۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
در اولين مقاله كه درباره سر بلاغى تكرار در آيات قرآن مىباشد، پس از بررسى لغوى و اصطلاحى واژه تكرار، چنين بيان شده كه تكرار در لغت به معناى دوباره گفتن، بازگفتن و چند بار گفتن يك مطلب است. | در اولين مقاله كه درباره سر بلاغى تكرار در آيات قرآن مىباشد، پس از بررسى لغوى و اصطلاحى واژه تكرار، چنين بيان شده كه تكرار در لغت به معناى دوباره گفتن، بازگفتن و چند بار گفتن يك مطلب است. | ||
در اين مقاله اشاره مىشود كه اصولا تكرار جنبه هنرى دارد و از فنون بلاغى به شمار مىآيد و از ويژگىهاى اسلوب قرآنى است و بايد مورد بحث قرار گيرد تا پاسخى باشد براى طاعتان ناآگاه كه مىگويند: چرا در كلام خدا، تكرار وجود دارد؟ <ref>متن كتاب، ص 4</ref> | در اين مقاله اشاره مىشود كه اصولا تكرار جنبه هنرى دارد و از فنون بلاغى به شمار مىآيد و از ويژگىهاى اسلوب قرآنى است و بايد مورد بحث قرار گيرد تا پاسخى باشد براى طاعتان ناآگاه كه مىگويند: چرا در كلام خدا، تكرار وجود دارد؟<ref>متن كتاب، ص 4</ref> | ||
نويسنده در مقاله بعدى كه درباره قاضى عبدالجبار و بلاغت قرآن است، به معرفى او و آثارش پرداخته و بيان مىكند كه وى در قسمتى از كتاب «اعجاز القرآن» خود مىگويد: «چرا كلامى فصيح و به چه دليل كلامى بر كلام ديگر رجحان پيدا مىكند؟» او در اين قسمت، عقيده شيخ و استاد خود، ابوهاشم جبائى، را بيان كرده و گفته است: «كلام را به جهت جزالت لفظ و خوبى معنايش فصيح گويند و چنانچه لفظ جزيل باشد و معنى سست، كلام فصيح نخواهد بود و لازم است كه كلام فصيح هر دو جنبه را دارا باشد و هر دو چيز را جامع». <ref>همان، ص36</ref> | نويسنده در مقاله بعدى كه درباره قاضى عبدالجبار و بلاغت قرآن است، به معرفى او و آثارش پرداخته و بيان مىكند كه وى در قسمتى از كتاب «اعجاز القرآن» خود مىگويد: «چرا كلامى فصيح و به چه دليل كلامى بر كلام ديگر رجحان پيدا مىكند؟» او در اين قسمت، عقيده شيخ و استاد خود، ابوهاشم جبائى، را بيان كرده و گفته است: «كلام را به جهت جزالت لفظ و خوبى معنايش فصيح گويند و چنانچه لفظ جزيل باشد و معنى سست، كلام فصيح نخواهد بود و لازم است كه كلام فصيح هر دو جنبه را دارا باشد و هر دو چيز را جامع».<ref>همان، ص36</ref> | ||
سپس افزوده است كه در نظر ابوهاشم جبائى، فصاحت كلام، تنها در نظم كلام نيست و نظم نمىتواند مفسر فصاحت كلام باشد. در واقع قاضى عبدالجبار با بيان اين مطلب، خواسته است كه عقيده [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] و ديگر كسانى كه برآنند كه اعجاز قرآن، در نظم و شيوه خاص آن است، رد كند و بگويد كه علاوه بر نظم، لفظ و معنى نيز حائز اهميت هستند. به عبارت ديگر، قاضى عبدالجبار خواسته است بگويد كه به عقيده ابوهاشم جبائى، فصاحت به لفظ و معنى، بستگى دارد، يعنى اگر لفظ جزيل باشد و معنى خوب، آن كلام فصيح است. | سپس افزوده است كه در نظر ابوهاشم جبائى، فصاحت كلام، تنها در نظم كلام نيست و نظم نمىتواند مفسر فصاحت كلام باشد. در واقع قاضى عبدالجبار با بيان اين مطلب، خواسته است كه عقيده [[جاحظ، عمرو بن بحر|جاحظ]] و ديگر كسانى كه برآنند كه اعجاز قرآن، در نظم و شيوه خاص آن است، رد كند و بگويد كه علاوه بر نظم، لفظ و معنى نيز حائز اهميت هستند. به عبارت ديگر، قاضى عبدالجبار خواسته است بگويد كه به عقيده ابوهاشم جبائى، فصاحت به لفظ و معنى، بستگى دارد، يعنى اگر لفظ جزيل باشد و معنى خوب، آن كلام فصيح است. | ||
خط ۷۱: | خط ۷۱: | ||
نويسنده در ادامه، بحثى پيرامون تفسير «التبيان» كرده و بيان مىدارد كه اهميت تفسير تبيان در آن است كه نخستين تفسير شيعه بوده و در آن از علوم مختلفى كه يك مفسر بايد بر آنها احاطه داشته باشد، بحث شده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] مفسرى است كه در تفسير خود، از: نحو، صرف، اشتقاق، معانى، بيان، بديع، علم كلام، اصول فقه، علم حديث، ناسخ و منسوخ و... بحث كرده است. | نويسنده در ادامه، بحثى پيرامون تفسير «التبيان» كرده و بيان مىدارد كه اهميت تفسير تبيان در آن است كه نخستين تفسير شيعه بوده و در آن از علوم مختلفى كه يك مفسر بايد بر آنها احاطه داشته باشد، بحث شده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] مفسرى است كه در تفسير خود، از: نحو، صرف، اشتقاق، معانى، بيان، بديع، علم كلام، اصول فقه، علم حديث، ناسخ و منسوخ و... بحث كرده است. | ||
همچنين در عنوانى به اهيمت تفسير تبيان پرداخته و اشاره مىكند كه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تفسير تبيان، از وجوه مختلف قرائت كلمات قرآنى و اعراب كلمات و موضوعات صرفى و اشتقاقى و معانى كلمات و نيز از آيات متشابه، بحث كرده و مطاعن طاعنان را پاسخ گفته و براى مسايل اصولى و فروع مذهب، استدلال كرده است و به تفاوت لغوى كلام نيز اشاره نموده است. متاسفانه، مطالب گوناگون و مباحث مختلف، در اين قسمت بهم در آميخته و چندان نظمى در آن نيست و چنانچه جدا از يكديگر مىبود، فوايد بيشترى مىداشت. <ref>همان، ص67</ref> | همچنين در عنوانى به اهيمت تفسير تبيان پرداخته و اشاره مىكند كه [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تفسير تبيان، از وجوه مختلف قرائت كلمات قرآنى و اعراب كلمات و موضوعات صرفى و اشتقاقى و معانى كلمات و نيز از آيات متشابه، بحث كرده و مطاعن طاعنان را پاسخ گفته و براى مسايل اصولى و فروع مذهب، استدلال كرده است و به تفاوت لغوى كلام نيز اشاره نموده است. متاسفانه، مطالب گوناگون و مباحث مختلف، در اين قسمت بهم در آميخته و چندان نظمى در آن نيست و چنانچه جدا از يكديگر مىبود، فوايد بيشترى مىداشت.<ref>همان، ص67</ref> | ||
[[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تفسير تبيان از مباحث صرفى نيز به مناسبت، بحث كرده، همچنين در بسيارى از موارد، وزن كلمات و ريشه آنها را مشخص كرده است.<ref>همان، ص73</ref> | [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در تفسير تبيان از مباحث صرفى نيز به مناسبت، بحث كرده، همچنين در بسيارى از موارد، وزن كلمات و ريشه آنها را مشخص كرده است.<ref>همان، ص73</ref> | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
|} | |} | ||
وى در مقاله بعدى از اقبال و قرآنمدارى او سخن گفته است. به اعتقاد نويسنده جوامع اسلامى بايد به اقبال ببالند و به وجود او افتخار كند، زيرا اقبال كسى بود كه مىگفت: «مسلمانها بايد متحد شوند»، زيرا به اعتقاد او، امت اسلامى، داراى نظام واحد و قوانين و سنن و آداب واحدى مىباشد، پس بايد اختلاف را كنار بگذارند و همبستگى كامل داشته باشند. <ref>همان، ص144</ref> | وى در مقاله بعدى از اقبال و قرآنمدارى او سخن گفته است. به اعتقاد نويسنده جوامع اسلامى بايد به اقبال ببالند و به وجود او افتخار كند، زيرا اقبال كسى بود كه مىگفت: «مسلمانها بايد متحد شوند»، زيرا به اعتقاد او، امت اسلامى، داراى نظام واحد و قوانين و سنن و آداب واحدى مىباشد، پس بايد اختلاف را كنار بگذارند و همبستگى كامل داشته باشند.<ref>همان، ص144</ref> | ||
همچنين از قرآنمدارى حافظ، در مقاله بعدى سخن رانده است، از اين رو در اين مقاله، به ابياتى از حافظ كه اشاره به آيات قرآنى دارد اشاره مىكند. | همچنين از قرآنمدارى حافظ، در مقاله بعدى سخن رانده است، از اين رو در اين مقاله، به ابياتى از حافظ كه اشاره به آيات قرآنى دارد اشاره مىكند. |
ویرایش