۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ا(' به 'ا (') |
جز (جایگزینی متن - 'ه(' به 'ه (') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
== معرفى اجمالى == | == معرفى اجمالى == | ||
'''فدك در فراز و نشيب'''، اثر [[حسینی میلانی، علی|سيد على حسينى ميلانى]] (متولد نجف، 1367ق) است كه در آن، به چند پرسش و شبهه درباره ماجراى فدك و ارتباط حضرت فاطمه(س) و حضرت اميرالمؤمنين على(ع) با آن بهصورت مستند، تحليلى و انتقادى پاسخ داده است. | '''فدك در فراز و نشيب'''، اثر [[حسینی میلانی، علی|سيد على حسينى ميلانى]] (متولد نجف، 1367ق) است كه در آن، به چند پرسش و شبهه درباره ماجراى فدك و ارتباط حضرت فاطمه (س) و حضرت اميرالمؤمنين على(ع) با آن بهصورت مستند، تحليلى و انتقادى پاسخ داده است. | ||
نام كامل اين اثر عبارت است از: «فدك در فراز و نشيب: پژوهشى در مورد فدك در پاسخ به يك دانشور سنى». نويسنده، اثرش را به زبان عربى نوشته و كتاب حاضر ترجمه فارسى آن است كه توسط هيئت تحريريه مركز حقايق اسلامى صورت گرفته است. | نام كامل اين اثر عبارت است از: «فدك در فراز و نشيب: پژوهشى در مورد فدك در پاسخ به يك دانشور سنى». نويسنده، اثرش را به زبان عربى نوشته و كتاب حاضر ترجمه فارسى آن است كه توسط هيئت تحريريه مركز حقايق اسلامى صورت گرفته است. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
#:در مقدمه نويسنده چنين آمده است: «... چندى پيش، از طريق اينترنت، نامهاى از يك دانشور اهل سنت را دريافت كردم كه در ضمن آن نامه از اينجانب درباره ماجراى فدك درخواست گفتگو كرده بود... اين دانشور سنى در بخشى از نامه خود، 9 پرسش مطرح كرده بود... در پاسخ به موارد مطرحشده، اينگونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزادانديش و منصف، روشن و آشكار است كه علماى شيعه دوازدهامامى همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشى در مورد انديشه و اعتقاد شيعه، كه در وراى آن دست يازيدن به حق و پرده افكندن از چهره حقيقت بوده است، استقبال نمودهاند. آنان پيوسته در گفتگوها و مناظرهها خود را به حفظ شئون و آداب بحث و مناظره متعهد دانستهاند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار و برگرفته از دلايل مورد اتفاق دو طرف و يا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نراندهاند. بديهى است كه در اين بحث نيز با وجود حساسيت و اهميت بسيارش، همين شيوه و سيره، آشكار و هويدا خواهد بود... <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص15-20</ref>. | #:در مقدمه نويسنده چنين آمده است: «... چندى پيش، از طريق اينترنت، نامهاى از يك دانشور اهل سنت را دريافت كردم كه در ضمن آن نامه از اينجانب درباره ماجراى فدك درخواست گفتگو كرده بود... اين دانشور سنى در بخشى از نامه خود، 9 پرسش مطرح كرده بود... در پاسخ به موارد مطرحشده، اينگونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزادانديش و منصف، روشن و آشكار است كه علماى شيعه دوازدهامامى همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشى در مورد انديشه و اعتقاد شيعه، كه در وراى آن دست يازيدن به حق و پرده افكندن از چهره حقيقت بوده است، استقبال نمودهاند. آنان پيوسته در گفتگوها و مناظرهها خود را به حفظ شئون و آداب بحث و مناظره متعهد دانستهاند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار و برگرفته از دلايل مورد اتفاق دو طرف و يا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نراندهاند. بديهى است كه در اين بحث نيز با وجود حساسيت و اهميت بسيارش، همين شيوه و سيره، آشكار و هويدا خواهد بود... <ref>ر.ك: مقدمه كتاب، ص15-20</ref>. | ||
#حديث «لا نورث» تنها از سوى ابوبكر نقل شده است و نه هيچ صحابى ديگر: فقط ابوبكر گفته است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «إنا معاشر الأنبياء لانورث و ما تركناه صدقة»؛ «ما پيامبران ارث نمىگذاريم و آنچه از ما مىماند صدقه است». | #حديث «لا نورث» تنها از سوى ابوبكر نقل شده است و نه هيچ صحابى ديگر: فقط ابوبكر گفته است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «إنا معاشر الأنبياء لانورث و ما تركناه صدقة»؛ «ما پيامبران ارث نمىگذاريم و آنچه از ما مىماند صدقه است». | ||
#:و تنها بودن ابوبكر را در نسبت دادن اين كلام به رسولالله(ص)، حافظان و محدثان بزرگ اهل سنت تصريح نمودهاند؛ كسانى مانند: ابوالقاسم بغوى (متوفاى 317)، ابوبكر شافعى (متوفاى 354)، [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] (متوفاى 571)، جلالالدين [[سيوطى]] (متوفاى 911)، ابن حجر مكى (متوفاى 973) و متقى هندى (متوفاى 675)... <ref>ر.ك: متن كتاب، ص69</ref>. | #:و تنها بودن ابوبكر را در نسبت دادن اين كلام به رسولالله (ص)، حافظان و محدثان بزرگ اهل سنت تصريح نمودهاند؛ كسانى مانند: ابوالقاسم بغوى (متوفاى 317)، ابوبكر شافعى (متوفاى 354)، [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساكر]] (متوفاى 571)، جلالالدين [[سيوطى]] (متوفاى 911)، ابن حجر مكى (متوفاى 973) و متقى هندى (متوفاى 675)... <ref>ر.ك: متن كتاب، ص69</ref>. | ||
#ابوبكر از پيامبر(ص) نقل مىكند كه حضرتش فرمود: «إنا معاشر الأنبياء لا نورث»؛ درحالىكه قرآن مجيد مىفرمايد: '''«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»''' <ref>نمل: 16</ref>؛ «و سليمان وارث داوود شد». همچنين قرآن از زبان زكريا (ع) اينگونه نقل مىنمايد: '''«وَ إِنِّي خِفْتُ اَلْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ اِمْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»''' <ref>مريم: 5-6</ref>؛ «و من پس از خود از بستگانم بيمناكم و درحالىكه زنم نازا و عقيم است؛ پس تو از جانب خود ولى و جانشينى به من ببخش، كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب نيز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضايت خود گردان». بديهى است كه هرچه برخلاف كتاب خدا باشد، بهطور حتم و ضرورت مردود است؛ زيرا حقيقتِ معناى ميراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آنچه كه از ارثگذارنده برجاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش - چه مِلك باشد چه حق - آنهم مطابق با حكم الهى كه در فقه بيان شده است <ref>ر.ك: همان، ص84-85</ref>. | #ابوبكر از پيامبر(ص) نقل مىكند كه حضرتش فرمود: «إنا معاشر الأنبياء لا نورث»؛ درحالىكه قرآن مجيد مىفرمايد: '''«وَ وَرِثَ سُلَيْمانُ داوُدَ»''' <ref>نمل: 16</ref>؛ «و سليمان وارث داوود شد». همچنين قرآن از زبان زكريا (ع) اينگونه نقل مىنمايد: '''«وَ إِنِّي خِفْتُ اَلْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ اِمْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»''' <ref>مريم: 5-6</ref>؛ «و من پس از خود از بستگانم بيمناكم و درحالىكه زنم نازا و عقيم است؛ پس تو از جانب خود ولى و جانشينى به من ببخش، كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب نيز ارث برده و او را اى پروردگار من مورد پسند و رضايت خود گردان». بديهى است كه هرچه برخلاف كتاب خدا باشد، بهطور حتم و ضرورت مردود است؛ زيرا حقيقتِ معناى ميراث در لغت و در شرع عبارت است از انتقال آنچه كه از ارثگذارنده برجاى مانده است به وارثان او بعد از فوتش - چه مِلك باشد چه حق - آنهم مطابق با حكم الهى كه در فقه بيان شده است <ref>ر.ك: همان، ص84-85</ref>. | ||
#چرا على(ع) در دوران حكومتش فدك را پس نگرفت؟... در پاسخ مىگوييم كه امير مؤمنان على(ع) در نامهاى كه به سهل بن حنيف نوشته فرمودهاند: «بلى، كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله و ما أصنع بفدك و غير فدك و النفس مظانها في غدٍ جدث...»؛ «آرى، از تمام آنچه آسمان بر آن سايه افكنده بود، تنها فدك در دست ما بود؛ پس عدهاى به همان نيز حرص ورزيدند و عدهاى ديگر سخاوتمندانه از آن گذشتند. البته خداوند بهترين حكمكننده است. من با فدك و غير آن چه كارى دارم كه جايگاه فرداى هر كس قبر است...». همچنين محمد بن بابويه معروف به [[شيخ صدوق]](ره) با سند خود روايت نموده كه ابوبصير مىگويد: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم: چرا امير مؤمنان على(ع) هنگامى كه حكومت بر مردم را در دست داشت فدك را باز پس نگرفت؟ براى چه آن را رها كرد؟ آن حضرت فرمود: «لأن الظالم و المظلوم كانا قدما على الله عز و جل و أثاب الله المظلوم و عاقب الظالم، فكره أن يسترجع شيئاً قد عاقب الله عليه غاصبه و أثاب عليه المغصوب»؛ «زيرا ظالم و مظلوم هر دو در پيشگاه خداوند عز و جل قرار گرفتند و خداوند به مظلوم پاداش داد و ظالم را عقاب نمود؛ او خوش نداشت چيزى را بازستاند كه خداوند غاصبش را به سبب آن كيفر كرد و آن را كه حقش غصب شده، جزا داد...» <ref>ر.ك: همان، ص136-138</ref>. | #چرا على(ع) در دوران حكومتش فدك را پس نگرفت؟... در پاسخ مىگوييم كه امير مؤمنان على(ع) در نامهاى كه به سهل بن حنيف نوشته فرمودهاند: «بلى، كانت في أيدينا فدك من كل ما أظلته السماء، فشحت عليها نفوس قوم و سخت عنها نفوس آخرين و نعم الحكم الله و ما أصنع بفدك و غير فدك و النفس مظانها في غدٍ جدث...»؛ «آرى، از تمام آنچه آسمان بر آن سايه افكنده بود، تنها فدك در دست ما بود؛ پس عدهاى به همان نيز حرص ورزيدند و عدهاى ديگر سخاوتمندانه از آن گذشتند. البته خداوند بهترين حكمكننده است. من با فدك و غير آن چه كارى دارم كه جايگاه فرداى هر كس قبر است...». همچنين محمد بن بابويه معروف به [[شيخ صدوق]](ره) با سند خود روايت نموده كه ابوبصير مىگويد: به [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] گفتم: چرا امير مؤمنان على(ع) هنگامى كه حكومت بر مردم را در دست داشت فدك را باز پس نگرفت؟ براى چه آن را رها كرد؟ آن حضرت فرمود: «لأن الظالم و المظلوم كانا قدما على الله عز و جل و أثاب الله المظلوم و عاقب الظالم، فكره أن يسترجع شيئاً قد عاقب الله عليه غاصبه و أثاب عليه المغصوب»؛ «زيرا ظالم و مظلوم هر دو در پيشگاه خداوند عز و جل قرار گرفتند و خداوند به مظلوم پاداش داد و ظالم را عقاب نمود؛ او خوش نداشت چيزى را بازستاند كه خداوند غاصبش را به سبب آن كيفر كرد و آن را كه حقش غصب شده، جزا داد...» <ref>ر.ك: همان، ص136-138</ref>. |
ویرایش