۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>') |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
دوم: صادق؛ یعنی هر قضیه که مفهوم آن همان گونه که فهم شده است خارج از نفس باشد و بهطور کلی هر متصور یا متخیل یا معقولی که عینا همان گونه که در نفس است، در عین هم باشد. این معنا نیز در تقسیمبندی ارسطو جای دارد. درعینحال به نظر میرسد فارابی با این بیان بسیار کوتاه، انحصار صدق در تصدیقات را رد کرده است و تصورات را نیز مشمول صدق و کذب میداند<ref>همان، ص58-59</ref> | دوم: صادق؛ یعنی هر قضیه که مفهوم آن همان گونه که فهم شده است خارج از نفس باشد و بهطور کلی هر متصور یا متخیل یا معقولی که عینا همان گونه که در نفس است، در عین هم باشد. این معنا نیز در تقسیمبندی ارسطو جای دارد. درعینحال به نظر میرسد فارابی با این بیان بسیار کوتاه، انحصار صدق در تصدیقات را رد کرده است و تصورات را نیز مشمول صدق و کذب میداند<ref>همان، ص58-59</ref> | ||
سوم: فارابی، سومین معنا از موجود را اینگونه بیان میکند: «منحاز بماهية ما خارج النفس سواء تصور في النفس أو لم یتصور». برای فهم بهتر مقصود فارابی از این معنای «موجود» توجه به دو اصطلاح «ماهیت و منحاز» اهمیت دارد<ref>همان، ص59</ref> موجود در این معنا، عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند، صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهرا این معنای سوم را فارابی به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود افزوده است<ref>همان، ص60</ref> | سوم: فارابی، سومین معنا از موجود را اینگونه بیان میکند: «منحاز بماهية ما خارج النفس سواء تصور في النفس أو لم یتصور». برای فهم بهتر مقصود فارابی از این معنای «موجود» توجه به دو اصطلاح «ماهیت و منحاز» اهمیت دارد<ref>همان، ص59</ref>موجود در این معنا، عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند، صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهرا این معنای سوم را فارابی به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود افزوده است<ref>همان، ص60</ref> | ||
نکتهای که در باب این سه معنای «موجود» در این کتاب قابل ذکر است، این است که فارابی «بالقوه» و «بالفعل» را که ارسطو یکی از معانی موجود دانسته بود، دو نحوه از موجود به معنای «منحاز بماهية ما في الخارج» دانسته است و به همین دلیل نیاز به طرح مستقل آن بهعنوان یکی از معانی موجود ندیده است<ref>همان، ص64</ref> | نکتهای که در باب این سه معنای «موجود» در این کتاب قابل ذکر است، این است که فارابی «بالقوه» و «بالفعل» را که ارسطو یکی از معانی موجود دانسته بود، دو نحوه از موجود به معنای «منحاز بماهية ما في الخارج» دانسته است و به همین دلیل نیاز به طرح مستقل آن بهعنوان یکی از معانی موجود ندیده است<ref>همان، ص64</ref> |
ویرایش