تاریخ خاندان مرعشی مازندران: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
خط ۴۳: خط ۴۳:




'''تاريخ خاندان مرعشى مازندران''' از آثار ميرتيمور مرعشى است كه آن را دكتر [[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] تصحيح كرده و با افزودن مقدمه و تعليقاتى عالمانه منتشر كرده است. در اين اثر، تاريخ خاندان مرعشى مازندران از سال 881 تا 1075ش نوشته شده است. زبان و ادبيات كتاب، قديمى است و چندان رسا و مطابق با تعبيرات امروزى نيست. نام‌گذارى كتاب نيز از سوى مصحح اثر صورت گرفته است .<ref>مقدمه محقق، ص سيزده</ref>.
'''تاريخ خاندان مرعشى مازندران''' از آثار ميرتيمور مرعشى است كه آن را دكتر [[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] تصحيح كرده و با افزودن مقدمه و تعليقاتى عالمانه منتشر كرده است. در اين اثر، تاريخ خاندان مرعشى مازندران از سال 881 تا 1075ش نوشته شده است. زبان و ادبيات كتاب، قديمى است و چندان رسا و مطابق با تعبيرات امروزى نيست. نام‌گذارى كتاب نيز از سوى مصحح اثر صورت گرفته است .<ref>مقدمه محقق، ص سيزده</ref>


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۷: خط ۵۷:
[[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] در مقدمه‌اش كه در تاريخ اول اسفند 1355ش نوشته- چند مطلب را يادآور شده است: يك- تا امروز دو كتاب درباره مرعشيان مازندران در دست داريم: نخست كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير ظهير الدين مرعشى است كه كمتر از نيمى از كتاب خود را به مير قوام الدين مرعشى و بازماندگان او اختصاص داده است. قيام مير قوام الدين در سال 760ش بود و مير ظهير الدين تاريخ اين خاندان را تا سال 881ش به رشته تحرير درآورد. بنابراين 121 سال تاريخ اين خاندان در اين كتاب آمده است. مير تيمور، مؤلف كتاب دنباله كار مير ظهير الدين را گرفت و تاريخ اين خاندان را تا سال 1075ش نوشت. حدود پنجاه سال پيش از اين تاريخ است كه سادات مرعشى را شاه عباس يكى پس از ديگرى به اصفهان و شيراز و کرمان فرستاد و آنانكه در اين شهرها دوام نياوردند، به هندوستان رفتند و بدين‌ترتيب مرعشيان پراكنده شدند و هريك از دايره جمع به جائى افتادند و قدرتى را كه مير قوام الدين با درويشان خود يعنى كاكل‌تراشان به وجود آورده بود، يكسره از ميان رفت. دو- تنها نسخه موجود از اين كتاب در كتابخانه وزيرى يزد بود كه دوستان ارجمند آقاى محمد تقى دانش‌پژوه و آقاى محمد شيروانى نخست از آن خبردار شدند و اين بنده را آگاه كردند. نگارنده با كسب اجازه از واقف خواست از آن نسخه عكسى تهيه كند.... نسخه تصحيح شده را خدمت دبير كل محترم بنياد فرهنگ ايران- آقاى دكتر خانلرى بردم و ايشان اجازه دادند تا جزء كتب تاريخى بنياد به چاپ برسد. سه- مؤلف كتاب مير تيمور چنانكه از نامش پيداست، از سادات مرعشى مازندران است. در ميان افراد اين خاندان تا آنجا كه اين بنده آگاه است چهار تن به نام «مير تيمور» معروف بوده‌اند. نخستين آنها مير تيمور بن مير عبدالكريم بن سيد عبداللّه بن سيد عبدالكريم بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمال الدين بن مير قوام الدين مرعشى است ديگرى مير تيمور نوه همين مرد است يعنى مير تيمور بن مير عبدالكريم بن مير تيمور. سومى مير تيمور خان بن مير سلطان مراد خان بن ميرزا محمد خان (ميرزا خان) بن مير سلطان مراد خان بن مير شاهى برادر مير تيمور نخستين. چهارمى مير تيمور بن مير قوام الدين بن ميرزا على خان بن مير على خان بن مير قوام الدين بن مير على خان بن مير قوام الدين بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمال الدين بن مير قوام الدين مرعشى است. به گمان اين بنده مير تيمورى كه مقدم بر همه نام بردم مؤلف اين كتاب است. .<ref>مقدمه كتاب، ص نه و ده.</ref>
[[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]] در مقدمه‌اش كه در تاريخ اول اسفند 1355ش نوشته- چند مطلب را يادآور شده است: يك- تا امروز دو كتاب درباره مرعشيان مازندران در دست داريم: نخست كتاب تاريخ طبرستان و رويان و مازندران مير ظهير الدين مرعشى است كه كمتر از نيمى از كتاب خود را به مير قوام الدين مرعشى و بازماندگان او اختصاص داده است. قيام مير قوام الدين در سال 760ش بود و مير ظهير الدين تاريخ اين خاندان را تا سال 881ش به رشته تحرير درآورد. بنابراين 121 سال تاريخ اين خاندان در اين كتاب آمده است. مير تيمور، مؤلف كتاب دنباله كار مير ظهير الدين را گرفت و تاريخ اين خاندان را تا سال 1075ش نوشت. حدود پنجاه سال پيش از اين تاريخ است كه سادات مرعشى را شاه عباس يكى پس از ديگرى به اصفهان و شيراز و کرمان فرستاد و آنانكه در اين شهرها دوام نياوردند، به هندوستان رفتند و بدين‌ترتيب مرعشيان پراكنده شدند و هريك از دايره جمع به جائى افتادند و قدرتى را كه مير قوام الدين با درويشان خود يعنى كاكل‌تراشان به وجود آورده بود، يكسره از ميان رفت. دو- تنها نسخه موجود از اين كتاب در كتابخانه وزيرى يزد بود كه دوستان ارجمند آقاى محمد تقى دانش‌پژوه و آقاى محمد شيروانى نخست از آن خبردار شدند و اين بنده را آگاه كردند. نگارنده با كسب اجازه از واقف خواست از آن نسخه عكسى تهيه كند.... نسخه تصحيح شده را خدمت دبير كل محترم بنياد فرهنگ ايران- آقاى دكتر خانلرى بردم و ايشان اجازه دادند تا جزء كتب تاريخى بنياد به چاپ برسد. سه- مؤلف كتاب مير تيمور چنانكه از نامش پيداست، از سادات مرعشى مازندران است. در ميان افراد اين خاندان تا آنجا كه اين بنده آگاه است چهار تن به نام «مير تيمور» معروف بوده‌اند. نخستين آنها مير تيمور بن مير عبدالكريم بن سيد عبداللّه بن سيد عبدالكريم بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمال الدين بن مير قوام الدين مرعشى است ديگرى مير تيمور نوه همين مرد است يعنى مير تيمور بن مير عبدالكريم بن مير تيمور. سومى مير تيمور خان بن مير سلطان مراد خان بن ميرزا محمد خان (ميرزا خان) بن مير سلطان مراد خان بن مير شاهى برادر مير تيمور نخستين. چهارمى مير تيمور بن مير قوام الدين بن ميرزا على خان بن مير على خان بن مير قوام الدين بن مير على خان بن مير قوام الدين بن سيد محمد بن سيد مرتضى بن سيد على بن مير كمال الدين بن مير قوام الدين مرعشى است. به گمان اين بنده مير تيمورى كه مقدم بر همه نام بردم مؤلف اين كتاب است. .<ref>مقدمه كتاب، ص نه و ده.</ref>


نويسنده به نثر مرسوم روزگار خويش مطلبش را اين‌گونه آغاز كرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به ثقتى شاداب‌ترين گلى كه در چمن فصاحت و بيان و خوشاب‌ترين لؤلؤئى كه در بحر بلاغت و تبيان از فيض نسيم ايمان و اعتقاد و انتفاع تقاطر سحاب نيسان ايقان و انقياد ظاهر و باهر گردد، حمد بيحد و شكر بيمر و عدّ مالك الملكى است كه...» .<ref>متن كتاب، ص 3</ref>. و در مطلب پايانى چنين آورده است: «چون نواب همايون در وقت خواندن عرضه مير تيمور و اقوام فرموده بود كه ايشان در آنجاها چرا باشند و ايشان را به درگاه عرش اشتباه ارسال نمايند تا هركس كه قابل ترقى و ملازمت باشند در سلك ملازمان درآورده و بر خدمت بايستند و ديگران را مرخص ساخته به وطن موروثى رفته كه مرفه‌الحال به دعاى دولت قاهره و شكر ايزدى اشتغال نمايند و بعد از آمدن ايشان نيز فرمودند كه اسامى و احوال را نوشته به عرض رسانند» .<ref>همان، ص 403</ref>.
نويسنده به نثر مرسوم روزگار خويش مطلبش را اين‌گونه آغاز كرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم و به ثقتى شاداب‌ترين گلى كه در چمن فصاحت و بيان و خوشاب‌ترين لؤلؤئى كه در بحر بلاغت و تبيان از فيض نسيم ايمان و اعتقاد و انتفاع تقاطر سحاب نيسان ايقان و انقياد ظاهر و باهر گردد، حمد بيحد و شكر بيمر و عدّ مالك الملكى است كه...» .<ref>متن كتاب، ص 3</ref> و در مطلب پايانى چنين آورده است: «چون نواب همايون در وقت خواندن عرضه مير تيمور و اقوام فرموده بود كه ايشان در آنجاها چرا باشند و ايشان را به درگاه عرش اشتباه ارسال نمايند تا هركس كه قابل ترقى و ملازمت باشند در سلك ملازمان درآورده و بر خدمت بايستند و ديگران را مرخص ساخته به وطن موروثى رفته كه مرفه‌الحال به دعاى دولت قاهره و شكر ايزدى اشتغال نمايند و بعد از آمدن ايشان نيز فرمودند كه اسامى و احوال را نوشته به عرض رسانند» .<ref>همان، ص 403</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
خط ۶۴: خط ۶۴:
فهرست مطالب در ابتداى كتاب و فهرست نام اشخاص، مكان‌ها و خاندان‌ها در انتهاى اثر آمده است.
فهرست مطالب در ابتداى كتاب و فهرست نام اشخاص، مكان‌ها و خاندان‌ها در انتهاى اثر آمده است.


نسخه‌اى كه دكتر [[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]]، كتاب حاضر را بر اساس آن تصحيح كرده ناقص است و آخرين بحثى كه آمده عبارت است از «گفتار در بدگوئى اعدا و مخالفان و حاسدان و عناد معاندان و موقوف شدن عرض حالات سادات» كه ناتمام مانده و آخرين جمله‌اش نيز ناقص است .<ref>همان، ص 405</ref>. ستوده، تعليقات و توضيحاتى بر اثر حاضر نوشته كه در پايان كتاب آمده است. اين تعليقات، توضيحاتى ادبى و لغوى و تاريخى و گاه انتقادى است .<ref>همان، ص 410- 411</ref>. وى همچنين گاه اظهار بى‌اطلاعى كرده و به‌طور مثال نوشته است: «تسليمات و كلباد و هزار جريب. محلى يا ناحيه‌اى به نام تسليمات نمى‌شناسيم». .<ref>همان، ص 415</ref>.
نسخه‌اى كه دكتر [[ستوده، منوچهر|منوچهر ستوده]]، كتاب حاضر را بر اساس آن تصحيح كرده ناقص است و آخرين بحثى كه آمده عبارت است از «گفتار در بدگوئى اعدا و مخالفان و حاسدان و عناد معاندان و موقوف شدن عرض حالات سادات» كه ناتمام مانده و آخرين جمله‌اش نيز ناقص است .<ref>همان، ص 405</ref> ستوده، تعليقات و توضيحاتى بر اثر حاضر نوشته كه در پايان كتاب آمده است. اين تعليقات، توضيحاتى ادبى و لغوى و تاريخى و گاه انتقادى است .<ref>همان، ص 410- 411</ref> وى همچنين گاه اظهار بى‌اطلاعى كرده و به‌طور مثال نوشته است: «تسليمات و كلباد و هزار جريب. محلى يا ناحيه‌اى به نام تسليمات نمى‌شناسيم». .<ref>همان، ص 415</ref>


==پانويس ==
==پانويس ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش