۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
جز (جایگزینی متن - '....<ref>' به '.<ref>') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
#:باب اول: در آنچه پيش از شروع، در اين علم دانستنى است: هرچه قابل اشارت باشد، اگر بههيچوجه قسمتپذير نبود آن را نقطه خوانند و اگر در يك جهت قسمتپذير بود و در هيچ ديگر قسمتپذير نبود آن را خط خوانند و آن طولى باشد بىعرض و اگر در دو جهت قسمتپذير بود؛ يعنى در طول و عرض، و در عمق قسمتپذير نبود، آن را سطح خوانند و اگر در طول و عرض و عمق قسمتپذير باشد، آن را جسم تعليمى خوانند. و خط، يا مستقيم بود يا منحنى و...<ref>ر.ك: متن كتاب، ص2-3</ref> | #:باب اول: در آنچه پيش از شروع، در اين علم دانستنى است: هرچه قابل اشارت باشد، اگر بههيچوجه قسمتپذير نبود آن را نقطه خوانند و اگر در يك جهت قسمتپذير بود و در هيچ ديگر قسمتپذير نبود آن را خط خوانند و آن طولى باشد بىعرض و اگر در دو جهت قسمتپذير بود؛ يعنى در طول و عرض، و در عمق قسمتپذير نبود، آن را سطح خوانند و اگر در طول و عرض و عمق قسمتپذير باشد، آن را جسم تعليمى خوانند. و خط، يا مستقيم بود يا منحنى و...<ref>ر.ك: متن كتاب، ص2-3</ref> | ||
#بدان كه عالم همه يك كره است. مركزش، مركز زمين و يك سطح مستدير به همه محيط، چنانكه هر خطى كه از مركز زمين بدان سطح كشند همه متساوى باشد. و زمين در ميان آن كره هم بر شكل كره، كرهاى است از آب و خاك و سنگ؛ يك سطح بدو محيط، چنانكه از مركز زمين هر خطى كه بدان سطح كشند، همه متساوى باشد الا آنكه آن سطح به سبب شيب و بالا كه بر روى زمين هست سطح هموار نيست مانند سطح كره است كه ظاهر او در شيب باشد...<ref>ر.ك: همان، ص5-6</ref> | #بدان كه عالم همه يك كره است. مركزش، مركز زمين و يك سطح مستدير به همه محيط، چنانكه هر خطى كه از مركز زمين بدان سطح كشند همه متساوى باشد. و زمين در ميان آن كره هم بر شكل كره، كرهاى است از آب و خاك و سنگ؛ يك سطح بدو محيط، چنانكه از مركز زمين هر خطى كه بدان سطح كشند، همه متساوى باشد الا آنكه آن سطح به سبب شيب و بالا كه بر روى زمين هست سطح هموار نيست مانند سطح كره است كه ظاهر او در شيب باشد...<ref>ر.ك: همان، ص5-6</ref> | ||
#باب دوازدهم: در كيفيت زيادت و نقصان نور ماه: ماه جرم كروى است كثيف، صيقلى، غير نورانى؛ مانند آينه كه چون نور بر او افتد روشن شود و نور از وى منعكس گردد. و هميشه يك نيمه يا بيشتر از يك نيمه از وى كه محاذى جرم آفتاب بود، نورانى باشد و بيشتر از يك نيمه به آن سبب كه گفتيم آفتاب از ماه بزرگتر است؛ پس نور آفتاب بر زيادت از يك نيمه ماه افتد و آنچه غير نورانى نمايد، آن را سايه افتد، بر شكل مخروطى صنوبرى كه بر يك نقطه منعدم شود. و دايره كه فصل مشترك باشد ميان روشن و تاريك از جرم ماه، نزديك به دايره عظيمه باشد و چون چشم ما خردتر از ماه است ما از كره ماه كمتر از يك نيمه مىبينيم. و دايره كه فصل مشترك باشد ميان آنچه برابر چشم ما بود و ميان آنچه از ما پوشيده بود هم نزديك به دايره عظيمه باشد | #باب دوازدهم: در كيفيت زيادت و نقصان نور ماه: ماه جرم كروى است كثيف، صيقلى، غير نورانى؛ مانند آينه كه چون نور بر او افتد روشن شود و نور از وى منعكس گردد. و هميشه يك نيمه يا بيشتر از يك نيمه از وى كه محاذى جرم آفتاب بود، نورانى باشد و بيشتر از يك نيمه به آن سبب كه گفتيم آفتاب از ماه بزرگتر است؛ پس نور آفتاب بر زيادت از يك نيمه ماه افتد و آنچه غير نورانى نمايد، آن را سايه افتد، بر شكل مخروطى صنوبرى كه بر يك نقطه منعدم شود. و دايره كه فصل مشترك باشد ميان روشن و تاريك از جرم ماه، نزديك به دايره عظيمه باشد و چون چشم ما خردتر از ماه است ما از كره ماه كمتر از يك نيمه مىبينيم. و دايره كه فصل مشترك باشد ميان آنچه برابر چشم ما بود و ميان آنچه از ما پوشيده بود هم نزديك به دايره عظيمه باشد.<ref>ر.ك: همان، ص41-42</ref> | ||
#زمين، چنانكه گفتيم گرد است و آب به اكثر سطح او محيط است و عمارت بر كمتر از يك ربع است از سطح او و آن ربع را ربع مسكون خوانند. و چون مركز زمين مركز عالم است، پس سطح دايره معدل النهار بر سطح محيط زمين، دايرهاى احداث كند از دواير عظمى؛ آن دايره را خط استوا خوانند. و چون دايره عظيمه از دواير هيول فرض كنند، سطح آن دايره هم، بر زمين دايرهاى احداث كند كه قطع استوا كند بر زواياى قائمه. به اين دو دايره، زمين به چهار ربع مساوى، دو شمالى و دو جنوبى، طول هر ربعى بهقدر نصف دايره عظمى و عرضش بهقدر ربعى از دايره عظمى. و از اين چهار، ربع شمالى ربع مسكون است كه طولش از خط استوا بهقدر نصف دور باشد و عرضش از خط استوا تا نقطهاى كه محاذى قطب معدل النهار بود و آن ربع دور بود. و هرچند اين ربع را ربع مسكون مىخوانند، اما تمامى اين ربع معمور نيست، بل بعضى از آن در جانب شمال از فرط سرما، ممكن نيست كه حيوان تواند بود و آن موضع، اين است كه عرض آن مواضع؛ يعنى بعدش از خط استوا از دايره عظيمه، زيادت از تمام ميل كلى بود و آن شصتوشش درجه و كسرى باشد. پس آن مقدار از زمين از ربع مسكون كه عمارت بر وى ممكن است، نصف دور باشد و آن صدوهشتاد درجه باشد و عرضش از خط استوا شصتوشش درجه و كسرى. و اين مقدار نيز همه معمور نباشد؛ چه درياها در اين ميانه بسيار است و رودها و بيابانها و شُورستانها و كوهها و بيشهها كه به سبب آن، عمارت ممكن نيست...<ref>ر.ك: همان، ص54-55</ref> | #زمين، چنانكه گفتيم گرد است و آب به اكثر سطح او محيط است و عمارت بر كمتر از يك ربع است از سطح او و آن ربع را ربع مسكون خوانند. و چون مركز زمين مركز عالم است، پس سطح دايره معدل النهار بر سطح محيط زمين، دايرهاى احداث كند از دواير عظمى؛ آن دايره را خط استوا خوانند. و چون دايره عظيمه از دواير هيول فرض كنند، سطح آن دايره هم، بر زمين دايرهاى احداث كند كه قطع استوا كند بر زواياى قائمه. به اين دو دايره، زمين به چهار ربع مساوى، دو شمالى و دو جنوبى، طول هر ربعى بهقدر نصف دايره عظمى و عرضش بهقدر ربعى از دايره عظمى. و از اين چهار، ربع شمالى ربع مسكون است كه طولش از خط استوا بهقدر نصف دور باشد و عرضش از خط استوا تا نقطهاى كه محاذى قطب معدل النهار بود و آن ربع دور بود. و هرچند اين ربع را ربع مسكون مىخوانند، اما تمامى اين ربع معمور نيست، بل بعضى از آن در جانب شمال از فرط سرما، ممكن نيست كه حيوان تواند بود و آن موضع، اين است كه عرض آن مواضع؛ يعنى بعدش از خط استوا از دايره عظيمه، زيادت از تمام ميل كلى بود و آن شصتوشش درجه و كسرى باشد. پس آن مقدار از زمين از ربع مسكون كه عمارت بر وى ممكن است، نصف دور باشد و آن صدوهشتاد درجه باشد و عرضش از خط استوا شصتوشش درجه و كسرى. و اين مقدار نيز همه معمور نباشد؛ چه درياها در اين ميانه بسيار است و رودها و بيابانها و شُورستانها و كوهها و بيشهها كه به سبب آن، عمارت ممكن نيست...<ref>ر.ك: همان، ص54-55</ref> | ||
#باب سىام: در ذكر منازل قمر و طلوع و سقوط آن: عرب، منطقة البروج به بيستوهشت قسمت كردهاند؛ از جهت آنكه قمر دورى در منطقة البروج به قرب بيستوهشت روز كنند و آن را منازل قمر خوانند و قمر هر شب در منزلى باشد و به وقت سرعت باشد كه يك منزل در ميان بگذارد؛ و به وقت بطء سير باشد كه دو شب در يك منزل بماند. شب اول، در اول منزل بود و شب دوم، در آخر منزل. و باشد كه شبى او را ميان دو منزل بينند و ايشان هر منزلى را از كواكب مشهور نشان گرفتهاند. و بهتحقيق مقدار هر منزلى، دوازده درجه بود و پنجاه [و] يك دقيقه، به تقريب. و اسماى منازل، مشهور است و آن كواكب كه نشان هر منزل باشد هم معروف است. و هميشه چهارده منزل، فوق الارض بود و چهارده، تحت الارض<ref>ر.ك: همان، ص88-89</ref> | #باب سىام: در ذكر منازل قمر و طلوع و سقوط آن: عرب، منطقة البروج به بيستوهشت قسمت كردهاند؛ از جهت آنكه قمر دورى در منطقة البروج به قرب بيستوهشت روز كنند و آن را منازل قمر خوانند و قمر هر شب در منزلى باشد و به وقت سرعت باشد كه يك منزل در ميان بگذارد؛ و به وقت بطء سير باشد كه دو شب در يك منزل بماند. شب اول، در اول منزل بود و شب دوم، در آخر منزل. و باشد كه شبى او را ميان دو منزل بينند و ايشان هر منزلى را از كواكب مشهور نشان گرفتهاند. و بهتحقيق مقدار هر منزلى، دوازده درجه بود و پنجاه [و] يك دقيقه، به تقريب. و اسماى منازل، مشهور است و آن كواكب كه نشان هر منزل باشد هم معروف است. و هميشه چهارده منزل، فوق الارض بود و چهارده، تحت الارض<ref>ر.ك: همان، ص88-89</ref> |
ویرایش