فلان و فلانة: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'امیرالمؤمنین علی(ع)' به 'امیرالمؤمنین علی(ع) '
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ']]')
جز (جایگزینی متن - 'امیرالمؤمنین علی(ع)' به 'امیرالمؤمنین علی(ع) ')
خط ۴۹: خط ۴۹:
فصول پنج‌گانه کتاب به بررسی روایاتی تحریف شده در شأن امیرالمؤمنین(ع)، ابوبکر، عمر، عثمان، عایشه و طرفدارانش، معاویة بن ابوسفیان و برخی از صحابه می‌پردازد.
فصول پنج‌گانه کتاب به بررسی روایاتی تحریف شده در شأن امیرالمؤمنین(ع)، ابوبکر، عمر، عثمان، عایشه و طرفدارانش، معاویة بن ابوسفیان و برخی از صحابه می‌پردازد.


عبدالرحمن عقیلی در روایات تحریف شده باب امیرالمؤمنین علی(ع) 29 مورد را ذکر می‌کند مثلاً در شماره 24 می‌نویسد: ضحاک [در الآحاد و المثانی] روایت می‌کند که یعقوب بن حمید روایت کرده از ... مسعود بن حکم که از مادرش نقل کرده که: ما در منا همراه رسول خدا(ص) بودیم که اسب‌سواری که ندا می‌داد: «این روزها را روزه نگیرید که روز خوردن و آشامیدن است» از حوالی ما عبور کرد. خواهرم به من گفت: او علی بن ابی‌طالب است. من گفتم بلکه [بگو] او فلان بن فلان است. البته درباره این‌که منادی در این روایت چه کسی بوده، اختلاف شده و در برخی کتاب‌ها او را بلال بن رباح، بشر بن سحیم و ...  دانسته‌اند. نویسنده می‌گوید اولین چیزی که برای خواننده غریب به نظر می‌رسد تعداد طراران (دغل‌بازان) که این روایت را به خود نسبت داده‌اند. درحالی‌که فقط امیرالمؤمنین از جانب پیامبر مأمور به این کار شده بود. وی پس از ذکر چند طریق دیگر از طرق این روایت این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کند که در آن زمان کسی جز امیرالمؤمنین(ع) وجود نداشت که پنهان داشتن اسمش به مصلحت مستبدانی باشد که نشانه‌ای از علم و فقاهت در آنان نبود.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص136-138</ref>
عبدالرحمن عقیلی در روایات تحریف شده باب [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین علی(ع)]]  29 مورد را ذکر می‌کند مثلاً در شماره 24 می‌نویسد: ضحاک [در الآحاد و المثانی] روایت می‌کند که یعقوب بن حمید روایت کرده از ... مسعود بن حکم که از مادرش نقل کرده که: ما در منا همراه رسول خدا(ص) بودیم که اسب‌سواری که ندا می‌داد: «این روزها را روزه نگیرید که روز خوردن و آشامیدن است» از حوالی ما عبور کرد. خواهرم به من گفت: او علی بن ابی‌طالب است. من گفتم بلکه [بگو] او فلان بن فلان است. البته درباره این‌که منادی در این روایت چه کسی بوده، اختلاف شده و در برخی کتاب‌ها او را بلال بن رباح، بشر بن سحیم و ...  دانسته‌اند. نویسنده می‌گوید اولین چیزی که برای خواننده غریب به نظر می‌رسد تعداد طراران (دغل‌بازان) که این روایت را به خود نسبت داده‌اند. درحالی‌که فقط امیرالمؤمنین از جانب پیامبر مأمور به این کار شده بود. وی پس از ذکر چند طریق دیگر از طرق این روایت این‌گونه نتیجه‌گیری می‌کند که در آن زمان کسی جز امیرالمؤمنین(ع) وجود نداشت که پنهان داشتن اسمش به مصلحت مستبدانی باشد که نشانه‌ای از علم و فقاهت در آنان نبود.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص136-138</ref>


وی در باب دوم از تحریف و مخفی‌کاری‌های راویان درباره ابوبکر و عمر و عثمان پرده برمی‌دارد. مثلاً درباره عبارت فلان و فلان در کلام رسول خدا(ص) که فرمودند «لمقام نسیبه الیوم خیر من فلان و فلان» با ذکر جریان کامل روایت که در آن پس از گسترش شایعه کشته شدن پیامبر(ص)، ابوبکر و عمر از ترس دشمن از اُحُد بالا می‌رفتند و  فرار می‌کردند و نسیبه و علی(ع) و چند تن دیگر بودند که جانانه از جان پیامبر(ص) دفاع می‌کردند به استشهادات مختلف از رسول خدا(ص) در مواضع مختلف مانند روز فتح مکه هنگام تراشیدن موی حاجیان یا گرفتن کلید کعبه و ... می‌پردازد و اثبات می‌کند که فلان و فلان همان ابوبکر و عمر هستند که راویان  به جهت حفظ جایگاه آنان از ذکر نامشان خودداری کرده‌اند. وی در این راستا کلامی از ابن ابی‌الحدید نقل می‌کند که گفته کاش راویان در این زمینه امانت‌داری می‌کردند و اسم کسانی را که با فلان و فلان از آنان تعبیر کرده‌اند به‌صراحت می‌بردند تا کسانی که این روایات را می‌خوانند به حیرت نیفتند. نویسنده از این سخن ابن ابی‌الحدید تعجب می‌کند و وی را به مراجعه به نقل کتب شیعه از این روایت توصیه می‌کند. وی می‌نویسد وقتی انس بن نضر، عموی انس بن مالک به عمر بن خطاب و طلحه بن عبیدالله رسید که در کنار جماعتی از مهاجرین و انصار نشسته‌اند و زانوی غم بغل کرده‌اند رو به آنان کرد و گفت: از چه نشسته‌اید؟ گفتند: محمد، رسول خدا(ص) مرده است. گفت پس شما بعد از او با زندگی چه برخوردی خواهید داشت؟! برخیزید و بر آنچه پیامبر خدا(ص) برای آن جان داد جان دهید و در راه او بمیرید. سپس به سمت دشمن برگشت و با دشمن جنگید تا کشته شد. ابن اثیر این داستان طبری را نقل کرده بعلاوه این‌که نقل او عبارات جالب دیگری هم در این مورد دارد؛ مثلاً وقتی انس به جماعت زانو بغل کرده و غمگین مسلمین رسید شنید که یکی از آنان می‌گوید کاش یکی از ما پیش عبدالله بن ابی بن سلول می‌رفت تا قبل از این‌که مشرکین ما را بکشند از ابوسفیان برایمان امان بگیرد و انس با شنیدن این جمله به آنان گفت: اگر محمد کشته شده، خدای او که نمرده است... خدایا من در درگاه تو ازآنچه اینان می‌گویند معذرت می‌خواهم و از راهی که اینان در پیش گرفته‌اند بیزاری می‌جویم... . نویسنده به این نکته تذکر می‌دهد که از کنار هم گذاشتن عبارت طبری و ابن اثیر به این نتیجه می‌رسیم که عمر و طلحه در میان جماعتی بودند که در پی امان گرفتن از رئیس المشرکین، ابوسفیان بودند. این‌ها را به نقل طبری در «جامع البیان» از همین جماعتی که خواهان امان گرفتن از ابوسفیان بودند اضافه کنید؛ طبری می‌نویسد در میان این جماعت برخی گفتند: قسم به کسی که جانم در دست اوست، اگر پیامبر خدا(ص) کشته شده باشد با دست خودمان [جسد مبارک] او را به آنان تحویل خواهیم داد. چراکه آنان عشیره و برادران ما هستند.<ref>ر.ک: همان، ص173-182</ref>
وی در باب دوم از تحریف و مخفی‌کاری‌های راویان درباره ابوبکر و عمر و عثمان پرده برمی‌دارد. مثلاً درباره عبارت فلان و فلان در کلام رسول خدا(ص) که فرمودند «لمقام نسیبه الیوم خیر من فلان و فلان» با ذکر جریان کامل روایت که در آن پس از گسترش شایعه کشته شدن پیامبر(ص)، ابوبکر و عمر از ترس دشمن از اُحُد بالا می‌رفتند و  فرار می‌کردند و نسیبه و علی(ع) و چند تن دیگر بودند که جانانه از جان پیامبر(ص) دفاع می‌کردند به استشهادات مختلف از رسول خدا(ص) در مواضع مختلف مانند روز فتح مکه هنگام تراشیدن موی حاجیان یا گرفتن کلید کعبه و ... می‌پردازد و اثبات می‌کند که فلان و فلان همان ابوبکر و عمر هستند که راویان  به جهت حفظ جایگاه آنان از ذکر نامشان خودداری کرده‌اند. وی در این راستا کلامی از ابن ابی‌الحدید نقل می‌کند که گفته کاش راویان در این زمینه امانت‌داری می‌کردند و اسم کسانی را که با فلان و فلان از آنان تعبیر کرده‌اند به‌صراحت می‌بردند تا کسانی که این روایات را می‌خوانند به حیرت نیفتند. نویسنده از این سخن ابن ابی‌الحدید تعجب می‌کند و وی را به مراجعه به نقل کتب شیعه از این روایت توصیه می‌کند. وی می‌نویسد وقتی انس بن نضر، عموی انس بن مالک به عمر بن خطاب و طلحه بن عبیدالله رسید که در کنار جماعتی از مهاجرین و انصار نشسته‌اند و زانوی غم بغل کرده‌اند رو به آنان کرد و گفت: از چه نشسته‌اید؟ گفتند: محمد، رسول خدا(ص) مرده است. گفت پس شما بعد از او با زندگی چه برخوردی خواهید داشت؟! برخیزید و بر آنچه پیامبر خدا(ص) برای آن جان داد جان دهید و در راه او بمیرید. سپس به سمت دشمن برگشت و با دشمن جنگید تا کشته شد. ابن اثیر این داستان طبری را نقل کرده بعلاوه این‌که نقل او عبارات جالب دیگری هم در این مورد دارد؛ مثلاً وقتی انس به جماعت زانو بغل کرده و غمگین مسلمین رسید شنید که یکی از آنان می‌گوید کاش یکی از ما پیش عبدالله بن ابی بن سلول می‌رفت تا قبل از این‌که مشرکین ما را بکشند از ابوسفیان برایمان امان بگیرد و انس با شنیدن این جمله به آنان گفت: اگر محمد کشته شده، خدای او که نمرده است... خدایا من در درگاه تو ازآنچه اینان می‌گویند معذرت می‌خواهم و از راهی که اینان در پیش گرفته‌اند بیزاری می‌جویم... . نویسنده به این نکته تذکر می‌دهد که از کنار هم گذاشتن عبارت طبری و ابن اثیر به این نتیجه می‌رسیم که عمر و طلحه در میان جماعتی بودند که در پی امان گرفتن از رئیس المشرکین، ابوسفیان بودند. این‌ها را به نقل طبری در «جامع البیان» از همین جماعتی که خواهان امان گرفتن از ابوسفیان بودند اضافه کنید؛ طبری می‌نویسد در میان این جماعت برخی گفتند: قسم به کسی که جانم در دست اوست، اگر پیامبر خدا(ص) کشته شده باشد با دست خودمان [جسد مبارک] او را به آنان تحویل خواهیم داد. چراکه آنان عشیره و برادران ما هستند.<ref>ر.ک: همان، ص173-182</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش