتوا صادر مىكند عجيب نيست كه در سه فتوا يا حتى در سى فتوا اشتباه كند.<ref>عز الدين، 153</ref> | ||
از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود.<ref>سخاوى، الضوء، 235/9</ref>در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ | از جمله مناصب و وظايف او ايراد خطبه در مساجد مصر بود، از جمله در جامع الازهر و جامع عمرو بن العاص خطيب بود. وظيفۀ خطابت در جامع الازهر را محمد بن محمد بن رزين به او واگذار كرده بود.<ref>سخاوى، الضوء، 235/9</ref>در آخر رمضان 838 نيمى از وظيفۀ خطابت در الازهر را با نيمى از وظيفۀ خطابت در جامع عمرو بن العاص با شيخ شمسالدين محمد بن يحيى معاوضه كرد و در همين روز در جامع عمرو خطبه خواند.<ref>انباء، 353/8</ref> | ||
از جمله وظايف او کتابدارى کتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوى نفيسترين کتابها بود، و اين کتابها را قاضى برهان الدين ابراهيم بن عبدالرحيم ابن جماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين کتابها را پس از او جمال الدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد.<ref>انباء 293/20، 294</ref>ابن حجر پس از تصدّى کتابدارى کتابخانۀ مذكور دو فهرست براى آن تنظيم كرد: فهرستى موضوعى بر طبق علوم و فهرستى به ترتيب حروف الفباء براى اسامى كتب. ابن حجر هفتهاى يك روز در اين کتابخانه كار مى كرد و توانست کتابهايى را كه پيش از او از اين کتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند.<ref>عز الدين، 172، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref> | از جمله وظايف او کتابدارى کتابخانۀ مدرسۀ محموديه بود كه محتوى نفيسترين کتابها بود، و اين کتابها را قاضى برهان الدين ابراهيم بن عبدالرحيم ابن جماعة جمع كرده و در آن، كتب به خط مؤلفان فراوان بود. بيشتر اين کتابها را پس از او جمال الدين استادار گرفت و آن را وقف مدرسۀ خود كرد.<ref>انباء 293/20، 294</ref>ابن حجر پس از تصدّى کتابدارى کتابخانۀ مذكور دو فهرست براى آن تنظيم كرد: فهرستى موضوعى بر طبق علوم و فهرستى به ترتيب حروف الفباء براى اسامى كتب. ابن حجر هفتهاى يك روز در اين کتابخانه كار مى كرد و توانست کتابهايى را كه پيش از او از اين کتابخانه مفقود شده بود، باز گرداند.<ref>عز الدين، 172، به نقل از سخاوى، الجواهر و الدرر</ref> | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
منصب قضا در زمان حكومت مماليك از اهميت خاصى برخوردار بود و چنين اهميتى در تاريخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم ديگر تحت تسلط مماليك از استقلال خاصى بهرهمند بودند. در قاهره و دمشق براى هر يك از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعيين مى شد و اين قضات نيز به نوبۀ خود نواب يا جانشينانى داشتند كه در حكم دستياران قاضى بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق مىكرد. در قرنهاى 7 و 8ق اعتبار و اهميت قضات بسيار بود، اما به تدريج بر اثر فساد دربار و امراى بزرگ و عدم رعايت شرايط تقوا و اخلاق و فضيلت اهميت معنوى اين مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوهگيرى آنان اشاره كرده است. | منصب قضا در زمان حكومت مماليك از اهميت خاصى برخوردار بود و چنين اهميتى در تاريخ اسلام حتى در زمان خلافت عباسى در بغداد سابقه نداشته است. قضات در قاهره و دمشق و شهرهاى مهم ديگر تحت تسلط مماليك از استقلال خاصى بهرهمند بودند. در قاهره و دمشق براى هر يك از مذاهب چهارگانه قاضى خاصى از جانب سلطان تعيين مى شد و اين قضات نيز به نوبۀ خود نواب يا جانشينانى داشتند كه در حكم دستياران قاضى بودند و عدّۀ نواب در مواقع مختلف فرق مىكرد. در قرنهاى 7 و 8ق اعتبار و اهميت قضات بسيار بود، اما به تدريج بر اثر فساد دربار و امراى بزرگ و عدم رعايت شرايط تقوا و اخلاق و فضيلت اهميت معنوى اين مقام رو به ضعف نهاد. ابن حجر در انباء الغمر بارها به فساد قضات و رشوهگيرى آنان اشاره كرده است. | ||
ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حديث و فقه شايستگى بى چون و چرايى براى منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به اين شغل ظاهر نمىساخت و وقتى در اواخر قرن 8ق قاضى ابوالمعالى محمد بن ابراهيم سلمى (د 803 ق) خواست او را نايب خود كند، نپذيرفت و نيز سلطان مؤيّد شيخ بارها اين منصب را به او پيشنهاد كرد و گفت قاضى دمشق با مسئوليتهاى ديگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممكن است اين درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شديدا استنكاف كرد.<ref>سخاوى، الذيل، 80، عز الدين، 156</ref>سلطان مؤيّد شيخ او را در قضيۀ خاصى حاكم كرد و آن دربارۀ قاضى | ابن حجر در اثر دانش پهناور خود در حديث و فقه شايستگى بى چون و چرايى براى منصب قضا داشت، اما خود او در آغاز رغبت چندانى به اين شغل ظاهر نمىساخت و وقتى در اواخر قرن 8ق قاضى ابوالمعالى محمد بن ابراهيم سلمى (د 803 ق) خواست او را نايب خود كند، نپذيرفت و نيز سلطان مؤيّد شيخ بارها اين منصب را به او پيشنهاد كرد و گفت قاضى دمشق با مسئوليتهاى ديگرش هر ماه 10000 درهم درآمد دارد و ممكن است اين درآمد به دو برابر هم برسند، اما ابن حجر شديدا استنكاف كرد.<ref>سخاوى، الذيل، 80، عز الدين، 156</ref>سلطان مؤيّد شيخ او را در قضيۀ خاصى حاكم كرد و آن دربارۀ قاضى شمسالدين محمد بن عطاء الله هروى (د 839 ق) بود كه مردى ستيزهگر و مورد بحث و شك بود و دشمنان زياد و طرفداران زياد داشت. خود ابن حجر مىگويد كه در اين قضيه به دردسر افتاد و گرفتار شد.<ref>انباء، 345/7</ref>نتيجۀ حكميت ابن حجر صدور رأى بر ضد شمسالدين هروى گرديد و سلطان هروى را از منصب قضا معزول و جلال الدين بلقينى را به جاى او منصوب كرد.<ref>همان، 346/7</ref>ابن حجر به جهت دوستى با جلال بلقينى نيابت او را در قضا پذيرفت.<ref>سخاوى، همانجا</ref> | ||
پس از مرگ جلال الدين بلقينى در 824ق قاضى ولى الدين ابن العراقى به جاى او منصوب شد و از ابن حجر خواست كه نيابت او را بپذيرد. ابن حجر با آنكه به نيابت توجهى نداشت، اين پيشنهاد را پذيرفت تا نگويند كه بلقينى را بر او ترجيح مىدهد.<ref>عز الدين، 157</ref> | پس از مرگ جلال الدين بلقينى در 824ق قاضى ولى الدين ابن العراقى به جاى او منصوب شد و از ابن حجر خواست كه نيابت او را بپذيرد. ابن حجر با آنكه به نيابت توجهى نداشت، اين پيشنهاد را پذيرفت تا نگويند كه بلقينى را بر او ترجيح مىدهد.<ref>عز الدين، 157</ref> | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
در ذيقعدۀ 835 دوباره مخالفت او و علم الدين بلقينى بالا گرفت. بلقينى مىخواست كه وظايف نظارت بر جمع ابن طولون و مدرسۀ ناصريه را از ابن حجر بگيرند و به او واگذار كنند و در برابر اين كار او از كوشش براى دست يافتن به منصب قضا صرف نظر كند. ابن حجر به اين كار رضايت داد، اما بلقينى از سلطان تشكر كرد و چون سلطان گفت كه اين تشكر را بايد از ابن حجر كند در پاسخ گفت كه اين مناصب را من از سلطان دارم. اين از حماقت بلقينى بود، زيرا واقف موقوفات جامع ابن طولون و ناصريه در نظارت، نظر قاضى شافعى را شرط كرده بود نه نظر سلطان را، و اگر سلطان بدون رضايت قاضى شافعى چنين اجازهاى مىداد، بر خلاف نظر واقف عمل كرده بود. ابن حجر با شنيدن اين خبر حكم به عزل بلقينى از وظايف مذكور كرد، ولى بلقينى اعتنايى نكرد و به كار خود ادامه داد. در اين ميان مسألۀ خانۀ ابن النقاش پيش آمد. اين خانه متصل به جامع طولون بود و بلقينى دستور داده بود تا خانۀ مذكور را خراب كنند. ابن حجر و قاضى مالكى بر خلاف رأى بلقينى حكم كردند و قضاى حنفى از بلقينى طرفدارى كرد، اما سرانجام نظر ابن حجر غالب آمد.<ref>ابن حجر، همان، 255/8- 256</ref> | در ذيقعدۀ 835 دوباره مخالفت او و علم الدين بلقينى بالا گرفت. بلقينى مىخواست كه وظايف نظارت بر جمع ابن طولون و مدرسۀ ناصريه را از ابن حجر بگيرند و به او واگذار كنند و در برابر اين كار او از كوشش براى دست يافتن به منصب قضا صرف نظر كند. ابن حجر به اين كار رضايت داد، اما بلقينى از سلطان تشكر كرد و چون سلطان گفت كه اين تشكر را بايد از ابن حجر كند در پاسخ گفت كه اين مناصب را من از سلطان دارم. اين از حماقت بلقينى بود، زيرا واقف موقوفات جامع ابن طولون و ناصريه در نظارت، نظر قاضى شافعى را شرط كرده بود نه نظر سلطان را، و اگر سلطان بدون رضايت قاضى شافعى چنين اجازهاى مىداد، بر خلاف نظر واقف عمل كرده بود. ابن حجر با شنيدن اين خبر حكم به عزل بلقينى از وظايف مذكور كرد، ولى بلقينى اعتنايى نكرد و به كار خود ادامه داد. در اين ميان مسألۀ خانۀ ابن النقاش پيش آمد. اين خانه متصل به جامع طولون بود و بلقينى دستور داده بود تا خانۀ مذكور را خراب كنند. ابن حجر و قاضى مالكى بر خلاف رأى بلقينى حكم كردند و قضاى حنفى از بلقينى طرفدارى كرد، اما سرانجام نظر ابن حجر غالب آمد.<ref>ابن حجر، همان، 255/8- 256</ref> | ||
ابن حجر در 836ق به عنوان قاضى القضاة در سفر سلطان اشرف برسباى به شام و ديار بكر همراه او بود. ابن حجر.<ref>همان، 274/8- 283</ref>شرح اين سفر و منازل سر راه را نوشته است. سلطان و همراهان در نيمۀ شعبان سال مذكور وارد دمشق شدند و ابن حجر در 16 همان ماه مجلس املاء ترتيب داد و مستملى قاضى نور الدين بن سالم بود و علماى ديگر مانند حافظ | ابن حجر در 836ق به عنوان قاضى القضاة در سفر سلطان اشرف برسباى به شام و ديار بكر همراه او بود. ابن حجر.<ref>همان، 274/8- 283</ref>شرح اين سفر و منازل سر راه را نوشته است. سلطان و همراهان در نيمۀ شعبان سال مذكور وارد دمشق شدند و ابن حجر در 16 همان ماه مجلس املاء ترتيب داد و مستملى قاضى نور الدين بن سالم بود و علماى ديگر مانند حافظ شمسالدين بن ناصر الدين و ديگران در اين مجلس شركت جستند. روز پنجشنبه 24 شعبان به بيرون شهر حمص رسيدند و بعد به راه افتادند و پنجم رمضان با موكبى با شكوه وارد حلب گرديدند و 15 روز در آن شهر ماندند. پس از آن به راه افتادند و ابن حجر بعد از مدتى همراهى با سلطان به حلب بازگشت. در 28 شوال كسوفى اتفاق افتاد و ابن حجر در جامع كبير حلب با مردم نماز آيات خواند. اين سفر كه به قصد جنگ با امير عثمان قرايولوك امير تركمانان آق قويونلوا بود، نفعى به حال سلطان نداشت و محاصرۀ آمد ناكام ماند. سلطان پس از آشتى با قرايولوك به حلب بازگشت و از آنجا به دمشق آمد. در آغاز محرم 837 سلطان روى به مصر نهاد و ابن حجر همراه او بود و پس از گذشتن از غزوه روز پنجشنبه عاشوراى آن سال به قاهره رسيدند. | ||
ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت [[صحيح بخارى]] كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مىداند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند.<ref>همان، 301/8-302</ref> | ملك اشرف در جمادى الآخر 837 بيمار شد و ابن حجر دوبار از او عيادت كرد. در شعبان همين سال بنا به رسم هميشگى در قلعۀ قاهره شروع به قرائت [[صحيح بخارى]] كردند و مردى به نام ابن الحلاج ادعا كرد كه صد و بيست علم مىداند و از ابن حجر مسائل مشكلى پرسيد. ائمه و قضات به او سوء ظن پيدا كردند و او را مورد اهانت قرار دادند. اين شخص بعدها از ابن حجر پوزش طلبيد و گفت او را براى توهين به ابن حجر و كاستن ارزش او به اين كار واداشته بودند.<ref>همان، 301/8-302</ref> | ||
در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبداللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانهاى مىشود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مىخواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشتههاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى | در محرم 837 رسولى از جانب ايران به نام تاج الدين عبداللّه حسينى شيرازى با هداياى فراوان به قاهره آمد و از طرف شاهرخ پسر امير تيمور از سلطان تقاضا كرد تا اجازه دهد او نيز پوششى براى كعبه بفرستد. سلطان دستور داد تا در ماه صفر همان سال مجلسى از قضات در با فرستادۀ شاهرخ تشكيل شود و در اين باره تصميم بگيرند. قضات در مجلس مذكور اين تقاضا را رد كردند براى آنكه بهانهاى مىشود تا سلاطين و امراى ديگر نيز چنين تقاضايى بكنند. سلطان مىخواست اين تقاضا بى چون و چرا و بطور مطلق رد شود و از جهت نرمى پاسخ قضات خشمگين گرديد. همۀ علما و قضات جز ابن حجر كه همان جواب سابق خود را تأييد كرد، براى استرضاى سلطان حكم به منع مطلق دادند، اما سلطان نوشتههاى آنها را نپسنديد و علم الدين بلقينى نارضايى سلطان را فرصت شمرد و در صدد گرفتن منصب قضا از دست ابن حجر برآمد و قاضى شمسالدين تفهنى نيز او را تأييد كرد.اما سعى هيچ يك نتيجهاى نداد.<ref>همان، 328/8-330</ref> | ||
اما علم الدين بلقينى از كوشش در به دست آوردن قضاى شافعيه باز نمىايستاد. در اين ميان حمصى قاضى شام كه معزول شده بود، به قاهره آمد و بلقينى او را بر آن داشت كه نامهاى بنويسد و قضاى شافعيه را در قاهره به جاى ابن حجر براى خود بخواهد. و چون از اين معنى پرسيده شد، گفتند براى اين است كه اين شخص مبلغ زيادى براى اين كار مىپردازد و اگر كسى ديگر كه سزاوارتر از اوست همين مبلغ را پيشنهاد كند، او را قاضى مىكنند. مقصود اين است كه حمصى به تحريك بلقينى مبلغ زيادى براى گرفتن قضا از دست ابن حجر پيشنهاد كرده بود، اما اين حيلهاى بيش نبود، زيرا بلقينى كه سزاوارتر از او بود، فورا همين مبلغ را قبول مىكرد و به مقصود خود كه رسيدن به مسند قضا بود نايل مىآمد. سلطان به اين پيشنهاد مايل شد، ولى تا پايان ماه رمضان ساكت ماند. در ماه شوال آن شخص كه براى قضاى بلقينى مىكوشيد پيشنهاد خود را دوباره مطرح كرد. سلطان به يكى از خواص خود گفت تا با ابن حجر سخن بگويد و از او براى پرداخت مبلغى (براى ابقاء در منصب) سؤال كند. اما ابن حجر از پرداخت مبلغ سرباز زد و در روز پنجشنبه 5 شوال از منصب قضا بر كنار شد و قاضى علم الدين بلقينى به جاى او منصوب گرديد. | اما علم الدين بلقينى از كوشش در به دست آوردن قضاى شافعيه باز نمىايستاد. در اين ميان حمصى قاضى شام كه معزول شده بود، به قاهره آمد و بلقينى او را بر آن داشت كه نامهاى بنويسد و قضاى شافعيه را در قاهره به جاى ابن حجر براى خود بخواهد. و چون از اين معنى پرسيده شد، گفتند براى اين است كه اين شخص مبلغ زيادى براى اين كار مىپردازد و اگر كسى ديگر كه سزاوارتر از اوست همين مبلغ را پيشنهاد كند، او را قاضى مىكنند. مقصود اين است كه حمصى به تحريك بلقينى مبلغ زيادى براى گرفتن قضا از دست ابن حجر پيشنهاد كرده بود، اما اين حيلهاى بيش نبود، زيرا بلقينى كه سزاوارتر از او بود، فورا همين مبلغ را قبول مىكرد و به مقصود خود كه رسيدن به مسند قضا بود نايل مىآمد. سلطان به اين پيشنهاد مايل شد، ولى تا پايان ماه رمضان ساكت ماند. در ماه شوال آن شخص كه براى قضاى بلقينى مىكوشيد پيشنهاد خود را دوباره مطرح كرد. سلطان به يكى از خواص خود گفت تا با ابن حجر سخن بگويد و از او براى پرداخت مبلغى (براى ابقاء در منصب) سؤال كند. اما ابن حجر از پرداخت مبلغ سرباز زد و در روز پنجشنبه 5 شوال از منصب قضا بر كنار شد و قاضى علم الدين بلقينى به جاى او منصوب گرديد. | ||
خط ۱۷۰: | خط ۱۷۰: | ||
در 24 جمادى الاول 842 حسن بن حسين الاميوطى كه در خانههاى قضات وكالت مىكرد و نقيب قاضى علم الدين بلقينى بود، بر اثر شكايات زياد مورد تعقيب قرار گرفت و يكى از شكايت كنندگان ولوى بلقينى از اقارب علم الدين بلقينى بود. سرانجام به وساطت ناظر الجيش ابن حجر رأى به عدم تعقيب داد. تفصيل داستان را سخاوى.<ref>الضوء، 98/3، 99</ref>آورده است، اما در انباء (48/9) نام او به غلط حسين بن حسن آمده است و ميان كلمۀ «شكا» و نام او جملهاى افتاده است كه متضمن نام شاكى بوده است. بدون اين تذكر مطلب انباء (چاپ حيدر آباد) قابل فهم نيست. | در 24 جمادى الاول 842 حسن بن حسين الاميوطى كه در خانههاى قضات وكالت مىكرد و نقيب قاضى علم الدين بلقينى بود، بر اثر شكايات زياد مورد تعقيب قرار گرفت و يكى از شكايت كنندگان ولوى بلقينى از اقارب علم الدين بلقينى بود. سرانجام به وساطت ناظر الجيش ابن حجر رأى به عدم تعقيب داد. تفصيل داستان را سخاوى.<ref>الضوء، 98/3، 99</ref>آورده است، اما در انباء (48/9) نام او به غلط حسين بن حسن آمده است و ميان كلمۀ «شكا» و نام او جملهاى افتاده است كه متضمن نام شاكى بوده است. بدون اين تذكر مطلب انباء (چاپ حيدر آباد) قابل فهم نيست. | ||
در رجب 844 ابن حجر حكمى صادر كرد كه دلالت بر بينش و وسعت مشرب او دارد. در آن روز در حضور سلطان بر ضدّ قاضى | در رجب 844 ابن حجر حكمى صادر كرد كه دلالت بر بينش و وسعت مشرب او دارد. در آن روز در حضور سلطان بر ضدّ قاضى شمسالدين صفدى حنفى شكايت شد كه او گفته است مقيد به مذهب حنفى نيست بلكه گاهى به مذهب شافعى و گاهى به مذهب [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] و گاهى به مذهب مالك رأى مىدهد و علماى حنفيه گفتهاند كه اين كار او بازى با مذهب است و حكم او درست نيست. صفدى در پاسخ گفت كه او چنين نگفته است، بلكه گفته است به مذهب يكى از بزرگان حنفيه مقيد نيست و در مواقع مقتضى به رأى يكى از علماى مذكور عمل مىكند. مدعيان او گفتند كه دعوى در حكم به مذاهب مختلف است نه در درون يك مذهب و از اين رو پاسخ او مطابق دعوى نيست. ابن حجر به كمك صفدى شتافت و گفت اگر رأى يك عالم حنفى مطابق با رأى شافعى باشد و روايت او از يك عالم حنفى ديگر مطابق با مذهب مالك باشد، جواب با ادعا مطابقت مىكند. سلطان قاضى را به طريق سابق (از روى اهليّت) منصوب مىكند و آنكه اهليت ترجيح يك رأى را دارد بر مقلّد صرف مقدّم است و صفدى اهليّت دارد و در اين باب نمىتوان بر او انكار كرد. سرانجام سلطان گفت اگر اين ادعا بر او ثابت شود، چيزى بيشتر از تعزير بر او لازم نمىآيد و تعزيرش همين بود كه از دمشق به قاهره احضار شده است.<ref>ابن حجر، انباء، 133/9-134</ref> | ||
در محرم 844 قضيۀ ديگرى پيش آمد كه سبب عزل موقت ابن حجر و بازگشت مجدد او به منصب قضا گرديد. تفصيل آن چنين است كه روز سه شنبه 27 محرم سال مذكور به سلطان شكايت كردند كه مردى پيش از مرگ خود شخصى را وصى خود كرده بود. پس از مرگ او قاضى شافعى (يعنى ابن حجر) شخص ديگرى را در وصايت با وصى اولى شريك كرده است و به سبب آن در تركه متوفى تفريط واقع شده است. سلطان هر دو وصى را خواست و نايب قاضى را كه اهليت وصى ديگر را تثبيت كرده بود، نيز خواست و دستور داد كه وصى تازه و نايب ابن حجر را در قلعه حبس كنند. پس از آن از وصى نخستين پرسش به عمل آورد و آن وصى سخنانى گفت كه موجب تغيّر خاطر سلطان بر ابن حجر گرديد، زيرا پنداشت كه آن شخص راست مىگويد. | در محرم 844 قضيۀ ديگرى پيش آمد كه سبب عزل موقت ابن حجر و بازگشت مجدد او به منصب قضا گرديد. تفصيل آن چنين است كه روز سه شنبه 27 محرم سال مذكور به سلطان شكايت كردند كه مردى پيش از مرگ خود شخصى را وصى خود كرده بود. پس از مرگ او قاضى شافعى (يعنى ابن حجر) شخص ديگرى را در وصايت با وصى اولى شريك كرده است و به سبب آن در تركه متوفى تفريط واقع شده است. سلطان هر دو وصى را خواست و نايب قاضى را كه اهليت وصى ديگر را تثبيت كرده بود، نيز خواست و دستور داد كه وصى تازه و نايب ابن حجر را در قلعه حبس كنند. پس از آن از وصى نخستين پرسش به عمل آورد و آن وصى سخنانى گفت كه موجب تغيّر خاطر سلطان بر ابن حجر گرديد، زيرا پنداشت كه آن شخص راست مىگويد. | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
در ربيع الآخر 848 واقعۀ ديگرى براى ابن حجر به هنگام تصدى منصب قضا روى داد كه تفصيل آن را خود او در انباء الغمر چنين آورده است: | در ربيع الآخر 848 واقعۀ ديگرى براى ابن حجر به هنگام تصدى منصب قضا روى داد كه تفصيل آن را خود او در انباء الغمر چنين آورده است: | ||
روز يكشنبه 3 ربيع الآخر يكى از دويداريّه (دوات داران، از صاحب منصبان بزرگ حكومت مماليك) از جانب سلطان نزد من آمد و از سوى او امر كرد كه من در خانه بمانم. اين دستور كنايه از عزل من بود، پس از آن يك ساعت يا كمتر سپرى نشد كه شيخ | روز يكشنبه 3 ربيع الآخر يكى از دويداريّه (دوات داران، از صاحب منصبان بزرگ حكومت مماليك) از جانب سلطان نزد من آمد و از سوى او امر كرد كه من در خانه بمانم. اين دستور كنايه از عزل من بود، پس از آن يك ساعت يا كمتر سپرى نشد كه شيخ شمسالدين رومى نديم سلطان آمد و گفت كه سلطان از كار خود پشيمان است و گفته است كه مقصود او عزل من نبوده است، و از من خواست كه بامداد به قلعه بروم تا «خلعت رضا» كه علامت رضايت سلطان است، بپوشم. سبب اين واقعه آن بود كه يكى از نايبان من در حكم چيزى را ثابت كرده بود و سلطان از آن در شك افتاده بود و نايب و بعضى از گواهان را به حضور خواسته بود. در بازپرسى سخن گواهان با يكديگر مطابقت نكرده بود و سلطان در خشم رفته و نايب را زندانى ساخته و به عزل من حكم كرده بود، امّا بعد در همان روز مرا به قضا برگرداند و نايب مرا نيز از زندان درآورد. من ناراحت شدم و تصميم گرفتم كه براى خود بيش از ده نايب نگيرم و كسى را بجز ايشان بدون اجازۀ شفاهى سلطان به كار بازنگردانم. پس از آن علت آنچه را كه نايب من در حكم ثابت كرده بود، روشن كردم، سلطان در حضور قاضى حنفى و شمسالدين ونائى سخن مرا قبول كرد و اين دو قاضى گفتند كه نايب در حكم خود اشتباه نكرده است. با اينهمه در دل سلطان هنوز چيزى باقى مانده بود تا آنكه در مجلس ديگر در قبول عذر تأكيد كرد و از نايب راضى شد و يك فرجيّه باو پوشانيد و اجازه داد كه به شغل نيابت خود بازگردد..<ref>221/9-222</ref> | ||
روز دوشنبه يازدهم محرم 849 ابن حجر از مقام حكم و قضا منفصل گرديد و به جاى او | روز دوشنبه يازدهم محرم 849 ابن حجر از مقام حكم و قضا منفصل گرديد و به جاى او شمسالدين محمد بن على القاياتى قاضى القضاة شافعيه شد. علت انفصال او سقوط منارۀ مدرسۀ فخريه در بازارچۀ صاحب بود كه موجب مرگ عدهاى و زخمى شدن و ناقص شدن عدهاى ديگر گرديد. ناظر مدرسۀ مذكور شخصى به نام نور الدين قليوبى بود كه يكى از نايبان ابن حجر در قضا بود و سلطان خيال كرد كه او نايب ابن حجر در مدرسۀ مذكور نيز بوده است و سقوط مناره بر اثر غفلت ابن حجر از مرمّت منارۀ مذكور بوده است. ولى بعد معلوم شد كه ابن حجر نه متولى مدرسۀ مذكور بوده است و نه نايبى در آن داشته است. اين واقعه سبب شد كه دشمنان ابن حجر فرصت يافتند و به سلطان رساندند كه ابن حجر او را ظالم و ستمكار مىداند. سلطان سخت در خشم شد و او را از منصب قضا و حكم معزول كرد و او را ملزم ساخت كه ديۀ كشته شدگان زير آوار منار مدرسه را بپردازد.<ref>همان، 232/9-233</ref>ابن حجر در اين دوره هفت سال و اندكى بيش از سه ماه در منصب قضا بر جاى ماند. | ||
شمسالدين محمد قاياتى روز دوشنبه 28 محرم 850 پس از يك سال و 15 روز جلوس بر مسند قضا فوت كرد و در روز دوشنبه 5 صفر آن سال ابن حجر به جاى او منصوب گرديد، اما باز در اواخر ذيحجّه همان سال منفصل گرديد و با روز دوشنبه 8 ربيع الثانى 852 به منصب قضا بازگشت تا سرانجام روز 15 جمادى الآخر همان سال به كلى از اين منصب كنارهگيرى كرد و ديگر اين منصب را نپذيرفت. مجموع مدت جلوس او بر مسند قضا در سرتاسر زندگيش كمى بيش از 21 سال بود.<ref>سخاوى، الذيل، 84-85</ref> | |||
تفصيل دربارۀ ادوار گوناگون جلوس و تصدى منصب قضا از ابن حجر براى آن است كه از روش حكم و داورى او و نيز از شخصيت او، كه مقام قضا محك و معيارى براى آن است، و همچنين از كيفيت و وضع اين منصب در آن زمان كه از دورانهاى مهم قضا در عالم اسلام است، نمونههايى به دست داده شود. اهميت اين منصب و اهميت بزرگانى كه اين منصب را در دورۀ مماليك و مخصوصا در قرنهاى 7-9ق اشغال كرده بودند، هيچ گاه در عالم اسلام سابقه نداشته و پس از آن دوره هم هيچ گاه ديده نشده است. | تفصيل دربارۀ ادوار گوناگون جلوس و تصدى منصب قضا از ابن حجر براى آن است كه از روش حكم و داورى او و نيز از شخصيت او، كه مقام قضا محك و معيارى براى آن است، و همچنين از كيفيت و وضع اين منصب در آن زمان كه از دورانهاى مهم قضا در عالم اسلام است، نمونههايى به دست داده شود. اهميت اين منصب و اهميت بزرگانى كه اين منصب را در دورۀ مماليك و مخصوصا در قرنهاى 7-9ق اشغال كرده بودند، هيچ گاه در عالم اسلام سابقه نداشته و پس از آن دوره هم هيچ گاه ديده نشده است. | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۱: | ||
در آن سال منارۀ برج شمالى جامع مؤيّدى در شرف افتادن بود و ابن حجر در مجلس سلطان دو بيت در اين باره گفته بود كه بعضى از اعضاى مجلس آن را تعريض به عينى دانستند، عينى كه خود شعر خوب نمىگفت از يكى خواست تا دو بيت در جواب ابن حجر بگويد و آن را به خود نسبت داد.<ref>انباء، 281/7</ref>سخاوى مىگويد: سرانجام عينى در مرض موت ابن حجر به عيادت او رفت و در يك مسأله مربوط به حديث با او گفت و گو كرد.<ref>الذيل، 434</ref> | در آن سال منارۀ برج شمالى جامع مؤيّدى در شرف افتادن بود و ابن حجر در مجلس سلطان دو بيت در اين باره گفته بود كه بعضى از اعضاى مجلس آن را تعريض به عينى دانستند، عينى كه خود شعر خوب نمىگفت از يكى خواست تا دو بيت در جواب ابن حجر بگويد و آن را به خود نسبت داد.<ref>انباء، 281/7</ref>سخاوى مىگويد: سرانجام عينى در مرض موت ابن حجر به عيادت او رفت و در يك مسأله مربوط به حديث با او گفت و گو كرد.<ref>الذيل، 434</ref> | ||
از ديگر مخالفان او | از ديگر مخالفان او شمسالدين محمد بن عطاء الله، معروف به شمس هروى (د 829 ق) است و ما شمّهاى از مناسبات او را با ابن حجر گفتهايم. ابن حجر در مجلس مناظرهاى كه در 28 ربيع الآخر 817 با حضور علما و فقها تشكيل شد، او را سخت در تنگنا قرار داد. | ||
داستان اين مجلس مناظره و توطئهاى كه طرفداران هروى و مخالفان او براى خوار داشتن يكديگر كرده بودند و رفتار سلطان مؤيّد در آن مجلس از داستانهاى بسيار جالب مباحثات علماست و ابن حجر در انباء آن را به تفصيل ذكر كرده است.<ref>172/7-179</ref> | داستان اين مجلس مناظره و توطئهاى كه طرفداران هروى و مخالفان او براى خوار داشتن يكديگر كرده بودند و رفتار سلطان مؤيّد در آن مجلس از داستانهاى بسيار جالب مباحثات علماست و ابن حجر در انباء آن را به تفصيل ذكر كرده است.<ref>172/7-179</ref> | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
يكى ديگر از مخالفان او علم الدين بلقينى است. او سر سخت ترين دشمن ابن حجر بود و دائما مىكوشيد تا به مناصب و وظايف او دست يابد و دشمنى او تا بدانجا رسيد كه پس از مرگ ابن حجر مىخواست با بيوۀ او ازدواج كند، ولى سخاوى او را از اين كار بازداشت. چنانكه قبلا اشاره شد ابن حجر او را به حمق متصف و به تصرفات غير شرعى متهم كرده است.<ref>عز الدين، 179</ref> | يكى ديگر از مخالفان او علم الدين بلقينى است. او سر سخت ترين دشمن ابن حجر بود و دائما مىكوشيد تا به مناصب و وظايف او دست يابد و دشمنى او تا بدانجا رسيد كه پس از مرگ ابن حجر مىخواست با بيوۀ او ازدواج كند، ولى سخاوى او را از اين كار بازداشت. چنانكه قبلا اشاره شد ابن حجر او را به حمق متصف و به تصرفات غير شرعى متهم كرده است.<ref>عز الدين، 179</ref> | ||
شمسالدين محمد بن على قاياتى نيز از مخالفان او بود و هنگامى كه به قضا رسيد، پسر ابن حجر را تحت تعقيب قرار داد.<ref>سخاوى، الذيل، 284</ref>همو به مساعدت و تحريك بلقينى وظيفۀ مشيخه و نظارت خانقاه بيبرسيه را از ابن حجر گرفت. ابن حجر ناگزير از خانقاه مذكور نقل مكان كرد و عيالش را به جاى ديگر برد.<ref>همان، 285-286</ref>با اينهمه ابن حجر در حق او خوبى كرد و پس از مرگش او را به «نزاهت» و «عفت» ستود.<ref>انباء، 247/9</ref> | |||
==زنان و اولاد ابن حجر== | ==زنان و اولاد ابن حجر== | ||
خط ۲۴۳: | خط ۲۴۳: | ||
ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت.<ref>ابن فهد مكى، 337</ref>مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشتهاند و مىگويند پس از تشييع جنازۀ [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد.<ref>عز الدين، 93- 94</ref>در حاشيۀ لحظ الالحاظ.<ref>ص 338</ref>به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مىگويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند.<ref>ابن فهد مكى، 338</ref> | ابن حجر در ذيقعدۀ 852 پس از پايان مجلس املاء بيمار شد. بيمارى او را مؤلف لحظ الالحاظ اسهال و استفراغ خون نوشته است. درمان اطباء مفيد نيفتاد و در شب شنبه 28 ذيحجۀ سال مذكور وفات يافت.<ref>ابن فهد مكى، 337</ref>مردم قاهره بازارها و دكانها را بستند و در تشييع جنازۀ او شركت جستند. عدۀ تشييع كنندگان را 50000 تن نوشتهاند و مىگويند پس از تشييع جنازۀ [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] چنين تشييعى ديده نشده بود. سلطان و خليفه در تشييع جنازه حاضر بودند و سلطان از خليفه خواست كه بر او نماز گزارد.<ref>عز الدين، 93- 94</ref>در حاشيۀ لحظ الالحاظ.<ref>ص 338</ref>به نقل از تاريخ ابن طولون دمشقى آمده است كه علم الدين بلقينى، دشمن سرسخت ابن حجر، به درخواست خليفه بر او نماز خواند. نعش او را به قرافۀ صغرى حمل كردند و در آنجا در گورستان بنى الخرّوبى ميان مرقد امام شافعى و شيخ مسلم سلمى در برابر جامع ديلمى به خاك سپردند. مؤلف لحظ الالحاظ مىگويد: سلطان و رؤساى دولت جنازۀ او را به دوش كشيدند.<ref>ابن فهد مكى، 338</ref> | ||
ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستودهاند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مىگفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مىگرفت و بسيار عبادت مىكرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او | ابن حجر خوش صورت با قدى مايل به كوتاهى و نحيف اندام و فصيح زبان بود. معاصرانش همه او را به قدرت حافظه و هوش تند و دانش زياد و موثق بودن ستودهاند، استادش شيخ زين الدين عراقى گواهى داده بود كه او داناترين اصحاب او به علم حديث است. شعر خوب مىگفت و اشعار زيادى حفظ داشت. بسيار روزه مىگرفت و بسيار عبادت مىكرد. متواضع و حليم و خوش معاشرت بود. محضرش دوست داشتنى و خلقش پسنديده بود. شاگردان فراوانى داشت و چندين نسل از علماء شاگردان او بودند. بزرگ ترين و مشهورترين شاگردان او شمسالدين محمد بن عبدالرحمن سخاوى مورخ مشهور قرن 8ق است و چنانكه سابقا گفته شد، کتابى در شرح حال استادش به نام الجواهر و الدرر تأليف كرده است. | ||
==تأليفات ابن حجر== | ==تأليفات ابن حجر== |
ویرایش