تشیع در اندلس: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - '[[ابن عبدربه، احمد بن محمد|ابن عبدربه]]' به 'ابن عبدربه ')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۶۳: خط ۶۳:
3. نويسنده در مورد شخصى گمنام كه در شرق اندلس ادعاى نبوت كرده بود نوشته است كه وى به تأويل قرآن بر غير مسير طبيعى‌اش پرداخت و از جمله دستوراتش يكى آن بود كه نمى‌بايست موى را كوتاه كرده و ناخن را چيد. اين مدعى نبوّت دستگير شده و به زندقه متهم شد. وى را دعوت به توبه كردند و چون نپذيرفت به دار آويخته‌اند. گرايش وى به تأويل قرآن، نشان مى‌دهد كه وى تا اندازه‌اى تحت تأثير تبليغات باطنى بوده كه اندكى قبل از تكوين دولت فاطمى مطرح شده است. اسين بلاثيوس به مشابهت ميان آموزه‌هاى وى در نهى از كوتاه كردن مو و ناخن با تعاليم فيثاغورثى اشاره كرده است. اسماعيليان نيز به شدت تحت تأثير آموزه‌هاى فيثاغورثى‌ها بوده‌اند. قتل اين مدعى نبوت، پايان جنبشهاى شيعى نبود.... مترجم منتقدانه پاسخ داده است: برقرارى اين قبيل ارتباطات فكرى ميان فرد شورشى با فيثاغورثيان از يك سو و متأثر بودن اسماعيليان از آنها از سوى ديگر، و متهم كردن فرد مدعى نبوت به تشيع، از كارهاى غيرعلمى مؤلف است كه بعد از اين هم گرفتار آن شده است. هركجا اسمى از تأويل و باطن به ميان مى‌آيد بلافاصله اتهام تشيع را مطرح مى‌كند ولو آن كه فرد تأويل‌گرا مدعى نبوت باشد! (متن كتاب، ص 20، پاورقى 2).
3. نويسنده در مورد شخصى گمنام كه در شرق اندلس ادعاى نبوت كرده بود نوشته است كه وى به تأويل قرآن بر غير مسير طبيعى‌اش پرداخت و از جمله دستوراتش يكى آن بود كه نمى‌بايست موى را كوتاه كرده و ناخن را چيد. اين مدعى نبوّت دستگير شده و به زندقه متهم شد. وى را دعوت به توبه كردند و چون نپذيرفت به دار آويخته‌اند. گرايش وى به تأويل قرآن، نشان مى‌دهد كه وى تا اندازه‌اى تحت تأثير تبليغات باطنى بوده كه اندكى قبل از تكوين دولت فاطمى مطرح شده است. اسين بلاثيوس به مشابهت ميان آموزه‌هاى وى در نهى از كوتاه كردن مو و ناخن با تعاليم فيثاغورثى اشاره كرده است. اسماعيليان نيز به شدت تحت تأثير آموزه‌هاى فيثاغورثى‌ها بوده‌اند. قتل اين مدعى نبوت، پايان جنبشهاى شيعى نبود.... مترجم منتقدانه پاسخ داده است: برقرارى اين قبيل ارتباطات فكرى ميان فرد شورشى با فيثاغورثيان از يك سو و متأثر بودن اسماعيليان از آنها از سوى ديگر، و متهم كردن فرد مدعى نبوت به تشيع، از كارهاى غيرعلمى مؤلف است كه بعد از اين هم گرفتار آن شده است. هركجا اسمى از تأويل و باطن به ميان مى‌آيد بلافاصله اتهام تشيع را مطرح مى‌كند ولو آن كه فرد تأويل‌گرا مدعى نبوت باشد! (متن كتاب، ص 20، پاورقى 2).


4. مترجم، توضيح و نقد پايانى خودش را در مورد اثر حاضر و به‌ويژه مقاله دوم چنين آورده است: به نظر مى‌رسد تحليل مؤلف درباره تشيع اندلس، از اين زاويه كه تشيع آن ناحيه، امرى است جداى از تشيع اعتقادى، درست و غيرقابل انكار است، زيرا كتاب و انديشه‌اى از ميراث فقهى و كلامى شيعه در آن نواحى ديده نمى‌شود. اما يك مسأله مسلم است و آن اين‌كه اين نگرش، آن‌طور كه در درر السمط آمده، با تسنن رسمى هم سازگارى ندارد. تسننى كه شكل افراطى آن در ارجوزه مورد بحث از [[ابن عبدربه، احمد بن محمد|ابن عبدربه]] و انديشه‌هاى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]ِ فقيه [نه عارف] بوده و صورت تعديل شده آن هم هيچگاه [[امام على(ع)]] را بر خلفاى نخست ترجيح نمى‌نهد؛ چه رسد به آن‌كه يكباره موجى عظيم از مرثيه‌خوانى و مديحه‌سرايى نسبت به اهل بيت آغاز شود. اين بخش از تحليل مؤلف كه موج مزبور را مانند تصوف، حاصل شكست‌هاى سياسى و دنيوى اندلس مى‌داند، نمى‌تواند به‌طور كامل پديده تشيع را در اين ناحيه تحليل كند. اين درست است كه در روزگار شكست مردم به تصوف پناه مى‌برند و فرض كنيم كه دلشان به مرثيه‌خوانى مى‌گرود، اما اين پاسخ اين سؤال نمى‌شود كه چرا بايد اين مرثيه‌خوانى يكباره براى حسين بن على(ع) شهيد كربلا باشد؟! چرا در منطقه‌اى كه بيش از سه قرن امويان حكمرانى كرده‌اند، مرثيه بر كسى خوانده مى‌شود كه آنها او را به شهادت رسانده‌اند؟! اگر مؤلف در پى تحليل پيدايى تشيع در اين ناحيه است، لازم است كه چگونگى انتقال يا توليد اين حركت و جنبش را توضيح دهد نه اينكه با تحليل روانى- اجتماعى، غيرمستقيم در بى‌اعتبارسازى آن بكوشد. از سوى ديگر، همان‌طور كه اشاره شد، درر السمط حاوى انديشه‌هاى فراوانى از نگرش تاريخى شيعه است. تاريخى كه شيعيان عراقى مانند ابومخنف و هشام كلبى در نوشته‌هاى خود آورده و سنيان به هيچ عنوان آن را نمى‌پذيرند. در واقع اگر سنيان اندلس، چيزى از تشيع كلامى و فقاهتى نگرفتند، نگرش تاريخى شيعه را پذيرفتند. كتاب درر السمط به خوبى اين نكته را نمايان مى‌سازد (همان، ص 108- 109).
4. مترجم، توضيح و نقد پايانى خودش را در مورد اثر حاضر و به‌ويژه مقاله دوم چنين آورده است: به نظر مى‌رسد تحليل مؤلف درباره تشيع اندلس، از اين زاويه كه تشيع آن ناحيه، امرى است جداى از تشيع اعتقادى، درست و غيرقابل انكار است، زيرا كتاب و انديشه‌اى از ميراث فقهى و كلامى شيعه در آن نواحى ديده نمى‌شود. اما يك مسأله مسلم است و آن اين‌كه اين نگرش، آن‌طور كه در درر السمط آمده، با تسنن رسمى هم سازگارى ندارد. تسننى كه شكل افراطى آن در ارجوزه مورد بحث از [[ابن عبدربه، احمد بن محمد|ابن عبدربه]] و انديشه‌هاى [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]]ِ فقيه [نه عارف] بوده و صورت تعديل شده آن هم هيچگاه [[امام على(ع)]] را بر خلفاى نخست ترجيح نمى‌نهد؛ چه رسد به آن‌كه يكباره موجى عظيم از مرثيه‌خوانى و مديحه‌سرايى نسبت به اهل بيت آغاز شود. اين بخش از تحليل مؤلف كه موج مزبور را مانند تصوف، حاصل شكست‌هاى سياسى و دنيوى اندلس مى‌داند، نمى‌تواند به‌طور كامل پديده تشيع را در اين ناحيه تحليل كند. اين درست است كه در روزگار شكست مردم به تصوف پناه مى‌برند و فرض كنيم كه دلشان به مرثيه‌خوانى مى‌گرود، اما اين پاسخ اين سؤال نمى‌شود كه چرا بايد اين مرثيه‌خوانى يكباره براى حسين بن على(ع) شهيد كربلا باشد؟! چرا در منطقه‌اى كه بيش از سه قرن امويان حكمرانى كرده‌اند، مرثيه بر كسى خوانده مى‌شود كه آنها او را به شهادت رسانده‌اند؟! اگر مؤلف در پى تحليل پيدايى تشيع در اين ناحيه است، لازم است كه چگونگى انتقال يا توليد اين حركت و جنبش را توضيح دهد نه اينكه با تحليل روانى- اجتماعى، غيرمستقيم در بى‌اعتبارسازى آن بكوشد. از سوى ديگر، همان‌طور كه اشاره شد، درر السمط حاوى انديشه‌هاى فراوانى از نگرش تاريخى شيعه است. تاريخى كه شيعيان عراقى مانند ابومخنف و هشام كلبى در نوشته‌هاى خود آورده و سنيان به هيچ عنوان آن را نمى‌پذيرند. در واقع اگر سنيان اندلس، چيزى از تشيع كلامى و فقاهتى نگرفتند، نگرش تاريخى شيعه را پذيرفتند. كتاب درر السمط به خوبى اين نكته را نمايان مى‌سازد (همان، ص 108- 109).


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش