ز مهر افروخته: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ آوریل ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'مرحوم علامه' به 'مرحوم علامه '
جز (جایگزینی متن - ':ف' به ': ف')
جز (جایگزینی متن - 'مرحوم علامه' به 'مرحوم علامه ')
خط ۶۱: خط ۶۱:
الف)- از سال‌ها پيش، اشعار [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] را گردآورى مى‌كردم و پس از آمدن به قم شنيدم كه آن جناب، در اواخر عمر مبارك خويش، سروده‌هاى خود را از اطرافيان بازخواست و همه را از ميان برد. دريغم آمد كه بازمانده‌هاى آن اشعار را از شاگردان و مريدانش و منابع ديگر جمع‌آورى و حفظ نكنم؛ اشعار روان و پرمحتوايى كه مى‌توان روزها و ماه‌ها با آن زيست و با انديشه در آن، در حاصل يك عمر دانش‌اندوزى، تفكر، عبادت و رياضت‌هاى سخت و سوزان آن فرزانه شريك شد.
الف)- از سال‌ها پيش، اشعار [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] را گردآورى مى‌كردم و پس از آمدن به قم شنيدم كه آن جناب، در اواخر عمر مبارك خويش، سروده‌هاى خود را از اطرافيان بازخواست و همه را از ميان برد. دريغم آمد كه بازمانده‌هاى آن اشعار را از شاگردان و مريدانش و منابع ديگر جمع‌آورى و حفظ نكنم؛ اشعار روان و پرمحتوايى كه مى‌توان روزها و ماه‌ها با آن زيست و با انديشه در آن، در حاصل يك عمر دانش‌اندوزى، تفكر، عبادت و رياضت‌هاى سخت و سوزان آن فرزانه شريك شد.


ب)- در مسير تكميل و اصلاح اشعار، روشن شد ابياتى از مثنوى «نقش بديع» يا «اسرار مكتوم» غزالى مشهدى (شاعر شيعى درگذشته 980ق)، مدتى پس از ارتحال مرحوم علامه، به نام ايشان منتشر شد كه بايد از تكرار اين انتساب نادرست دورى كرد...
ب)- در مسير تكميل و اصلاح اشعار، روشن شد ابياتى از مثنوى «نقش بديع» يا «اسرار مكتوم» غزالى مشهدى (شاعر شيعى درگذشته 980ق)، مدتى پس از ارتحال [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]] ، به نام ايشان منتشر شد كه بايد از تكرار اين انتساب نادرست دورى كرد...


ج)- ناگفته نماند كه عمده اين اشعار، پيش‌تر در كتاب‌ها و مجلات گوناگون به‌صورت پراكنده چاپ شده است، اما گمان دارم كه روايت و تصحيح اين جانب، صحيح‌ترين روايت‌ها باشد.
ج)- ناگفته نماند كه عمده اين اشعار، پيش‌تر در كتاب‌ها و مجلات گوناگون به‌صورت پراكنده چاپ شده است، اما گمان دارم كه روايت و تصحيح اين جانب، صحيح‌ترين روايت‌ها باشد.
خط ۶۷: خط ۶۷:
د)- گفتنى است كه مفصل‌ترين زندگى‌نامه كه براى علامه نگاشته شده، كتابى با نام «جرعه‌هاى جان‌بخش»، نوشته آقاى غلامرضا گلى زواره است. اين‌جانب نيز جملات و نكاتى از آن علامه فقيد سعيد، از چند تن از شاگردان و مريدانش، شنيده و خوانده بودم كه در كتاب يادشده نبود؛ آن مطالب را هم با توضيح و تذييل كوتاه و فشرده‌اى، بخش نخست اين كتاب قرار دادم و ضرورى است كه خوانندگان گرامى بدانند آنچه در اين قسمت، بدون سندى مكتوب نقل شده، به‌طور عمده، يا پس از نگارش، به تأييد ناقلان آن‌ها رسيده يا نوار صوت و عين دست‌خطشان نزد مؤلف موجود است <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/2|ر.ك: مقدمه كتاب، ص2]]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/4 4]</ref>.
د)- گفتنى است كه مفصل‌ترين زندگى‌نامه كه براى علامه نگاشته شده، كتابى با نام «جرعه‌هاى جان‌بخش»، نوشته آقاى غلامرضا گلى زواره است. اين‌جانب نيز جملات و نكاتى از آن علامه فقيد سعيد، از چند تن از شاگردان و مريدانش، شنيده و خوانده بودم كه در كتاب يادشده نبود؛ آن مطالب را هم با توضيح و تذييل كوتاه و فشرده‌اى، بخش نخست اين كتاب قرار دادم و ضرورى است كه خوانندگان گرامى بدانند آنچه در اين قسمت، بدون سندى مكتوب نقل شده، به‌طور عمده، يا پس از نگارش، به تأييد ناقلان آن‌ها رسيده يا نوار صوت و عين دست‌خطشان نزد مؤلف موجود است <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/2|ر.ك: مقدمه كتاب، ص2]]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/4 4]</ref>.


2. نويسنده گاهى مطلبى را نقل كرده و بعد به انتقاد پرداخته است؛ مثلا نوشته است: «17. حجت‌الاسلام ضرابى: «از آنجا كه مى‌خواستند به اين فرموده حضرت [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] كه مى‌فرمايند: «إني لأكره للرجل أن يموت و قد بقيت عليه خلة من خلال رسول‌الله - صلى الله عليه و آله و سلم - و لم يأت بها»؛ «من براى مرد (و زن) نمى‌پسندم كه بميرد، درحالى‌كه تنها يك خوى و خصلت از رسول‌الله - درود و سلام خدا بر او و خاندانش - به‌جا مانده و آن را به‌جا نياورده است»، [گرچه يك بار در همه عمر خود] عمل كنند، ازاين‌رو غذاى خاصى را كه عرب‌ها [و مناطق گرمسير و جنوبى ايران] مى‌خورند و نقل شده است كه رسول اكرم(ص) هم از آن غذا خورده‌اند، به‌هرصورتى بود تهيه و ميل كردند»؛ گرچه آقاى ضرابى حكايت را چنين نقل كرده‌اند و ما هم به نقل ايشان وفادار مانديم، اما به نظر مى‌رسد كه نبايد اين دست كارهاى رسول اكرم(ص) را از خوى، خصلت و سنت ايشان شمرد و پيروى مرحوم علامه در اين كار را بايد به پاى علاقه فراوان و عشق او به رسول‌الله(ص) گذاشت» <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/36|متن كتاب، ص36]]</ref>.
2. نويسنده گاهى مطلبى را نقل كرده و بعد به انتقاد پرداخته است؛ مثلا نوشته است: «17. حجت‌الاسلام ضرابى: «از آنجا كه مى‌خواستند به اين فرموده حضرت [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] كه مى‌فرمايند: «إني لأكره للرجل أن يموت و قد بقيت عليه خلة من خلال رسول‌الله - صلى الله عليه و آله و سلم - و لم يأت بها»؛ «من براى مرد (و زن) نمى‌پسندم كه بميرد، درحالى‌كه تنها يك خوى و خصلت از رسول‌الله - درود و سلام خدا بر او و خاندانش - به‌جا مانده و آن را به‌جا نياورده است»، [گرچه يك بار در همه عمر خود] عمل كنند، ازاين‌رو غذاى خاصى را كه عرب‌ها [و مناطق گرمسير و جنوبى ايران] مى‌خورند و نقل شده است كه رسول اكرم(ص) هم از آن غذا خورده‌اند، به‌هرصورتى بود تهيه و ميل كردند»؛ گرچه آقاى ضرابى حكايت را چنين نقل كرده‌اند و ما هم به نقل ايشان وفادار مانديم، اما به نظر مى‌رسد كه نبايد اين دست كارهاى رسول اكرم(ص) را از خوى، خصلت و سنت ايشان شمرد و پيروى [[طباطبایی، محمدحسین|مرحوم علامه]]  در اين كار را بايد به پاى علاقه فراوان و عشق او به رسول‌الله(ص) گذاشت» <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/36|متن كتاب، ص36]]</ref>.


3. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] نقل مى‌كرد كه مرحوم قاضى نمى‌پذيرفتند كه كسى از ايشان عكس بگيرد تا آنكه مجبور شدند براى دادوستدى از خود عكس بيندازند (زيرا مى‌بايست عكسى روى شناسنامه ايشان مى‌بود). روزى پس از درس مرحوم قاضى، شمارى از همان عكس را كه براى شناسنامه انداخته بودند، آوردند و شاگردان براى گرفتن عكس‌ها از يكديگر پيشى مى‌گرفتند و هركس عكس را از ديگرى مى‌ربود. شلوغ كه شد، آقا فرمود: «شما اصلا عقل نداريد! من خودم اين‌جا نشسته‌ام، شما سر عكس من دعوا مى‌كنيد»؟! [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] پس از نقل اين خاطره، افزود: «ما هم يكى از آنان بوديم كه در آن جلسه عكس مى‌خواست» <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/49|ر.ك: همان، ص49]]-[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/50|50]]</ref>.
3. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] نقل مى‌كرد كه مرحوم قاضى نمى‌پذيرفتند كه كسى از ايشان عكس بگيرد تا آنكه مجبور شدند براى دادوستدى از خود عكس بيندازند (زيرا مى‌بايست عكسى روى شناسنامه ايشان مى‌بود). روزى پس از درس مرحوم قاضى، شمارى از همان عكس را كه براى شناسنامه انداخته بودند، آوردند و شاگردان براى گرفتن عكس‌ها از يكديگر پيشى مى‌گرفتند و هركس عكس را از ديگرى مى‌ربود. شلوغ كه شد، آقا فرمود: «شما اصلا عقل نداريد! من خودم اين‌جا نشسته‌ام، شما سر عكس من دعوا مى‌كنيد»؟! [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] پس از نقل اين خاطره، افزود: «ما هم يكى از آنان بوديم كه در آن جلسه عكس مى‌خواست» <ref>[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/49|ر.ك: همان، ص49]]-[[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/19372/1/50|50]]</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش