۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' الدين' به 'الدين') |
جز (جایگزینی متن - 'الدين' به ' الدين') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
«اسفراينى ابومحمد | «اسفراينى ابومحمد نور الدين عبدالرحمن بن محمد بن محمد كسرقى»، از مشايخ طريقت كبرويه و مؤسس شعبه نوريه اسفراينيه است كه در 4 شوال 639ق7/ آوريل 1242م، در روستاى كسرق، از توابع شهر اسفراين، ولادت يافت و از همين روى، احتمالاً پدرش نيز از صوفيه بوده است. | ||
وى از كودكى با آداب و اعمال خانقاهى آشنا شد و نخستين تعليمات را در اين راه از | وى از كودكى با آداب و اعمال خانقاهى آشنا شد و نخستين تعليمات را در اين راه از و الدين خود گرفت و سپس در خلوتخانه شيخ ابوبكر كتانى كه شيخ احمد جورپانى در آنجا به ارشاد و تعليم مشغول بود، حاضر مىشد و در آنجا با درويشى به نام پورحسن آشنا گشت. پورحسن كه مريد و نماينده جورپانى بود، از طريقت شيخ و از شرايط ذكر و خلوت وى سخن مىگفت، و اندكاندك اشتياق و ارادت به جورپانى را در دل اسفراينى پديد آورد. اسفراينى نخستين تعليم ذكر را از پورحسن گرفت و سپس چون داعيه ارادت به جورپانى در او قوت گرفت، يك چند به خدمت شيخ قيام كرد و قواعد طريقت را از او بهطور كامل آموخت. | ||
اسفراينى پس از مرگ پدر و مادر، به نيت زيارت شيخ عبدالله، يكى ديگر از مشايخ كبروى، راهى ولايت نسا شد. شيخ عبدالله خود ابتدا مريد | اسفراينى پس از مرگ پدر و مادر، به نيت زيارت شيخ عبدالله، يكى ديگر از مشايخ كبروى، راهى ولايت نسا شد. شيخ عبدالله خود ابتدا مريد رشيد الدين طوسى بود، سپس به اشارت او مريد رضى الدين على لالا شد و از او خرقه تبرك دريافت. | ||
وى در اوايل كار و در اوقاتى كه در زادگاه خود زندگى مىكرد، در مراتب و مقامات سلوك، به جايى رسيده بود كه دوستان و مصاحبان از او خواسته بودند تا کتابى در آداب صوفيه بنويسد، ولى اين امر هنگامى تحقق يافت كه وى به قصد سفر حج از خراسان به عراق آمد و در 675ق1277/م در بغداد اقامت گزيد و چنانكه خود گفته است کتاب «في كيفية التسليك و الإجلاس في الخلوة» را تأليف كرد. | وى در اوايل كار و در اوقاتى كه در زادگاه خود زندگى مىكرد، در مراتب و مقامات سلوك، به جايى رسيده بود كه دوستان و مصاحبان از او خواسته بودند تا کتابى در آداب صوفيه بنويسد، ولى اين امر هنگامى تحقق يافت كه وى به قصد سفر حج از خراسان به عراق آمد و در 675ق1277/م در بغداد اقامت گزيد و چنانكه خود گفته است کتاب «في كيفية التسليك و الإجلاس في الخلوة» را تأليف كرد. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
از اين پس، گذشته از سفرى به مكه (پيش از 686ق) و سپس مدتى اقامت در مدينه و ارشاد و تعليم در خانقاههاى آن شهر، بيشتر اوقات را در بغداد كه اقامتگاه دائمى او بود، مىگذراند و به تجديد سازمان و اداره مراكز صوفيه اقدام مىكرد. | از اين پس، گذشته از سفرى به مكه (پيش از 686ق) و سپس مدتى اقامت در مدينه و ارشاد و تعليم در خانقاههاى آن شهر، بيشتر اوقات را در بغداد كه اقامتگاه دائمى او بود، مىگذراند و به تجديد سازمان و اداره مراكز صوفيه اقدام مىكرد. | ||
در سالهاى پيش از 689ق در محلى به نام رباط سكينه نيز به تدريس اشتغال داشت و در همين ايام با | در سالهاى پيش از 689ق در محلى به نام رباط سكينه نيز به تدريس اشتغال داشت و در همين ايام با جمال الدين دستجردانى كه عهدهدار امور موقوفات عراق بود، مصاحبت داشت و در 689ق در شونيزيه [[علاءالدوله سمنانی، احمد بن محمد|علاءالدوله سمنانى]] از او در قواعد سلوك تعليم گرفت. | ||
حضور اسفراينى در بغداد در مدتى بيش از 40 سال، يكى از مراكز مهم سلسله كبرويه را در اين شهر به وجود آورده بود. فعاليتهاى شيخ محدود به ارشاد صوفيان و امور خانقاهى نبود، بلكه نفوذ سياسى وى در همان 10 ساله اول اقامتش در بغداد محسوس بود، چنانكه نامههاى او خطاب به پادشاهان و حكمرانان و سلاطين وقت گواه آن است. | حضور اسفراينى در بغداد در مدتى بيش از 40 سال، يكى از مراكز مهم سلسله كبرويه را در اين شهر به وجود آورده بود. فعاليتهاى شيخ محدود به ارشاد صوفيان و امور خانقاهى نبود، بلكه نفوذ سياسى وى در همان 10 ساله اول اقامتش در بغداد محسوس بود، چنانكه نامههاى او خطاب به پادشاهان و حكمرانان و سلاطين وقت گواه آن است. | ||
از كارهاى مهم سياسى ديگر او مىتوان به ميانجىگرى در اختلاف الجايتو و | از كارهاى مهم سياسى ديگر او مىتوان به ميانجىگرى در اختلاف الجايتو و غياث الدين چهارمين پادشاه آل كرت و رفع كدورت و نقارى كه ميان آنان ايجاد شده بود، ياد كرد. | ||
اسفراينى درباره سياست ملكدارى و مناسبت قدرت دينى با قدرت حكومتى عقايد خاص داشت و رابطه قدرت دينى و دنيايى را چون رابطه ملكوت و ملك مىدانست و عارف را قطب ملكوت و سلطان را قطب ملك مىشمرد و همانگونه كه اعضاى بدن پيرو دل هستند، مردمان جامعه نيز در صلاح و فساد پيرو پادشاهند. | اسفراينى درباره سياست ملكدارى و مناسبت قدرت دينى با قدرت حكومتى عقايد خاص داشت و رابطه قدرت دينى و دنيايى را چون رابطه ملكوت و ملك مىدانست و عارف را قطب ملكوت و سلطان را قطب ملك مىشمرد و همانگونه كه اعضاى بدن پيرو دل هستند، مردمان جامعه نيز در صلاح و فساد پيرو پادشاهند. |
ویرایش