دفاع از حسین شهید(ع) رد بر کتاب شهید جاوید: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - 'کتابیاست' به 'کتابی است')
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۳۳: خط ۳۳:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در مقدمه به پس‌زمینه کتاب «شهید جاوید»‌ و انگیزه‌خوانی آن پرداخته شده است. به‌ گفته نویسنده، قبل از نشر این‌ کتاب،‌ ناشر آن اطلاعیه‌ای مبنی بر آنکه‌ به‌زودی این کتاب منتشر خواهد شد، پخش و در آن طی ده ماده به‌اجمال‌ محتوای کتاب را گزارش کرده بود؛ اما: «آن‌ ده‌ ماده‌ مخالف با مطالبی‌ که‌ در کتب شیعی راجع به‌ قیام‌ و اقدام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در مقابل ظلم و ستم» بود. در نتیجه: «احساسات به جوش و امواجی از‌ نارضایتی در محافل دینی و روحانی‌ و مجالس خطبای‌ عظام به‌ وجود‌ آمد» و سه تن از‌ مراجع، کتاب «شهید جاوید» را خواندند و به نویسنده آن توصیه کردند که از نشر آن‌ خودداری‌ کند، ولی به گفته نویسنده: «آتش درونی و عقده قلبی» بر‌ توصیه‌های‌ آنان‌ چربید‌ و او کتاب خود را‌ منتشر‌ ساخت. وی در این باره می‌نویسد: «آری برای یک فرد معتقد به افکار نواصب و ضد شیعی که در کتابش مانند یک نفر‌ رئیس‌ دادگاهی‌ که پشت میز محکمه نشسته، پسر پیغمبر(ص) و فرزند‌ زهرای‌ اطهر(س) را‌ با‌ کمال تندی و خشونت به محاکمه کشیده و صدها اشکال بر حضرتش می‌تراشد [...]، چه باک دارد که به علمای اسلام دهن کجی کند و نصیحت آنان را نپذیرد. کسی که با حسین‌ مظلوم(ع) آن‌طور کند و علمای بزرگ و رؤسای مذهب مانند [[مجلسی، محمدباقر|علامه مجلسی]] و سید بن طاوس را ساده‌لوح و سطحی و بی‌تقوا و بی‌ایمان به قیامت معرفی کند، دیگر پیداست برای علمای فعلی تا‌ چه‌ اندازه ارزش و احترام قائل است». آن‌گاه وی به سخنان صالحی پرداخته، آن‌ها را نقل و نقد می‌کند، تا: «مردم وی را شناخته و به افکار وی پی برده و گمان نکنند که خدای نخواسته ما‌ روی‌ اغراض شخصی یا جهات دیگر، بی‌مدرک عرایضی می‌نماییم» <ref>اسلامی، سید حسن، 1390، ص90</ref>.
در مقدمه به پس‌زمینه کتاب «شهید جاوید»‌ و انگیزه‌خوانی آن پرداخته شده است. به‌ گفته نویسنده، قبل از نشر این‌ کتاب،‌ ناشر آن اطلاعیه‌ای مبنی بر آنکه‌ به‌زودی این کتاب منتشر خواهد شد، پخش و در آن طی ده ماده به‌اجمال‌ محتوای کتاب را گزارش کرده بود؛ اما: «آن‌ ده‌ ماده‌ مخالف با مطالبی‌ که‌ در کتب شیعی راجع به‌ قیام‌ و اقدام حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در مقابل ظلم و ستم» بود. در نتیجه: «احساسات به جوش و امواجی از‌ نارضایتی در محافل دینی و روحانی‌ و مجالس خطبای‌ عظام به‌ وجود‌ آمد» و سه تن از‌ مراجع، کتاب «شهید جاوید» را خواندند و به نویسنده آن توصیه کردند که از نشر آن‌ خودداری‌ کند، ولی به گفته نویسنده: «آتش درونی و عقده قلبی» بر‌ توصیه‌های‌ آنان‌ چربید‌ و او کتاب خود را‌ منتشر‌ ساخت. وی در این باره می‌نویسد: «آری برای یک فرد معتقد به افکار نواصب و ضد شیعی که در کتابش مانند یک نفر‌ رئیس‌ دادگاهی‌ که پشت میز محکمه نشسته، پسر پیغمبر(ص) و فرزند‌ زهرای‌ اطهر(س) را‌ با‌ کمال تندی و خشونت به محاکمه کشیده و صدها اشکال بر حضرتش می‌تراشد [...]، چه باک دارد که به علمای اسلام دهن کجی کند و نصیحت آنان را نپذیرد. کسی که با حسین‌ مظلوم(ع) آن‌طور کند و علمای بزرگ و رؤسای مذهب مانند [[مجلسی، محمدباقر|علامه مجلسی]] و سید بن طاوس را ساده‌لوح و سطحی و بی‌تقوا و بی‌ایمان به قیامت معرفی کند، دیگر پیداست برای علمای فعلی تا‌ چه‌ اندازه ارزش و احترام قائل است». آن‌گاه وی به سخنان صالحی پرداخته، آن‌ها را نقل و نقد می‌کند، تا: «مردم وی را شناخته و به افکار وی پی برده و گمان نکنند که خدای نخواسته ما‌ روی‌ اغراض شخصی یا جهات دیگر، بی‌مدرک عرایضی می‌نماییم» <ref>اسلامی، سید حسن، 1390، ص90</ref>


به‌منظور آشنایی با محتوای کتاب، به برخی از اشکلاتی که نویسنده بر کتاب «شهید جاوید» وارد نموده، اشاره می‌شود:
به‌منظور آشنایی با محتوای کتاب، به برخی از اشکلاتی که نویسنده بر کتاب «شهید جاوید» وارد نموده، اشاره می‌شود:
# بنا به گفته نویسنده، در صفحه 6 کتاب «شهید جاوید» نوشته شده است: «حضرت امام حسین(ع) طبق روایاتی که از پیامبر(ص) شنیده بود، می‌دانست سرانجام کشته می‌شود». نویسنده سپس به این نکته اشاره می‌کند که: «ایشان (صالحی) در این صفحه این حرف را می‌زند، لکن در تمام کتاب منکر این حرف است و در ص273-290 حضرت را یک نفر متحیر و سرگردان معرفی کرده است که نمی‌دانسته است امرش به کجا منتهی می‌گردد و یا چشمش به دهان فرزندان عقیل بوده است؛ اگر می‌گفتند برویم می‌رفت و اگر می‌گفتند برگردیم، برمی‌گشت و در ص300 گفته است بر فرض که علی(ع) در پیشگویی خود به حسین(ع) گفته باشد تو در کربلا کشته می‌شوی، از کجا که این، آن سفر و این سرزمین آن کربلا باشد» <ref>ر.ک: مقدمه، صفحه هفتادوهفتم - هفتادوهشتم</ref>.
# بنا به گفته نویسنده، در صفحه 6 کتاب «شهید جاوید» نوشته شده است: «حضرت امام حسین(ع) طبق روایاتی که از پیامبر(ص) شنیده بود، می‌دانست سرانجام کشته می‌شود». نویسنده سپس به این نکته اشاره می‌کند که: «ایشان (صالحی) در این صفحه این حرف را می‌زند، لکن در تمام کتاب منکر این حرف است و در ص273-290 حضرت را یک نفر متحیر و سرگردان معرفی کرده است که نمی‌دانسته است امرش به کجا منتهی می‌گردد و یا چشمش به دهان فرزندان عقیل بوده است؛ اگر می‌گفتند برویم می‌رفت و اگر می‌گفتند برگردیم، برمی‌گشت و در ص300 گفته است بر فرض که علی(ع) در پیشگویی خود به حسین(ع) گفته باشد تو در کربلا کشته می‌شوی، از کجا که این، آن سفر و این سرزمین آن کربلا باشد» <ref>ر.ک: مقدمه، صفحه هفتادوهفتم - هفتادوهشتم</ref>
# به گفته نویسنده، در خلال صفحات 43-70 «شهید جاوید»، هیچ ‌جا سخن از امر الهی و قیام خدایی در کار نیست، اما می‌گوید بر امام ثابت شد که صدهزار نیرو دارد، لذا به اتکای نامه‌های کوفیان و نامه مسلم، حرکت کرد و انقلاب نمود تا قدرت را به دست بیاورد و بعدا به اسلام خدمت نماید که ورق برگشت و نشد <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادوهشت</ref>.
# به گفته نویسنده، در خلال صفحات 43-70 «شهید جاوید»، هیچ ‌جا سخن از امر الهی و قیام خدایی در کار نیست، اما می‌گوید بر امام ثابت شد که صدهزار نیرو دارد، لذا به اتکای نامه‌های کوفیان و نامه مسلم، حرکت کرد و انقلاب نمود تا قدرت را به دست بیاورد و بعدا به اسلام خدمت نماید که ورق برگشت و نشد <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادوهشت</ref>
# نویسنده معتقد است اگر به‌دقت شماره کنیم، از نزدیک یک‌صد حدیث معتبر و تاریخ موثق به دست می‌آید که امام حسین(ع)، عالما و عامدا برای اجرای امر الهی و کشته شدن و اسلام را به‌وسیله این فداکاری زنده نمودن، قیام فرموده است و کتب بی‌شماری از سنی و شیعه این مطالب را مشروحا مرقوم داشته‌اند؛ از جمله کتاب «سيرتنا و سنتنا» علامه امینی که بیست حدیث را در آن ذکر و برای هر حدیثی، نزدیک سی مدرک ذکر کرده است. اما به نظر او، نویسنده «شهید جاوید» در فصل ام‌سلمه و خاک، خواسته است ثابت کند ام‌سلمه در سال 59 از دنیا رفته است و به کتاب «سيرتنا» ارجاع داده، ولی در آن کتاب، عکس مطلب ایشان مشهود است <ref>ر.ک: همان</ref>.
# نویسنده معتقد است اگر به‌دقت شماره کنیم، از نزدیک یک‌صد حدیث معتبر و تاریخ موثق به دست می‌آید که امام حسین(ع)، عالما و عامدا برای اجرای امر الهی و کشته شدن و اسلام را به‌وسیله این فداکاری زنده نمودن، قیام فرموده است و کتب بی‌شماری از سنی و شیعه این مطالب را مشروحا مرقوم داشته‌اند؛ از جمله کتاب «سيرتنا و سنتنا» علامه امینی که بیست حدیث را در آن ذکر و برای هر حدیثی، نزدیک سی مدرک ذکر کرده است. اما به نظر او، نویسنده «شهید جاوید» در فصل ام‌سلمه و خاک، خواسته است ثابت کند ام‌سلمه در سال 59 از دنیا رفته است و به کتاب «سيرتنا» ارجاع داده، ولی در آن کتاب، عکس مطلب ایشان مشهود است <ref>ر.ک: همان</ref>
# نویسنده معتقد است نویسنده «شهید جاوید» برای پیشبرد عقیده نادرست خود، مرتکب خیانت شده و اقوال علمای دو فرقه اسلامی را تا هر جا که مخالف عقیده خود پنداشته، به هر طریقی بوده است، متنا و سندا در آنها خدشه کرده و هفت حدیث و خطبه مسلم را که ابدا خدشه بردار نیست، دروغ پنداشته و آن‌ها را تخطئه و تضعیف نموده است؛ از قبیل حدیث خواب امام که پیامبر(ص) به وی فرمود: «يا حسين اخرج إلی العراق»، حدیث «لاتحزني بفراقك»، داستان نزول فرشتگان در مکه بر امام(ع)، خطبه «خط الموت علی ولد آدم» و خطبه «لا أری الموت إلا سعادة». نویسنده در این باره چنین نوشته است: «این شخص این مطالب را از صفحه 94 کتاب الی 164 قریب هفتاد صحفه قلمفرسایی و چیزهایی نوشته است که واقعا خواننده تعجب می‌کند که یک فردی که لااقل کتب تاریخ و حدیث را همین‌قدر اگر دیده باشد، چگونه حاضر می‌شود آن حرف‌ها را بزند؛ مثلا این خطبه «خط الموت علی ولد آدم» که تمام آن هشت سطر است، عقیده دارد این خطبه در چندین جا در طول راه از مکه تا کربلا به تناسب مقام در هر جا یک جمله آن در مقابل اقلا شش‌صد نفر انسان خوانده شده است؛ ایشان هر سطری از این خطبه را مغایر با مقصدی که ذکر می‌کند می‌یابد، می‌گوید: این خطبه تقطیع شده و این کمال بی‌انصافی... است» <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادوهشت - هفتادونه</ref>.
# نویسنده معتقد است نویسنده «شهید جاوید» برای پیشبرد عقیده نادرست خود، مرتکب خیانت شده و اقوال علمای دو فرقه اسلامی را تا هر جا که مخالف عقیده خود پنداشته، به هر طریقی بوده است، متنا و سندا در آنها خدشه کرده و هفت حدیث و خطبه مسلم را که ابدا خدشه بردار نیست، دروغ پنداشته و آن‌ها را تخطئه و تضعیف نموده است؛ از قبیل حدیث خواب امام که پیامبر(ص) به وی فرمود: «يا حسين اخرج إلی العراق»، حدیث «لاتحزني بفراقك»، داستان نزول فرشتگان در مکه بر امام(ع)، خطبه «خط الموت علی ولد آدم» و خطبه «لا أری الموت إلا سعادة». نویسنده در این باره چنین نوشته است: «این شخص این مطالب را از صفحه 94 کتاب الی 164 قریب هفتاد صحفه قلمفرسایی و چیزهایی نوشته است که واقعا خواننده تعجب می‌کند که یک فردی که لااقل کتب تاریخ و حدیث را همین‌قدر اگر دیده باشد، چگونه حاضر می‌شود آن حرف‌ها را بزند؛ مثلا این خطبه «خط الموت علی ولد آدم» که تمام آن هشت سطر است، عقیده دارد این خطبه در چندین جا در طول راه از مکه تا کربلا به تناسب مقام در هر جا یک جمله آن در مقابل اقلا شش‌صد نفر انسان خوانده شده است؛ ایشان هر سطری از این خطبه را مغایر با مقصدی که ذکر می‌کند می‌یابد، می‌گوید: این خطبه تقطیع شده و این کمال بی‌انصافی... است» <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادوهشت - هفتادونه</ref>
# نویسنده معتقد است آقای صالحی، به‌خلاف گفته خودش در ص6 کتاب، نه‌تنها منکر علم و معجزات امام حسین(ع) است، بلکه از قرائنی که پیداست از قدر و مقام آن حضرت کاسته و او را از افراد عادی هم بی‌هوش‌تر فرض کرده است. در این باره چنین نوشته شده است: «در ص273 شورای صحرا، چشمش به دهان فرزندان عقیل بوده است. در برخورد به حر بن یزید <ref>ص288-295</ref> به وی التماس می‌کرده است بگذارید بروم دستم را در دست یزید بگذارم، خودم می‌دانم با او. در صفحه 291 گوید: اگر اصحاب به وی می‌گفتند این کوره راه و این رشته سردرگم آخرش به کجا منتهی می‌شود می‌فرمود: «لا ندري علام تنصرف بنا و بهم الأمور»؛ «نمی‌دانم پایان این کار به کجا منتهی می‌شود». بااینکه ثابت کرده‌ایم این سخن مال جای دیگری است یا اینکه حضرت وقتی که به کربلا رسید و نام پرسید فرمود: هان، حالا به خاطرم آمد 25 سال قبل که با پدرم به صفین می‌رفتم، آن حضرت به‌عنوان پیشگویی فرمود: «هذا مناخ ركابهم» و امام(ع) را آن اندازه عاری از علم و (العیاذبالله) بی‌هوش فرض کند که بااین‌همه نام و نشان و اخبار و احادیث و تذکرات ام‌سلمه و ابن عباس و محمد حنفیه و دیگران هنوز هم بهوش نیامده و نمی‌داند اینجا کجاست و با این تهمتی که می‌زند، حدود پنجاه حدیث را حاشا می‌کند و آن حضرت را تا این اندازه نادان به سرنوشت معرفی می‌نماید و...» <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادونه - هشتاد</ref>.
# نویسنده معتقد است آقای صالحی، به‌خلاف گفته خودش در ص6 کتاب، نه‌تنها منکر علم و معجزات امام حسین(ع) است، بلکه از قرائنی که پیداست از قدر و مقام آن حضرت کاسته و او را از افراد عادی هم بی‌هوش‌تر فرض کرده است. در این باره چنین نوشته شده است: «در ص273 شورای صحرا، چشمش به دهان فرزندان عقیل بوده است. در برخورد به حر بن یزید <ref>ص288-295</ref> به وی التماس می‌کرده است بگذارید بروم دستم را در دست یزید بگذارم، خودم می‌دانم با او. در صفحه 291 گوید: اگر اصحاب به وی می‌گفتند این کوره راه و این رشته سردرگم آخرش به کجا منتهی می‌شود می‌فرمود: «لا ندري علام تنصرف بنا و بهم الأمور»؛ «نمی‌دانم پایان این کار به کجا منتهی می‌شود». بااینکه ثابت کرده‌ایم این سخن مال جای دیگری است یا اینکه حضرت وقتی که به کربلا رسید و نام پرسید فرمود: هان، حالا به خاطرم آمد 25 سال قبل که با پدرم به صفین می‌رفتم، آن حضرت به‌عنوان پیشگویی فرمود: «هذا مناخ ركابهم» و امام(ع) را آن اندازه عاری از علم و (العیاذبالله) بی‌هوش فرض کند که بااین‌همه نام و نشان و اخبار و احادیث و تذکرات ام‌سلمه و ابن عباس و محمد حنفیه و دیگران هنوز هم بهوش نیامده و نمی‌داند اینجا کجاست و با این تهمتی که می‌زند، حدود پنجاه حدیث را حاشا می‌کند و آن حضرت را تا این اندازه نادان به سرنوشت معرفی می‌نماید و...» <ref>ر.ک: همان، صفحه هفتادونه - هشتاد</ref>


چنان‌که از خلال نوشته‌ها ملاحظه می‌شود، نویسنده انتقادات شدیدی بر کتاب «شهید جاوید» وارد نموده و از کلمات و عباراتی همچون «خیانت‌های پی‌درپی» <ref>ر.ک: متن کتاب، ص379</ref>، «خیانت دیگر شما...» <ref>همان، ص385</ref>، «شما نیش قلم خود را باز به قلب امام مظلوم فرو کرده‌اید» <ref>همان</ref>، «نویسنده کتاب پس از آن همه نیش زدن و...» <ref>مقدمه، صفحه سی‌وشش</ref>، «او با این منظور زشت هفت سال به خیال خودش زحمت کشید تا کتاب شهید جاوید را نوشت...» <ref>همان، صفحه سی‌وهفت</ref> و... در مورد این کتاب و نویسنده آن یاد کرده است و چنین به نظر می‌رسد که به‌کارگیری چنین کلمات و عباراتی، شایسته یک پژوهش علمی نیست.
چنان‌که از خلال نوشته‌ها ملاحظه می‌شود، نویسنده انتقادات شدیدی بر کتاب «شهید جاوید» وارد نموده و از کلمات و عباراتی همچون «خیانت‌های پی‌درپی» <ref>ر.ک: متن کتاب، ص379</ref>، «خیانت دیگر شما...» <ref>همان، ص385</ref>، «شما نیش قلم خود را باز به قلب امام مظلوم فرو کرده‌اید» <ref>همان</ref>، «نویسنده کتاب پس از آن همه نیش زدن و...» <ref>مقدمه، صفحه سی‌وشش</ref>، «او با این منظور زشت هفت سال به خیال خودش زحمت کشید تا کتاب شهید جاوید را نوشت...» <ref>همان، صفحه سی‌وهفت</ref> و... در مورد این کتاب و نویسنده آن یاد کرده است و چنین به نظر می‌رسد که به‌کارگیری چنین کلمات و عباراتی، شایسته یک پژوهش علمی نیست.
خط ۴۷: خط ۴۷:
فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده است.
فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده است.


در پاورقی‌ها به ذکر منابع پرداخته شده است <ref>ر.ک: پاورقی، ص183</ref>.
در پاورقی‌ها به ذکر منابع پرداخته شده است <ref>ر.ک: پاورقی، ص183</ref>


==پانویس ==
==پانویس ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش