۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') |
جز (جایگزینی متن - 'حضرت على(ع)' به 'حضرت على(ع) ') |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
# این عقیده نتیجهاش نسبت دادن ظلم به خداست که افرادى را بىاختیار مجبور به اعمال ناشایست کند و آنگاه آنها را در جهنم عذاب نماید و ظلم هم از خدا دور است. | # این عقیده نتیجهاش نسبت دادن ظلم به خداست که افرادى را بىاختیار مجبور به اعمال ناشایست کند و آنگاه آنها را در جهنم عذاب نماید و ظلم هم از خدا دور است. | ||
# آیات الهى دلالت بر وجود اختیار در انسان دارند مانند: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكمْ فَمَنْ شٰاءَ فَلْيؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْيكفُرْ» (کهف: 29). | # آیات الهى دلالت بر وجود اختیار در انسان دارند مانند: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكمْ فَمَنْ شٰاءَ فَلْيؤْمِنْ وَ مَنْ شٰاءَ فَلْيكفُرْ» (کهف: 29). | ||
# فردى از حضرت على(ع) پرسید: آیا رفتن ما به «شام» قضا و قدر الهى بود؟ حضرت فرمود: «واى بر تو، گویا قضایى لازم و قدرى حتمى را گمان بردهاى. اگر چنین بود ثواب و عقاب از بین مىرفت و وعد و وعید ساقط مىگشت؛ همانا خداوند سبحان با دادن اختیار، مردم را فرمان داد و با قدرت بر پرهیز، آنها را نهى فرمود»<ref>ر.ک: همان، ص38-40</ref> | # فردى از [[علی بن ابیطالب(ع)، امام اول|حضرت على(ع)]] پرسید: آیا رفتن ما به «شام» قضا و قدر الهى بود؟ حضرت فرمود: «واى بر تو، گویا قضایى لازم و قدرى حتمى را گمان بردهاى. اگر چنین بود ثواب و عقاب از بین مىرفت و وعد و وعید ساقط مىگشت؛ همانا خداوند سبحان با دادن اختیار، مردم را فرمان داد و با قدرت بر پرهیز، آنها را نهى فرمود»<ref>ر.ک: همان، ص38-40</ref> | ||
در فصل سوم، به بررسی اعتقاد شیعه و اهل سنت پیرامون اصحاب پرداخته شده است. به نظر نویسنده، از مهمترین ابحاث محورى و اساسى، بحث در زندگى و عقاید اصحاب پیامبر(ص) میباشد؛ زیرا آنها اساس همه چیزند و ما دینمان را از آنها فراگرفتهایم و بهوسیله چراغ روشنایى آنها، ظلمتها را مىشکافیم و علماى اسلام که به این امر واقف بودهاند کتابهاى مفصلى در این زمینه چون: «أسد الغابة في تمييز الصحابة» و «الإصابة في معرفة الصحابة» و «ميزان الاعتدال» و... تألیف کردهاند. مطلبی که در این فصل بدان پرداخته شده، این است که علماى اسلام تاکنون مطابق آرا و نظرات حکام اموى یا عباسى که عدوات و کینه بسزایى با اهلبیت(ع) و پیروانشان داشتند، تاریخنویسى مىکردهاند؛ بنابراین به اعتقاد نویسنده، دور از انصاف است که سخنان پیروان اهلبیت(ع) را بررسى نکنیم<ref>همان، ص67</ref> | در فصل سوم، به بررسی اعتقاد شیعه و اهل سنت پیرامون اصحاب پرداخته شده است. به نظر نویسنده، از مهمترین ابحاث محورى و اساسى، بحث در زندگى و عقاید اصحاب پیامبر(ص) میباشد؛ زیرا آنها اساس همه چیزند و ما دینمان را از آنها فراگرفتهایم و بهوسیله چراغ روشنایى آنها، ظلمتها را مىشکافیم و علماى اسلام که به این امر واقف بودهاند کتابهاى مفصلى در این زمینه چون: «أسد الغابة في تمييز الصحابة» و «الإصابة في معرفة الصحابة» و «ميزان الاعتدال» و... تألیف کردهاند. مطلبی که در این فصل بدان پرداخته شده، این است که علماى اسلام تاکنون مطابق آرا و نظرات حکام اموى یا عباسى که عدوات و کینه بسزایى با اهلبیت(ع) و پیروانشان داشتند، تاریخنویسى مىکردهاند؛ بنابراین به اعتقاد نویسنده، دور از انصاف است که سخنان پیروان اهلبیت(ع) را بررسى نکنیم<ref>همان، ص67</ref> |
ویرایش