اسلام در یک نگاه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)'
جز (جایگزینی متن - ' (ص)' به '(ص)')
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')
خط ۵۷: خط ۵۷:
#دين با هرگونه اختلافى كه بر اساس اختلاف رنگ‌ها، نژادها و طبقات اجتماعى باشد مبارزه مى‌كند؛ چه، اينكه: مذهب همه انسان‌ها را بندگان خدا و همه جا را كشور خدا و همه را به‌طور يك‌سان مشمول لطف و محبّت او مى‌داند و همه را يك واحد معرفى مى‌كند. تعليمات اسلام با صراحت مى‌گويد تنها امتيازى كه مى‌تواند انسانى بر انسان ديگر داشته باشد امتيازى است كه نه بر پايه خون و نژاد و زبان و طبقات باشد، بلكه امتيازى است كه از درون ذات و روح و فكر انسان مى‌جوشد؛ امتيازى است كه از تقوا و پرهيزكارى، پاكى و درستى و ديگر صفات عالى انسان و درون‌ذاتى سرچشمه مى‌گيرد؛ «اى مردم ما شما را از يك پدر و مادر آفريديم (بنابراين خون و نژاد همه يكى است) و شما را به گروه‌ها و قبيله‌ها تقسيم كرديم تا يكديگر را (با اين تفاوت‌هاى جسمى) بشناسيد (ولى اينها ملاك افتخار شما نيست) گرامى‌ترين شما آن‌كس است كه پرهيزكارترين باشد» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/304/1/517 حجرات: 13]</ref> و با اين ترتيب نقش مذهب در جهانى كه هنوز مسئله «رنگ و پوست» بدن تا چه رسد به مسئله طبقات در آن حل نشده كاملاً روشن مى‌گردد <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/19 متن کتاب، ص19]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/20 20]</ref>.
#دين با هرگونه اختلافى كه بر اساس اختلاف رنگ‌ها، نژادها و طبقات اجتماعى باشد مبارزه مى‌كند؛ چه، اينكه: مذهب همه انسان‌ها را بندگان خدا و همه جا را كشور خدا و همه را به‌طور يك‌سان مشمول لطف و محبّت او مى‌داند و همه را يك واحد معرفى مى‌كند. تعليمات اسلام با صراحت مى‌گويد تنها امتيازى كه مى‌تواند انسانى بر انسان ديگر داشته باشد امتيازى است كه نه بر پايه خون و نژاد و زبان و طبقات باشد، بلكه امتيازى است كه از درون ذات و روح و فكر انسان مى‌جوشد؛ امتيازى است كه از تقوا و پرهيزكارى، پاكى و درستى و ديگر صفات عالى انسان و درون‌ذاتى سرچشمه مى‌گيرد؛ «اى مردم ما شما را از يك پدر و مادر آفريديم (بنابراين خون و نژاد همه يكى است) و شما را به گروه‌ها و قبيله‌ها تقسيم كرديم تا يكديگر را (با اين تفاوت‌هاى جسمى) بشناسيد (ولى اينها ملاك افتخار شما نيست) گرامى‌ترين شما آن‌كس است كه پرهيزكارترين باشد» <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/304/1/517 حجرات: 13]</ref> و با اين ترتيب نقش مذهب در جهانى كه هنوز مسئله «رنگ و پوست» بدن تا چه رسد به مسئله طبقات در آن حل نشده كاملاً روشن مى‌گردد <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/19 متن کتاب، ص19]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/20 20]</ref>.
#با توجّه به استدلالات علمى گذشته، براى اثبات وجود خدا ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چرا بسيارى از دانشمندان و بنيان‌گذاران علوم طبيعى، راه انكار را پيموده‌اند؟ پاسخ اين پرسش چندان مشكل نيست؛ چراكه كمتر دانشمندى را مى‌توان يافت كه در اعماق سخنان خود، به وجود يك عقل كل و يك مبدأ علم و قدرت معتقد نباشد، اگرچه در نام‌گذارى و تعبير از آن، الفاظى غير از «خدا» و «اللّه» را به كار برد. به گفته «فليسين شاله»، فيلسوف معروف: «هيچ بى‌خدايى وجود ندارد؛ هركس به‌طرزى به او مى‌انديشد و هركس به‌گونه‌اى او را درك مى‌كند». كسى كه به هنگام بحث درباره ساختمان قلب مى‌گويد «طبيعت، براى اين منظور در ميان بطن‌ها، و دهليزهاى قلب، دريچه‌اى قرار داده تا خون از بطن‌ها به دهليزها بازنگردد و جريان آن به هم نخورد» و به اين ترتيب براى طبيعت «هدف، قصد، برنامه و عقل» قائل مى‌شود، آيا مى‌توان گفت منظورش از كلمه «طبيعت» عوامل فاقد شعور و ارزش است؟! يا بايد گفت منظور او «خدا» است، اگر چه كلمه طبيعت را به‌جاى آن به كار برده است. نظير اين تعبيرات را - كه همه گواه بر ايمان به وجود يك عقل كل است - در كلمات غالب دانشمندان مادّى مى‌يابيم كه براى طبيعت، هدف، برنامه، اراده و قصد را قائل شده‌اند و اينها همه گواه بر اين است كه منظورشان از كلمه «طبيعت»، عوامل فاقد شعور و قصد نيست، بلكه آنها در واقع نام طبيعت را بر «خدا» نهاده‌اند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/43 همان، ص43]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/44 44]</ref>.
#با توجّه به استدلالات علمى گذشته، براى اثبات وجود خدا ممكن است اين پرسش پيش آيد كه چرا بسيارى از دانشمندان و بنيان‌گذاران علوم طبيعى، راه انكار را پيموده‌اند؟ پاسخ اين پرسش چندان مشكل نيست؛ چراكه كمتر دانشمندى را مى‌توان يافت كه در اعماق سخنان خود، به وجود يك عقل كل و يك مبدأ علم و قدرت معتقد نباشد، اگرچه در نام‌گذارى و تعبير از آن، الفاظى غير از «خدا» و «اللّه» را به كار برد. به گفته «فليسين شاله»، فيلسوف معروف: «هيچ بى‌خدايى وجود ندارد؛ هركس به‌طرزى به او مى‌انديشد و هركس به‌گونه‌اى او را درك مى‌كند». كسى كه به هنگام بحث درباره ساختمان قلب مى‌گويد «طبيعت، براى اين منظور در ميان بطن‌ها، و دهليزهاى قلب، دريچه‌اى قرار داده تا خون از بطن‌ها به دهليزها بازنگردد و جريان آن به هم نخورد» و به اين ترتيب براى طبيعت «هدف، قصد، برنامه و عقل» قائل مى‌شود، آيا مى‌توان گفت منظورش از كلمه «طبيعت» عوامل فاقد شعور و ارزش است؟! يا بايد گفت منظور او «خدا» است، اگر چه كلمه طبيعت را به‌جاى آن به كار برده است. نظير اين تعبيرات را - كه همه گواه بر ايمان به وجود يك عقل كل است - در كلمات غالب دانشمندان مادّى مى‌يابيم كه براى طبيعت، هدف، برنامه، اراده و قصد را قائل شده‌اند و اينها همه گواه بر اين است كه منظورشان از كلمه «طبيعت»، عوامل فاقد شعور و قصد نيست، بلكه آنها در واقع نام طبيعت را بر «خدا» نهاده‌اند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/43 همان، ص43]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/44 44]</ref>.
#قرآن کتابى است دست‌نخورده؛ زيرا نظام و تركيب‌بندى خاصّ آن به‌گونه‌اى است كه نمى‌توان چيزى بر آن افزود و يا از آن كم كرد و اگر كسى چنين كند، بسيار زود شناخته خواهد شد. علاوه بر اين جمع كثيرى از ياران پيامبر(ص) از همان آغاز نزول قرآن، تمامى آيات آن را مى‌نوشتند، تا از دستبرد و تحريف مصون بماند. اين عدّه كه نامشان در تواريخ ثبت شده است به نام «كُتّاب وحى» يا «كاتبان وحى» معروفند و على (ع) يكى از معروف‌ترين آنان بود. از اين گذشته - به شهادت تاريخ - صدها نفر از مسلمانان در زمان خودِ پيامبر(ص) و هزاران نفر در قرون بعد آيات قرآن را حفظ كرده، در هر مناسبتى براى مردم مى‌خواندند. اين عده را «حافظان قرآن» مى‌نامند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/61 همان، ص61]</ref>.
#قرآن کتابى است دست‌نخورده؛ زيرا نظام و تركيب‌بندى خاصّ آن به‌گونه‌اى است كه نمى‌توان چيزى بر آن افزود و يا از آن كم كرد و اگر كسى چنين كند، بسيار زود شناخته خواهد شد. علاوه بر اين جمع كثيرى از ياران پيامبر(ص) از همان آغاز نزول قرآن، تمامى آيات آن را مى‌نوشتند، تا از دستبرد و تحريف مصون بماند. اين عدّه كه نامشان در تواريخ ثبت شده است به نام «كُتّاب وحى» يا «كاتبان وحى» معروفند و على(ع) يكى از معروف‌ترين آنان بود. از اين گذشته - به شهادت تاريخ - صدها نفر از مسلمانان در زمان خودِ پيامبر(ص) و هزاران نفر در قرون بعد آيات قرآن را حفظ كرده، در هر مناسبتى براى مردم مى‌خواندند. اين عده را «حافظان قرآن» مى‌نامند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/61 همان، ص61]</ref>.
#در اسلام به همه افراد به‌عنوان يك وظيفه واجب دستور داده شده كه دعوت به‌سوى حق و مبارزه با فساد كنند. اين دو وظيفه كه در فقه اسلام به نام «امر به معروف» و «نهى از منكر» معروف است، همه مسلمانان را ملزم مى‌كند كه بر وضع اجتماع خود نظارت صحيح و دائمى داشته باشند و اگر كسى از راه حق و عدالت منحرف گرديد، به راه راست دعوت كنند و اگر مرتكب خلاف، گناه يا تجاوزى شد، از آن كار بازدارند. اهمّيت امر به معروف و نهى از منكر به‌قدرى است كه از فروع مهمّ اسلامى شناخته شده و قرآن مجيد درباره آن مى‌فرمايد: ''' «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ '''؛ «شما بهترين امتى بوديد كه به سود مردم در جهان قدم گذارديد؛ چراكه شما امر به معروف و نهى از منكر مى‌كنيد»... اجراى اين دو وظيفه مهم كه در واقع از آثار و حقوق متقابل زندگى دسته‌جمعى است، به هر مسلمانى اجازه مى‌دهد كه... خود را در برابر همه افراد اجتماع مسئول دانسته و اجتماع هم خود را در برابر هر فرد مسئول ببيند، در موقع لزوم انتقاد كرده و به هنگام نياز پيشنهاد دهند و خلاصه در ساختن اجتماع خود - از هر نظر - سهيم باشند؛ چراكه در زندگى دسته‌جمعى خوشبختى و بدبختى افراد اجتماع به هم پيوسته است و نمى‌توانند در برابر رفتار يكديگر بى‌تفاوت بمانند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/82 همان، ص82]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/83 83]</ref>.
#در اسلام به همه افراد به‌عنوان يك وظيفه واجب دستور داده شده كه دعوت به‌سوى حق و مبارزه با فساد كنند. اين دو وظيفه كه در فقه اسلام به نام «امر به معروف» و «نهى از منكر» معروف است، همه مسلمانان را ملزم مى‌كند كه بر وضع اجتماع خود نظارت صحيح و دائمى داشته باشند و اگر كسى از راه حق و عدالت منحرف گرديد، به راه راست دعوت كنند و اگر مرتكب خلاف، گناه يا تجاوزى شد، از آن كار بازدارند. اهمّيت امر به معروف و نهى از منكر به‌قدرى است كه از فروع مهمّ اسلامى شناخته شده و قرآن مجيد درباره آن مى‌فرمايد: ''' «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّة أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ '''؛ «شما بهترين امتى بوديد كه به سود مردم در جهان قدم گذارديد؛ چراكه شما امر به معروف و نهى از منكر مى‌كنيد»... اجراى اين دو وظيفه مهم كه در واقع از آثار و حقوق متقابل زندگى دسته‌جمعى است، به هر مسلمانى اجازه مى‌دهد كه... خود را در برابر همه افراد اجتماع مسئول دانسته و اجتماع هم خود را در برابر هر فرد مسئول ببيند، در موقع لزوم انتقاد كرده و به هنگام نياز پيشنهاد دهند و خلاصه در ساختن اجتماع خود - از هر نظر - سهيم باشند؛ چراكه در زندگى دسته‌جمعى خوشبختى و بدبختى افراد اجتماع به هم پيوسته است و نمى‌توانند در برابر رفتار يكديگر بى‌تفاوت بمانند <ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/82 همان، ص82]-[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/5713/1/83 83]</ref>.
#در منابع اسلامى غالباً كلمه «جهاد» همراه با كلمه «في سبيل اللّه» آمده است كه معناى آن، روى‌هم‌رفته «جهاد در راه خداست». به همين جهت، جهاد نمى‌تواند به‌خاطر هوا و هوس، توسعه‌طلبى، استعمار، به دست آوردن غنايم جنگى و مانند آن باشد، بلكه بايد تنها براى خدا و اهداف الهى و خالص از هرگونه غرض شخصى و مادّى و خودخواهى صورت گيرد. روى‌هم‌رفته مى‌توان اهداف جهاد اسلامى را در چند موضوع خلاصه كرد و با توجّه به اين هدف‌ها پاسخ ايرادهاى مخالفان داده خواهد شد:
#در منابع اسلامى غالباً كلمه «جهاد» همراه با كلمه «في سبيل اللّه» آمده است كه معناى آن، روى‌هم‌رفته «جهاد در راه خداست». به همين جهت، جهاد نمى‌تواند به‌خاطر هوا و هوس، توسعه‌طلبى، استعمار، به دست آوردن غنايم جنگى و مانند آن باشد، بلكه بايد تنها براى خدا و اهداف الهى و خالص از هرگونه غرض شخصى و مادّى و خودخواهى صورت گيرد. روى‌هم‌رفته مى‌توان اهداف جهاد اسلامى را در چند موضوع خلاصه كرد و با توجّه به اين هدف‌ها پاسخ ايرادهاى مخالفان داده خواهد شد:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش