۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - ' ....<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
'''أدب النفس''' اثر اخلاقى [[ابوعبدالله محمد بن على حكيم ترمذى]] (متوفى 320ق) به زبان عربى است كه توسط احمد عبدالرحيم السايح مورد تحقيق قرار گرفته است. | '''أدب النفس''' اثر اخلاقى [[ابوعبدالله محمد بن على حكيم ترمذى]] (متوفى 320ق) به زبان عربى است كه توسط احمد عبدالرحيم السايح مورد تحقيق قرار گرفته است. | ||
نويسنده از قدماى صوفيه به شمار مىرود | نويسنده از قدماى صوفيه به شمار مىرود.<ref>الثقافة، ص22</ref>و کتاب او از منابع مهم تصوف مىباشد.<ref>همان، ص23</ref> | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
مؤلف در بخش اول کتاب -كه ظاهراً مقدمه مؤلف مىباشد- به انگيزه و هدف خلقت اشاره كرده و چنين گفته كه خداوند براى نمايان كردن ربوبيت خويش و نيز نشان دادن قدرت و تدبيرش و همچنين بهخاطر اينكه مخلوقات از طريق قلب و زبان او را ياد كنند، مخلوقات را بهوجود آورده است | مؤلف در بخش اول کتاب -كه ظاهراً مقدمه مؤلف مىباشد- به انگيزه و هدف خلقت اشاره كرده و چنين گفته كه خداوند براى نمايان كردن ربوبيت خويش و نيز نشان دادن قدرت و تدبيرش و همچنين بهخاطر اينكه مخلوقات از طريق قلب و زبان او را ياد كنند، مخلوقات را بهوجود آورده است.<ref>ر.ك: متن کتاب، ص11</ref> | ||
نويسنده يادآور مىشود كه انسانها بايد هميشه به ياد خداوند باشند و ياد خداوند را بر همه چيز از جمله بر اعمال نيكو مقدم بدارند | نويسنده يادآور مىشود كه انسانها بايد هميشه به ياد خداوند باشند و ياد خداوند را بر همه چيز از جمله بر اعمال نيكو مقدم بدارند.<ref>همان، ص12</ref> | ||
مؤلف در اين بخش به جايگاه قلب و تفويض امور به دست خدا و نيز توكل و معناى آن نيز پرداخته است. | مؤلف در اين بخش به جايگاه قلب و تفويض امور به دست خدا و نيز توكل و معناى آن نيز پرداخته است. | ||
مؤلف در بخش ديگرى از کتابش به معناى لغوى و اصطلاحى «رياضة النفس» پرداخته است و گفته كه «رياض» مشتق از «رضض» به معناى شكستن «كسر» مىباشد. و مىگويد وقتى نفس از عادات پليد دور شد و به يقين رسيد و شيرينى لقاء خداوند را چشيد ديگربار به سمت شهوات كشيده نمىشود | مؤلف در بخش ديگرى از کتابش به معناى لغوى و اصطلاحى «رياضة النفس» پرداخته است و گفته كه «رياض» مشتق از «رضض» به معناى شكستن «كسر» مىباشد. و مىگويد وقتى نفس از عادات پليد دور شد و به يقين رسيد و شيرينى لقاء خداوند را چشيد ديگربار به سمت شهوات كشيده نمىشود.<ref>همان ص34-35</ref> | ||
در بخش يقين کتاب با اين سؤال مواجه مىشويم كه يقين چگونه حاصل مىشود؟ مؤلف خود چنين جواب مىدهد كه يقين با پاكى و طهارت قلب ايجاد مىشود، و اما طهارت قلب چيست؟ ايشان مىگويد طهارت قلب يعنى ترك هر آنچيزى كه باعث اضطراب در قلب و آشفتگى آن مىشود. خواه آنچيز امرى بزرگ و خواه كوچك باشد. و بايد قلب را از شهوات و آنچيزهايى كه به شهوات مربوط مىشود دور نگه داشت. و نتيجه اين عمل، پاك كردن و صيقل دادن قلب است | در بخش يقين کتاب با اين سؤال مواجه مىشويم كه يقين چگونه حاصل مىشود؟ مؤلف خود چنين جواب مىدهد كه يقين با پاكى و طهارت قلب ايجاد مىشود، و اما طهارت قلب چيست؟ ايشان مىگويد طهارت قلب يعنى ترك هر آنچيزى كه باعث اضطراب در قلب و آشفتگى آن مىشود. خواه آنچيز امرى بزرگ و خواه كوچك باشد. و بايد قلب را از شهوات و آنچيزهايى كه به شهوات مربوط مىشود دور نگه داشت. و نتيجه اين عمل، پاك كردن و صيقل دادن قلب است.<ref>همان ص36</ref> | ||
در بخش بعدى کتاب در توضيح «صفت قلب» به چگونگى قرار گرفتن قلب در بدن بهصورت مختصر اشاره مى كند و بين «قلب» و «صدر» فرق مىگذارد. سپس مىگويد كه قلب داراى دو چشم و دو گوش و يك در است و خانهاش نيز «صدر» مىباشد | در بخش بعدى کتاب در توضيح «صفت قلب» به چگونگى قرار گرفتن قلب در بدن بهصورت مختصر اشاره مى كند و بين «قلب» و «صدر» فرق مىگذارد. سپس مىگويد كه قلب داراى دو چشم و دو گوش و يك در است و خانهاش نيز «صدر» مىباشد.<ref>همان ص52</ref> | ||
ايشان در اين بخش اصطلاحاتى همچون «صدر»، «فؤاد»، «نور» را مطرح مىكند و توضيحاتى دراينباره مىدهد | ايشان در اين بخش اصطلاحاتى همچون «صدر»، «فؤاد»، «نور» را مطرح مىكند و توضيحاتى دراينباره مىدهد.<ref>همان ص53</ref> | ||
وى در اين بخش از کتاب نور خداوند را چنين در قلب به تصوير مىكشد: نور زمانى كه از قلب خارج مىشود در «صدر» طلوع مىكند و باعث مىشود كه چشمهاى «فؤاد» با اين نور روشن شود | وى در اين بخش از کتاب نور خداوند را چنين در قلب به تصوير مىكشد: نور زمانى كه از قلب خارج مىشود در «صدر» طلوع مىكند و باعث مىشود كه چشمهاى «فؤاد» با اين نور روشن شود.<ref>همان ص53</ref> | ||
در ادامه به بيمارىهاى قلبى چون حسد، ريا، فخر و... اشاره مىكند و دليل آن را بزرگ شمردن دنيا دانسته و براى از بين بردن اين بيمارىها چارهاى جز رياضت نفس نمىداند | در ادامه به بيمارىهاى قلبى چون حسد، ريا، فخر و... اشاره مىكند و دليل آن را بزرگ شمردن دنيا دانسته و براى از بين بردن اين بيمارىها چارهاى جز رياضت نفس نمىداند.<ref>همان ص65-66</ref> | ||
مؤلف بعد از اين قسمت (توضيح صفات قلب)، صفات عارف را برمىشمرد و ضمن توضيحاتى نسبتاً طولانى بايدها و نبايدهايى كه شايسته هست كه يك انسان موقن آنرا انجام دهد يا ترك كند توضيح مىدهد | مؤلف بعد از اين قسمت (توضيح صفات قلب)، صفات عارف را برمىشمرد و ضمن توضيحاتى نسبتاً طولانى بايدها و نبايدهايى كه شايسته هست كه يك انسان موقن آنرا انجام دهد يا ترك كند توضيح مىدهد.<ref>همان ص72 الى 104</ref> | ||
ترمذى قائل است كه وقتى نور هدايت بر قلب شخص وارد شود، غفلت از او دور شده و شك و شرك از آن قلب مىرود و جاى غفلت، آگاهى و جاى شك، يقين و جاى شرك، اخلاص مىنشيند | ترمذى قائل است كه وقتى نور هدايت بر قلب شخص وارد شود، غفلت از او دور شده و شك و شرك از آن قلب مىرود و جاى غفلت، آگاهى و جاى شك، يقين و جاى شرك، اخلاص مىنشيند.<ref>همان ص86</ref> | ||
چهار بخش پايانى کتاب درباره «نصرت و يارى»، «مجاهده»، «هوا و هوس» و «نتيجه هوا و هوس» است. ايشان هر كدام از بخشها را با مطرح كردن يك سؤال و پاسخ به آن مطرح مىكند. اين چهار بخش از بخشهاى موجز کتاب به شمار مىرود. | چهار بخش پايانى کتاب درباره «نصرت و يارى»، «مجاهده»، «هوا و هوس» و «نتيجه هوا و هوس» است. ايشان هر كدام از بخشها را با مطرح كردن يك سؤال و پاسخ به آن مطرح مىكند. اين چهار بخش از بخشهاى موجز کتاب به شمار مىرود. | ||
مؤلف در بخش نصرت مىنويسد: وقتى بندهاى در نهايت قدرت با هواى نفس به مجاهده مىپردازد، خداوند با نشان دادن راهش به كمك او مىآيد؛ بهگونهاى كه راهى از قلبش بهسوى خدا باز مىشود تا اينكه اين راه تبديل به چشم قلب «عين القلب» مىشود و با آن خداوند را مىبيند | مؤلف در بخش نصرت مىنويسد: وقتى بندهاى در نهايت قدرت با هواى نفس به مجاهده مىپردازد، خداوند با نشان دادن راهش به كمك او مىآيد؛ بهگونهاى كه راهى از قلبش بهسوى خدا باز مىشود تا اينكه اين راه تبديل به چشم قلب «عين القلب» مىشود و با آن خداوند را مىبيند.<ref>همان ص104</ref> | ||
مؤلف در بخش مجاهده، جهاد با نفس را به جهاد با دشمن تشبيه كرده و متذكر شده كه كسى كه با تمام قوا به جنگ با دشمن مىرود يقيناً پيروز است | مؤلف در بخش مجاهده، جهاد با نفس را به جهاد با دشمن تشبيه كرده و متذكر شده كه كسى كه با تمام قوا به جنگ با دشمن مىرود يقيناً پيروز است.<ref>همان ص107 و 108</ref> | ||
ايشان در بخش پايانى کتابش مىگويد كه وقتى كسى مبتلا به هواى نفس مىشود يا مانند فرعون مىشود كه خود را خدا مىخواند و يا مانند نمرود كه مىخواهد با خداوند مبارزه كند | ايشان در بخش پايانى کتابش مىگويد كه وقتى كسى مبتلا به هواى نفس مىشود يا مانند فرعون مىشود كه خود را خدا مىخواند و يا مانند نمرود كه مىخواهد با خداوند مبارزه كند.<ref>همان ص117 و 118</ref> | ||
مؤلف در پايان مى گويد كه انسانهاى پيروز در مبارزه با هواى نفس به دو گروه تقسيم مى شود؛ هر چند به سه گروه اشاره مىكند | مؤلف در پايان مى گويد كه انسانهاى پيروز در مبارزه با هواى نفس به دو گروه تقسيم مى شود؛ هر چند به سه گروه اشاره مىكند.<ref>همان ص119</ref> | ||
لازم به ذكر است كه: | لازم به ذكر است كه: | ||
#ايشان در اثبات مدعى خود به وفور از آيات | #ايشان در اثبات مدعى خود به وفور از آيات.<ref>همان، ص11، 13، 19، 20 و...</ref>و روايات.<ref>همان، ص12، 28، 37 و...</ref>استمداد طلبيده است. | ||
#مؤلف در ترجمه برخى از لغات نيز به منابع لغت مراجعه كرده است؛ مثلاً در آيه ''' «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون» '''....<ref>ذارايات: 56</ref>گفته است كه منظور از «ليعبدون»، «ليوحدون» است و همينطور در آيه «اياك نعبد» يعنى «نوحد» است | #مؤلف در ترجمه برخى از لغات نيز به منابع لغت مراجعه كرده است؛ مثلاً در آيه ''' «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون» '''....<ref>ذارايات: 56</ref>گفته است كه منظور از «ليعبدون»، «ليوحدون» است و همينطور در آيه «اياك نعبد» يعنى «نوحد» است.<ref>همان، ص12، 34 و 52</ref> | ||
#برخى مدعى هستند كه نظرات ترمذى در اين کتاب برگرفته از تفكرات افلاطون مىباشد و مؤلف اثرپذيرى زيادى از فلاسفهاى چون افلاطون داشته است | #برخى مدعى هستند كه نظرات ترمذى در اين کتاب برگرفته از تفكرات افلاطون مىباشد و مؤلف اثرپذيرى زيادى از فلاسفهاى چون افلاطون داشته است.<ref>الثقافة، ص23</ref>و مىگويند كه چگونگى به تصوير كشيدن قلب.<ref>متن کتاب، ص52</ref>در کتاب مىتواند برگرفته از نظرات «غار افلاطون» باشد.<ref>الثقافة، ص24</ref> | ||
== وضعيت کتاب == | == وضعيت کتاب == | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
محقق، فهرست محتويات را به همراه مصادر و مراجع کتاب در پايان کتاب آورده است. | محقق، فهرست محتويات را به همراه مصادر و مراجع کتاب در پايان کتاب آورده است. | ||
پاورقىهاى کتاب بيشتر به درج ارجاعات اختصاص يافته و مواردى نيز به اختلاف نسخ | پاورقىهاى کتاب بيشتر به درج ارجاعات اختصاص يافته و مواردى نيز به اختلاف نسخ.<ref>متن کتاب، ص18، 21 و 32</ref>اشاره شده است. محقق در توضيح لغات، از لغتنامههاى همچون لسانالعرب، و اساسالبلاغة.<ref>همان، ص24، 25، 36 و 38</ref>بهره برده است. ايشان در برخى از موارد، بدون تكيه بر لغتنامه، لغات را ترجمه نموده است.<ref>همان، ص35 و 61</ref>همچنين در برخى موارد در پاورقىها به بررسى سند روايات.<ref>همان، ص36، 50 و 68</ref>از حيث صحت و سقم پرداخته است. | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش