باخرزی، سعید بن مطهر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'لالدين' به 'ل‌الدين'
جز (جایگزینی متن - 'كمالالدين' به 'كمال‌الدين')
جز (جایگزینی متن - 'لالدين' به 'ل‌الدين')
خط ۴۰: خط ۴۰:
«باخَرْزى، ابوالمعالى سيفالدين سعيد بن مطهر بن سعيد»، مشهور به شيخ عالَم، محدث، عارف و از مشايخ بزرگ طريقه كبرويه بوده كه در 586ق / 1190م ديده به جهان گشوده است.
«باخَرْزى، ابوالمعالى سيفالدين سعيد بن مطهر بن سعيد»، مشهور به شيخ عالَم، محدث، عارف و از مشايخ بزرگ طريقه كبرويه بوده كه در 586ق / 1190م ديده به جهان گشوده است.


وى در باخرز يا يكى از توابع آن، زاده شد و همان جا رشد كرد و مقدمات علوم را فراگرفت، سپس روى به سفر نهاد و فقه و حديث را در هرات، نيشابور و بغداد نزد محدثان و فقهاى بزرگى چون شيخ شهاب‌الدين سهروردى، ابوالفتح حُصرى، على بن محمد موصلى، ابراهيم بن سالار خوارزمى، مؤيد طوسى، فضل الله بن محمد بن احمد نوقانى و جلالالدين مرغينانى فراگرفت.
وى در باخرز يا يكى از توابع آن، زاده شد و همان جا رشد كرد و مقدمات علوم را فراگرفت، سپس روى به سفر نهاد و فقه و حديث را در هرات، نيشابور و بغداد نزد محدثان و فقهاى بزرگى چون شيخ شهاب‌الدين سهروردى، ابوالفتح حُصرى، على بن محمد موصلى، ابراهيم بن سالار خوارزمى، مؤيد طوسى، فضل الله بن محمد بن احمد نوقانى و جلال‌الدين مرغينانى فراگرفت.


پس از آن به تصوف گرايش يافت و به خوارزم نزد شيخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدين كبرى]] رفت؛ درحالى‌كه به گزارش فصيح خوافى، وى پيش از آن در هرات از شيخ تاجالدين محمود بن حداد اشنهى، خرقه تبرك گرفته بود.
پس از آن به تصوف گرايش يافت و به خوارزم نزد شيخ [[نجم‌الدین کبری، احمد بن عمر|نجم‌الدين كبرى]] رفت؛ درحالى‌كه به گزارش فصيح خوافى، وى پيش از آن در هرات از شيخ تاجالدين محمود بن حداد اشنهى، خرقه تبرك گرفته بود.
خط ۴۸: خط ۴۸:
سيور قوتى، مادر مسيحى منكوقاآن، وقتى در بخارا مدرسه‌اى بنا كرد، باخرزى را سرپرست و متولى آن گردانيد. خود منكوقاآن و وزير او، برهانالدين مسعود يلواج نيز شيخ را بزرگ مى‌شمردند.
سيور قوتى، مادر مسيحى منكوقاآن، وقتى در بخارا مدرسه‌اى بنا كرد، باخرزى را سرپرست و متولى آن گردانيد. خود منكوقاآن و وزير او، برهانالدين مسعود يلواج نيز شيخ را بزرگ مى‌شمردند.


باخرزى با آنكه در بخارا، در شمار مشايخ بزرگ تصوف بود، باز از جمالالدين على بن ابراهيم كردرى، ابورشيد اصفهانى و احمد محبوبى حديث مى‌شنيد و روايت مى‌كرد.
باخرزى با آنكه در بخارا، در شمار مشايخ بزرگ تصوف بود، باز از جمال‌الدين على بن ابراهيم كردرى، ابورشيد اصفهانى و احمد محبوبى حديث مى‌شنيد و روايت مى‌كرد.


وى به‌رغم مقام و جايگاهش، مدتى دستخوش سعايت و حسادت برخى معاندان شد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد گرديد، باز به بخارا بازگشت و همان جا بود تا درگذشت. در تاريخ وفات او اختلاف كرده‌اند، اما ذى‌قعده 659ق / 1261م درست‌تر به نظر مى‌رسد. پيكر او را در خانقاهش در روستاى فتح‌آباد به خاك سپردند و به همين سبب، او را خواجه فتح‌آبادى هم ناميده‌اند.
وى به‌رغم مقام و جايگاهش، مدتى دستخوش سعايت و حسادت برخى معاندان شد و در سمرقند به زندان افتاد و چون آزاد گرديد، باز به بخارا بازگشت و همان جا بود تا درگذشت. در تاريخ وفات او اختلاف كرده‌اند، اما ذى‌قعده 659ق / 1261م درست‌تر به نظر مى‌رسد. پيكر او را در خانقاهش در روستاى فتح‌آباد به خاك سپردند و به همين سبب، او را خواجه فتح‌آبادى هم ناميده‌اند.


ابن بطوطه مزار و خانقاه شيخ را در 733ق، ديده است كه در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى (د 736ق) متولى و عهده‌دار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتى نيز داشته است. اين خانقاه را امير تيمور در 788ق، تعمير و بازسازى كرد. در كنار تربت او، بسيارى از بزرگان، از جمله دو فرزند او جلالالدين محمد و مظفرالدين احمد و همچنين نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى، مدفونند.
ابن بطوطه مزار و خانقاه شيخ را در 733ق، ديده است كه در آن زمان نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى (د 736ق) متولى و عهده‌دار آن خانقاه بوده و ظاهراً موقوفاتى نيز داشته است. اين خانقاه را امير تيمور در 788ق، تعمير و بازسازى كرد. در كنار تربت او، بسيارى از بزرگان، از جمله دو فرزند او جلال‌الدين محمد و مظفرالدين احمد و همچنين نواده او، ابوالمفاخر يحيى باخرزى، مدفونند.


از جمله بزرگان و مشايخى كه مصاحب باخرزى بودند، مى‌توان به سعدالدين ابن حمويه، كمال‌الدين خوارزمى، شيخ حسن بلغارى و خواجه غريب اشاره كرد.
از جمله بزرگان و مشايخى كه مصاحب باخرزى بودند، مى‌توان به سعدالدين ابن حمويه، كمال‌الدين خوارزمى، شيخ حسن بلغارى و خواجه غريب اشاره كرد.


وى با آنكه مولانا جلالالدين رومى را نديده بود، ولى او را سخت گرامى مى‌داشت و ياران و فرزندان را به ديدار او تشويق مى‌كرد و چون از اشعار مولانا مى‌خواند، حالت جذبه به او دست مى‌داد.
وى با آنكه مولانا جلال‌الدين رومى را نديده بود، ولى او را سخت گرامى مى‌داشت و ياران و فرزندان را به ديدار او تشويق مى‌كرد و چون از اشعار مولانا مى‌خواند، حالت جذبه به او دست مى‌داد.


باخرزى مريدان و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه يكى از آنها، خواجه بدرالدين سمرقندى، در دهلى ساكن شد و به نشر افكار و انديشه‌هاى وى پرداخت. على‌شاه بن محمد خوارزمى بخارى، مشهور به علاء منجم بخارى، از مريدان شيخ، در كتاب اشجار و اثمار خود، او را بسيار ستوده و گفته است كه باخرزى سماع و شعر را در آن ديار رواج داد. سعدالدين ابن حمويه و نيز خواجوى کرمانى، اشعارى در ستايش او سروده‌اند. ظاهراً منهاجالدين نسفى، شيخ و استاد [[ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد|ابن فوطى]] نيز، كتابى در سيرت باخرزى داشته كه اكنون در دست نيست.
باخرزى مريدان و شاگردان بسيارى تربيت كرد كه يكى از آنها، خواجه بدرالدين سمرقندى، در دهلى ساكن شد و به نشر افكار و انديشه‌هاى وى پرداخت. على‌شاه بن محمد خوارزمى بخارى، مشهور به علاء منجم بخارى، از مريدان شيخ، در كتاب اشجار و اثمار خود، او را بسيار ستوده و گفته است كه باخرزى سماع و شعر را در آن ديار رواج داد. سعدالدين ابن حمويه و نيز خواجوى کرمانى، اشعارى در ستايش او سروده‌اند. ظاهراً منهاجالدين نسفى، شيخ و استاد [[ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد|ابن فوطى]] نيز، كتابى در سيرت باخرزى داشته كه اكنون در دست نيست.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش