الجامع لأحكام القرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>')
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>')
خط ۵۴: خط ۵۴:
كتاب، با مقدمه مصحح آغاز و مطالب در بيست جلد، تنظيم شده است.
كتاب، با مقدمه مصحح آغاز و مطالب در بيست جلد، تنظيم شده است.


اگرچه نويسنده در اين تفسير، به بيان احكام فقهى و اختلاف مذاهب فقهى پرداخته است، ولى زواياى ديگر آيات، بر او پوشيده نمانده و به مباحث كلامى، اخلاقى، ادبى، تاريخى و اجتماعى نيز پرداخته است <ref>ايروانى، مرتضى؛ على‌شاهى قلعه‌جوقى، ابوالفضل؛ حسينى، بى‌بى زينب، ص 22</ref>
اگرچه نويسنده در اين تفسير، به بيان احكام فقهى و اختلاف مذاهب فقهى پرداخته است، ولى زواياى ديگر آيات، بر او پوشيده نمانده و به مباحث كلامى، اخلاقى، ادبى، تاريخى و اجتماعى نيز پرداخته است .<ref>ايروانى، مرتضى؛ على‌شاهى قلعه‌جوقى، ابوالفضل؛ حسينى، بى‌بى زينب، ص 22</ref>


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==




در مقدمه مصحح، ضمن اشاره به برخى از اقدامات تصحيحى صورت‌گرفته بر روى كتاب، زندگى‌نامه مختصرى از نويسنده، ارائه گرديده است <ref>مقدمه، ج 1، ص و</ref>
در مقدمه مصحح، ضمن اشاره به برخى از اقدامات تصحيحى صورت‌گرفته بر روى كتاب، زندگى‌نامه مختصرى از نويسنده، ارائه گرديده است .<ref>مقدمه، ج 1، ص و</ref>


نويسنده در مقدمه كتاب، به موضوعاتى مانند قرائات، احرف سبعه، جمع قرآن كريم و ويژگى‌هاى مصاحف عثمانى، اعراب، تفسير به رأى، تحريف‌ناپذيرى، [[اعجاز قرآن]] و واژگان غير عربى در قرآن پرداخته است <ref>ايروانى، مرتضى؛ على‌شاهى قلعه‌جوقى، ابوالفضل؛ حسينى، بى‌بى زينب، ص 33</ref>
نويسنده در مقدمه كتاب، به موضوعاتى مانند قرائات، احرف سبعه، جمع قرآن كريم و ويژگى‌هاى مصاحف عثمانى، اعراب، تفسير به رأى، تحريف‌ناپذيرى، [[اعجاز قرآن]] و واژگان غير عربى در قرآن پرداخته است .<ref>ايروانى، مرتضى؛ على‌شاهى قلعه‌جوقى، ابوالفضل؛ حسينى، بى‌بى زينب، ص 33</ref>


قرطبى در فقه، پيرو [[مالك بن انس]] بوده و در تفسير آيات فقهى، ضمن نقل آراى فقيهان مذاهب ديگر، به بيان ديدگاه‌هاى فقهى [[مالك بن انس]] و اثبات آن‌ها پرداخته است؛ بااين‌همه، در برخى موارد، آراء فقهى او با فتاواى مالكى مخالف است. در اعتقادات، به آراى مذهب اشعرى پاى‌بند است و جهات كلامى آيات را بر پايه عقايد اشعرى توجيه مى‌كند <ref>همان</ref>
قرطبى در فقه، پيرو [[مالك بن انس]] بوده و در تفسير آيات فقهى، ضمن نقل آراى فقيهان مذاهب ديگر، به بيان ديدگاه‌هاى فقهى [[مالك بن انس]] و اثبات آن‌ها پرداخته است؛ بااين‌همه، در برخى موارد، آراء فقهى او با فتاواى مالكى مخالف است. در اعتقادات، به آراى مذهب اشعرى پاى‌بند است و جهات كلامى آيات را بر پايه عقايد اشعرى توجيه مى‌كند .<ref>همان</ref>


تفسير قرطبى، تفسيرى نقلى بشمار مى‌آيد و قرطبى از روايات، تأثير پذيرفته و گاه رواياتى را در كتاب خود مى‌آورد كه سندى ندارد و پذيرفتن اين روايات، با وسعت علمى و دقت نظرى كه از وى سراغ گرفته مى‌شود، ناسازگار است. وى در ميان صفحات كتابش، بارها از راه انصاف به‌دور شده و حق و حقيقت را به مسلخ زشت عصبيت و يك‌سونگرى فرقه‌اى برده و بدين‌سان، چهره زيباى پژوهش‌هايش را پريشان كرده است <ref>همان</ref>
تفسير قرطبى، تفسيرى نقلى بشمار مى‌آيد و قرطبى از روايات، تأثير پذيرفته و گاه رواياتى را در كتاب خود مى‌آورد كه سندى ندارد و پذيرفتن اين روايات، با وسعت علمى و دقت نظرى كه از وى سراغ گرفته مى‌شود، ناسازگار است. وى در ميان صفحات كتابش، بارها از راه انصاف به‌دور شده و حق و حقيقت را به مسلخ زشت عصبيت و يك‌سونگرى فرقه‌اى برده و بدين‌سان، چهره زيباى پژوهش‌هايش را پريشان كرده است .<ref>همان</ref>


دشمنى او با شيعه، در نوشته‌هايش آشكار است؛ آن‌چنان‌كه بارها در كتاب خود، شيعيان را دشنام داده است و تقريبا تمام آيات مهمى را كه سبب نزول آن، در نزد شيعه، اهل بيت(ع) است، به‌جز موارد اندكى، مانند آيه مباهله رد مى‌كند. او از دادن هر نوع نسبتى به شيعيان، ابايى ندارد و درباره شيعيان، هر گزافه‌اى را بدون سند و مدرك، نسبت مى‌دهد. در برخى موارد، ديدگاه‌هايى دارد كه به نظر مى‌رسد كسى به‌جز وى، چنين اعتقادى ندارد. بااين‌حال، اين مجموعه وسيع، سرشار از داده‌هاى تاريخى، روايى، ادبى و كلامى است كه هيچ مفسرى، از رجوع به چنين تفاسيرى بى‌نياز نيست <ref>همان</ref>
دشمنى او با شيعه، در نوشته‌هايش آشكار است؛ آن‌چنان‌كه بارها در كتاب خود، شيعيان را دشنام داده است و تقريبا تمام آيات مهمى را كه سبب نزول آن، در نزد شيعه، اهل بيت(ع) است، به‌جز موارد اندكى، مانند آيه مباهله رد مى‌كند. او از دادن هر نوع نسبتى به شيعيان، ابايى ندارد و درباره شيعيان، هر گزافه‌اى را بدون سند و مدرك، نسبت مى‌دهد. در برخى موارد، ديدگاه‌هايى دارد كه به نظر مى‌رسد كسى به‌جز وى، چنين اعتقادى ندارد. بااين‌حال، اين مجموعه وسيع، سرشار از داده‌هاى تاريخى، روايى، ادبى و كلامى است كه هيچ مفسرى، از رجوع به چنين تفاسيرى بى‌نياز نيست .<ref>همان</ref>


اين تفسير، از آن جهت داراى اهميت است كه اولا، در نزد اهل سنت جايگاه بسيار مهمى دارد و ثانيا، به‌عنوان يك تفسير كلامى و يا حتى با صبغه كلامى شناخته نمى‌شود <ref>همان</ref>
اين تفسير، از آن جهت داراى اهميت است كه اولا، در نزد اهل سنت جايگاه بسيار مهمى دارد و ثانيا، به‌عنوان يك تفسير كلامى و يا حتى با صبغه كلامى شناخته نمى‌شود .<ref>همان</ref>


قرآن، نخستين و مهم‌ترين منبع تفسير قرآن است و منبع بودن قرآن، علاوه بر آنكه مقتضاى روش عقلايى محاوره است، در آيات و روايات، بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است. مى‌دانيم قرآن كتابى كه داراى فصل‌بندى موضوعى باشد، نيست؛ بنابراين، همه مطالب راجع به يك موضوع، در يك جا گرد نيامده است و ممكن است درباره يك موضوع، مطالبى در جاهاى مختلف پراكنده باشد؛ درعين‌حال، اين آيات مبين و ناظر به يكديگر باشند. در اين روش از تفسير قرآن به قرآن، از آياتى كه به آيه مورد نظر متصل نيستند، بهره برده مى‌شود كه از آن به قراين داخلى منفصل كلامى نيز تعبير مى‌گردد. اما گاه از اين روش، به‌صورت نامطلوبى استفاده مى‌شود كه در ذيل به برخى از اين نمونه‌ها اشاره مى‌گردد:
قرآن، نخستين و مهم‌ترين منبع تفسير قرآن است و منبع بودن قرآن، علاوه بر آنكه مقتضاى روش عقلايى محاوره است، در آيات و روايات، بسيار مورد تأكيد قرار گرفته است. مى‌دانيم قرآن كتابى كه داراى فصل‌بندى موضوعى باشد، نيست؛ بنابراين، همه مطالب راجع به يك موضوع، در يك جا گرد نيامده است و ممكن است درباره يك موضوع، مطالبى در جاهاى مختلف پراكنده باشد؛ درعين‌حال، اين آيات مبين و ناظر به يكديگر باشند. در اين روش از تفسير قرآن به قرآن، از آياتى كه به آيه مورد نظر متصل نيستند، بهره برده مى‌شود كه از آن به قراين داخلى منفصل كلامى نيز تعبير مى‌گردد. اما گاه از اين روش، به‌صورت نامطلوبى استفاده مى‌شود كه در ذيل به برخى از اين نمونه‌ها اشاره مى‌گردد:


نمونه اول: '''«لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير»''' <ref>انعام / 103</ref>؛ قرطبى درباره اين آيه مى‌گويد: خداوند در اين دنيا ديده نمى‌شود، ولى روايات صحيح زيادى از پيامبر(ص) درباره رؤيت خدا در قيامت رسيده است؛ مثلا ابن عباس گفته است: «چشم‌ها او را در دنيا نمى‌بينند، ولى در آخرت، مى‌بينند». وى ادامه مى‌دهد: ديدن خدا در دنيا نيز ممكن است؛ زيرا اگر ممكن نبود، هرگز موسى(ع) چنين درخواستى نمى‌كرد. بااين‌حال يادآور مى‌شود كه حضرت محمد(ص)، خدا را در دنيا نديده است <ref>همان</ref>
نمونه اول: '''«لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير»''' .<ref>انعام / 103</ref>؛ قرطبى درباره اين آيه مى‌گويد: خداوند در اين دنيا ديده نمى‌شود، ولى روايات صحيح زيادى از پيامبر(ص) درباره رؤيت خدا در قيامت رسيده است؛ مثلا ابن عباس گفته است: «چشم‌ها او را در دنيا نمى‌بينند، ولى در آخرت، مى‌بينند». وى ادامه مى‌دهد: ديدن خدا در دنيا نيز ممكن است؛ زيرا اگر ممكن نبود، هرگز موسى(ع) چنين درخواستى نمى‌كرد. بااين‌حال يادآور مى‌شود كه حضرت محمد(ص)، خدا را در دنيا نديده است .<ref>همان</ref>


او در تفسير آيات، كوشيده است به مفهوم آيات مخالف، توجه و با استفاده از قراين و دلايل مورد نظر خود، از اين آيات رفع تناقض ظاهرى كند. ديدگاه وى در اينجا، نو و بديع نيست، بلكه اقتباسى از نظرات بزرگان اشاعره و استدلالات ايشان در راستاى قابليت رؤيت خداوند با چشم سر، در آخرت است <ref>همان، ص 34</ref>
او در تفسير آيات، كوشيده است به مفهوم آيات مخالف، توجه و با استفاده از قراين و دلايل مورد نظر خود، از اين آيات رفع تناقض ظاهرى كند. ديدگاه وى در اينجا، نو و بديع نيست، بلكه اقتباسى از نظرات بزرگان اشاعره و استدلالات ايشان در راستاى قابليت رؤيت خداوند با چشم سر، در آخرت است .<ref>همان، ص 34</ref>


ولى عاملى كه باعث اين خطا در برداشت شده است، چيست و اساسا چه نقيصه‌اى در اين فرايند، منجر به پيدايش چنين ديدگاهى شده است؟ ضابطه‌اى كه در تفسير اين آيات ناديده گرفته شده است، بازگرداندن آيات متشابه به آيات محكم است <ref>همان</ref>
ولى عاملى كه باعث اين خطا در برداشت شده است، چيست و اساسا چه نقيصه‌اى در اين فرايند، منجر به پيدايش چنين ديدگاهى شده است؟ ضابطه‌اى كه در تفسير اين آيات ناديده گرفته شده است، بازگرداندن آيات متشابه به آيات محكم است .<ref>همان</ref>


در مورد اين‌گونه آيات، قرطبى به‌عنوان يك مفسر، پيش‌فرض كلامى خود را در تفسير دخالت داده است؛ پيش‌فرضى كه درستى و عقلانيت آن، به‌طور جدى مورد ترديد است <ref>همان، ص 36</ref>
در مورد اين‌گونه آيات، قرطبى به‌عنوان يك مفسر، پيش‌فرض كلامى خود را در تفسير دخالت داده است؛ پيش‌فرضى كه درستى و عقلانيت آن، به‌طور جدى مورد ترديد است .<ref>همان، ص 36</ref>


نمونه دوم: '''«يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس إن الله لا يهدي القوم الكافرين»'''. <ref>مائده / 67</ref>قرطبى در ذيل اين آيه، مى‌گويد: پيامبر(ص) چيزى را آن‌چنان‌كه روافض مى‌گويند تقيه نمى‌كرد. اين آيه نشان مى‌دهد كه پيامبر(ص) چيزى از امور دينى را از روى ترس پنهان نمى‌كرد و آيه ديگرى نيز همين مضمون را تأييد مى‌كند '''(يا أيها النبي حسبك الله و من اتبعك من المؤمنين)''' <ref>انفال / 64</ref> و عمر بن خطاب مى‌گفت كه ما ابتدا خدا را پنهانى مى‌پرستيديم، اما بعد از اين آيه، عبادت ما آشكار شد <ref>همان</ref>
نمونه دوم: '''«يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك و إن لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس إن الله لا يهدي القوم الكافرين»'''. .<ref>مائده / 67</ref>قرطبى در ذيل اين آيه، مى‌گويد: پيامبر(ص) چيزى را آن‌چنان‌كه روافض مى‌گويند تقيه نمى‌كرد. اين آيه نشان مى‌دهد كه پيامبر(ص) چيزى از امور دينى را از روى ترس پنهان نمى‌كرد و آيه ديگرى نيز همين مضمون را تأييد مى‌كند '''(يا أيها النبي حسبك الله و من اتبعك من المؤمنين)''' .<ref>انفال / 64</ref> و عمر بن خطاب مى‌گفت كه ما ابتدا خدا را پنهانى مى‌پرستيديم، اما بعد از اين آيه، عبادت ما آشكار شد .<ref>همان</ref>


آيه فوق، در تبليغ رسالت پيامبر(ص) عموميت دارد. طبق ديدگاه قرطبى، از جانب شيعه، براى اين تبليغ، مخصصى وجود داشته و پيامبر(ص) برخى از آنچه دريافت كرده بود را به‌خاطر ترس، به مردم نرساند. بنابراين، از ديدگاه قرطبى، شيعه به عموميت اين آيه اعتقادى ندارد. وى، به‌زعم خود، با بيان آيه '''(يا أيها النبي حسبك الله)''' <ref>انفال / 64</ref>اين تخصيص را از آيه رفع كرده و در واقع، با توجه به آيات مشابه در محتوا، شبهه عدم تكميل رسالت را برطرف كرده است <ref>همان</ref>
آيه فوق، در تبليغ رسالت پيامبر(ص) عموميت دارد. طبق ديدگاه قرطبى، از جانب شيعه، براى اين تبليغ، مخصصى وجود داشته و پيامبر(ص) برخى از آنچه دريافت كرده بود را به‌خاطر ترس، به مردم نرساند. بنابراين، از ديدگاه قرطبى، شيعه به عموميت اين آيه اعتقادى ندارد. وى، به‌زعم خود، با بيان آيه '''(يا أيها النبي حسبك الله)''' .<ref>انفال / 64</ref>اين تخصيص را از آيه رفع كرده و در واقع، با توجه به آيات مشابه در محتوا، شبهه عدم تكميل رسالت را برطرف كرده است .<ref>همان</ref>


شيعه در اين مسئله كه پيامبر(ص) تمامى رسالت خويش را به انجام رساند، با قرطبى هم‌رأى است و اينكه هيچ چيز از آنچه به او تكليف شده بود كه به مردم برساند، فروگذار نكرد؛ فقط قرطبى معتقد است كه اين تبليغ، درباره زينب بنت جحش است. در واقع سبب نزول آيه را درباره وى مى‌داند، اما اعتقاد شيعه بر آن است كه اين رسالت، درباره اعلام ولايت على بن ابى‌طالب(ع) در روز غدير خم بوده است و براى اثبات اين سبب نزول، مدارك فراوانى ارائه مى‌كند <ref>همان</ref>
شيعه در اين مسئله كه پيامبر(ص) تمامى رسالت خويش را به انجام رساند، با قرطبى هم‌رأى است و اينكه هيچ چيز از آنچه به او تكليف شده بود كه به مردم برساند، فروگذار نكرد؛ فقط قرطبى معتقد است كه اين تبليغ، درباره زينب بنت جحش است. در واقع سبب نزول آيه را درباره وى مى‌داند، اما اعتقاد شيعه بر آن است كه اين رسالت، درباره اعلام ولايت على بن ابى‌طالب(ع) در روز غدير خم بوده است و براى اثبات اين سبب نزول، مدارك فراوانى ارائه مى‌كند .<ref>همان</ref>


شيعه كه قرطبى گاه و بى‌گاه او را به باد دشنام مى‌گيرد، اتفاقا معتقد است تقيه، در احاديث پيامبر(ص) راه ندارد؛ چه رسد به اينكه پيامبر(ص) در رسالت خود تقيه كرده باشد و رسالت خود را كامل نكرده باشد. اينكه قرطبى چنين ادعايى درباره شيعه كرده است، بدون ارائه مدرك است و اساسا هرگاه وى، از شيعيان در كتاب خود نقل مطلبى مى‌كند، نيازى به ارائه سند نمى‌بيند؛ اگرچه خودش در مقدمه كتابش يكى از اصول خود را در اين تفسير، ذكر مأخذ معرفى كرده است <ref>همان، ص 37</ref>
شيعه كه قرطبى گاه و بى‌گاه او را به باد دشنام مى‌گيرد، اتفاقا معتقد است تقيه، در احاديث پيامبر(ص) راه ندارد؛ چه رسد به اينكه پيامبر(ص) در رسالت خود تقيه كرده باشد و رسالت خود را كامل نكرده باشد. اينكه قرطبى چنين ادعايى درباره شيعه كرده است، بدون ارائه مدرك است و اساسا هرگاه وى، از شيعيان در كتاب خود نقل مطلبى مى‌كند، نيازى به ارائه سند نمى‌بيند؛ اگرچه خودش در مقدمه كتابش يكى از اصول خود را در اين تفسير، ذكر مأخذ معرفى كرده است .<ref>همان، ص 37</ref>


بنابراين تفسير قرآن به قرآن قرطبى در اين آيه، از منظر شيعه ثابت است و در اين برداشت وى، خطايى راه ندارد؛ تنها نسبت اين ديدگاه به شيعه، كمال بى‌انصافى و ناشى از عدم اطلاع وى از مبانى فكرى و اعتقادى شيعه است <ref>همان</ref>
بنابراين تفسير قرآن به قرآن قرطبى در اين آيه، از منظر شيعه ثابت است و در اين برداشت وى، خطايى راه ندارد؛ تنها نسبت اين ديدگاه به شيعه، كمال بى‌انصافى و ناشى از عدم اطلاع وى از مبانى فكرى و اعتقادى شيعه است .<ref>همان</ref>


در پايان مى‌توان چنين گفت كه اگرچه قرطبى در مقدمه تفسير خود، به سنت، به‌عنوان منبعى مورد اعتماد، اهميت فراوان داده است، لكن آنچه عملا در تفسير وى ديده مى‌شود، استفاده از روايات، براى تأييد ديدگاه‌هاى خود است و عموما روايات مخالف با ديدگاه فقهى يا كلامى خود را مطرح نمى‌كند و در واقع، براى حل اين چالش، نيازى به صرف وقت و انرژى نمى‌بيند. اما وى، در روش تفسير قرآن به قرآن، سعى مى‌كند آيات مخالف ديدگاه خود را طرح كند و به آن پاسخ گويد، ليكن باز در اين راستا، در تفسير وى، نقص فراوانى ديده مى‌شود؛ چنان‌كه در بسيارى موارد، وى از طرح آياتى كه در تفسير وى تأثيرگذار است، صرف نظر مى‌كند كه نمونه‌هايى از آن بررسى شد <ref>همان، ص 48</ref>
در پايان مى‌توان چنين گفت كه اگرچه قرطبى در مقدمه تفسير خود، به سنت، به‌عنوان منبعى مورد اعتماد، اهميت فراوان داده است، لكن آنچه عملا در تفسير وى ديده مى‌شود، استفاده از روايات، براى تأييد ديدگاه‌هاى خود است و عموما روايات مخالف با ديدگاه فقهى يا كلامى خود را مطرح نمى‌كند و در واقع، براى حل اين چالش، نيازى به صرف وقت و انرژى نمى‌بيند. اما وى، در روش تفسير قرآن به قرآن، سعى مى‌كند آيات مخالف ديدگاه خود را طرح كند و به آن پاسخ گويد، ليكن باز در اين راستا، در تفسير وى، نقص فراوانى ديده مى‌شود؛ چنان‌كه در بسيارى موارد، وى از طرح آياتى كه در تفسير وى تأثيرگذار است، صرف نظر مى‌كند كه نمونه‌هايى از آن بررسى شد .<ref>همان، ص 48</ref>


بررسى تفسير قرطبى، به‌عنوان يك نمونه تفسيرى و بررسى ميزان تأثير رويكرد كلامى مفسر در تفسير قرآن به قرآن، نشان مى‌دهد كه گزاره‌هاى كلامى نادرست و غير قطعى، مى‌تواند مفسر را به تفسير به رأى گرفتار كند و مفسر، براى تفسير قرآن، چه در روش تفسير قرآن به قرآن و چه در روش‌هاى ديگر، ابتدا بايستى ضوابط به‌كارگيرى عقايد كلامى در حوزه فهم كلام خداوند را به‌درستى اجرا كند؛ زيرا عدم توجه به ضوابط تفسير قرآن به قرآن به‌صورت كلى و ضوابط دخالت دادن پيش‌فرض‌هاى كلامى در حوزه تفسير قرآن به قرآن، به‌صورت خاص، سبب بروز خطا در فهم آيات الهى مى‌شود <ref>همان</ref>
بررسى تفسير قرطبى، به‌عنوان يك نمونه تفسيرى و بررسى ميزان تأثير رويكرد كلامى مفسر در تفسير قرآن به قرآن، نشان مى‌دهد كه گزاره‌هاى كلامى نادرست و غير قطعى، مى‌تواند مفسر را به تفسير به رأى گرفتار كند و مفسر، براى تفسير قرآن، چه در روش تفسير قرآن به قرآن و چه در روش‌هاى ديگر، ابتدا بايستى ضوابط به‌كارگيرى عقايد كلامى در حوزه فهم كلام خداوند را به‌درستى اجرا كند؛ زيرا عدم توجه به ضوابط تفسير قرآن به قرآن به‌صورت كلى و ضوابط دخالت دادن پيش‌فرض‌هاى كلامى در حوزه تفسير قرآن به قرآن، به‌صورت خاص، سبب بروز خطا در فهم آيات الهى مى‌شود .<ref>همان</ref>


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش