باقلانی، محمد بن طیب: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،پ' به '، پ'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
جز (جایگزینی متن - '،پ' به '، پ')
خط ۵۲: خط ۵۲:


معتزله در حضور عضد الدوله يكى از مسائل مشكل و جنجالى علم كلام را با باقلاّنى در ميان گذاشتند و از او خواستند كه به آن پاسخ دهد و اين در حقيقت دامى بود كه براى او گسترده بودند.مسئله اين بود كه «آيا خداوند مى‌تواند انسان را به چيزى كه فوق تاب و توانايى اوست مكلّف سازد؟»اشاعره،
معتزله در حضور عضد الدوله يكى از مسائل مشكل و جنجالى علم كلام را با باقلاّنى در ميان گذاشتند و از او خواستند كه به آن پاسخ دهد و اين در حقيقت دامى بود كه براى او گسترده بودند.مسئله اين بود كه «آيا خداوند مى‌تواند انسان را به چيزى كه فوق تاب و توانايى اوست مكلّف سازد؟»اشاعره،
كه براى قدرت خداوند حدّ و مرزى قائل نبودند،پاسخشان به اين سؤال مثبت بود؛ولى معتزله مى‌گفتند كه پس مسئلۀ عدل الهى چه مى‌شود و از نظر حسن و قبح عقلى امور چه توضيحى داده مى‌شود؟معتزله مى‌خواستند با پاسخ مثبتى كه باقلاّنى اشعرى به اين سؤال مى‌دهد او را در نظر عضد الدوله ناچيز
كه براى قدرت خداوند حدّ و مرزى قائل نبودند، پاسخشان به اين سؤال مثبت بود؛ولى معتزله مى‌گفتند كه پس مسئلۀ عدل الهى چه مى‌شود و از نظر حسن و قبح عقلى امور چه توضيحى داده مى‌شود؟معتزله مى‌خواستند با پاسخ مثبتى كه باقلاّنى اشعرى به اين سؤال مى‌دهد او را در نظر عضد الدوله ناچيز
گردانند.پاسخ باقلاّنى زيركانه بود:اگر مقصود شما از تكليف فقط سخن خداوند با مخلوق خويش است كه در اين صورت تكليف به فوق طاقت جايز است،زيرا خود خداوند در قرآن مى‌فرمايد:'''و يدعون الى السّجود فلا يستطيعون'''(القلم:42)، آنان به سجود فراخوانده مى‌شوند ولى نمى‌توانند.اين تكليف به
گردانند.پاسخ باقلاّنى زيركانه بود:اگر مقصود شما از تكليف فقط سخن خداوند با مخلوق خويش است كه در اين صورت تكليف به فوق طاقت جايز است،زيرا خود خداوند در قرآن مى‌فرمايد:'''و يدعون الى السّجود فلا يستطيعون'''(القلم:42)، آنان به سجود فراخوانده مى‌شوند ولى نمى‌توانند.اين تكليف به
مالايطاق است.يا خداوند از فرشتگان مى‌خواهد كه اسماء (اشياء)را بگويند و آنان در پاسخ مى‌گويند:'''سبحانك لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا'''(بقره:32)،پاك خدايا،جز آنچه به ما ياد داده‌اى
مالايطاق است.يا خداوند از فرشتگان مى‌خواهد كه اسماء (اشياء)را بگويند و آنان در پاسخ مى‌گويند:'''سبحانك لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا'''(بقره:32)، پاك خدايا،جز آنچه به ما ياد داده‌اى
چيزى نمى‌دانيم.پس خداوند فرشتگان را تكليف به مالايطاق كرده است؛ اما اگر مقصود تكليف اصطلاحى باشد،يعنى آنچه فعل و ترك آن مقدور است، سؤال شما درست نيست؛زيرا تكليف آن استكه فعل آن مقدور باشد و تكليف به نامقدور سخنى متناقض خواهد بود و سؤال شما شايستۀ پاسخ نيست.
چيزى نمى‌دانيم.پس خداوند فرشتگان را تكليف به مالايطاق كرده است؛ اما اگر مقصود تكليف اصطلاحى باشد،يعنى آنچه فعل و ترك آن مقدور است، سؤال شما درست نيست؛زيرا تكليف آن استكه فعل آن مقدور باشد و تكليف به نامقدور سخنى متناقض خواهد بود و سؤال شما شايستۀ پاسخ نيست.


خط ۶۲: خط ۶۲:
حيرت مخالفانش شد و آن «ادراك»است.گفت:خداوند با چشم ديده نمى‌شود بلكه درك مى‌شود و اين ادراك را خداوند در چشم پس از مقابله با مرئى مى‌آفريند.معنى سخن باقلاّنى را بايد در مفهوم كلى نفى عليّت، كه عقيدۀ اشاعره است،يافت.
حيرت مخالفانش شد و آن «ادراك»است.گفت:خداوند با چشم ديده نمى‌شود بلكه درك مى‌شود و اين ادراك را خداوند در چشم پس از مقابله با مرئى مى‌آفريند.معنى سخن باقلاّنى را بايد در مفهوم كلى نفى عليّت، كه عقيدۀ اشاعره است،يافت.


اشاعره معتقد به تأثير علت در معلول نيستند و مى‌گويند خداوند،پس از حصول اسباب و شرايط، اثر را در معلول ايجاد مى‌كند.و اين «جريان عادة اللّه»است،يعنى اگر ارادۀ خداوند تعلّق گرفت اثر را از مؤثر باز مى‌گيرد و به همين جهت چشم و تقابل او با شىء«مرئى» علت رؤيت نيست و خداوند بايد «ادراك» یا «بصر»(بينش)را بيافريند تا عمل رؤيت صورت گيرد.
اشاعره معتقد به تأثير علت در معلول نيستند و مى‌گويند خداوند، پس از حصول اسباب و شرايط، اثر را در معلول ايجاد مى‌كند.و اين «جريان عادة اللّه»است،يعنى اگر ارادۀ خداوند تعلّق گرفت اثر را از مؤثر باز مى‌گيرد و به همين جهت چشم و تقابل او با شىء«مرئى» علت رؤيت نيست و خداوند بايد «ادراك» یا «بصر»(بينش)را بيافريند تا عمل رؤيت صورت گيرد.


عضد الدوله در 367 وارد بغداد شد و تا پايان عمر (372)در آن شهر ماند و باقلاّنى نيز به بغداد رفت و بساط درس و مناظرۀ خود را در آن شهر، كه از هر جهت مركز عالم اسلام بود،گسترد.
عضد الدوله در 367 وارد بغداد شد و تا پايان عمر (372)در آن شهر ماند و باقلاّنى نيز به بغداد رفت و بساط درس و مناظرۀ خود را در آن شهر، كه از هر جهت مركز عالم اسلام بود،گسترد.
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:




ابوبكر باقلاّنى در كلام،پيرو ابوالحسن اشعرى است، اما در استدلال بر عقايد و احتجاج بر ضد
ابوبكر باقلاّنى در كلام، پيرو ابوالحسن اشعرى است، اما در استدلال بر عقايد و احتجاج بر ضد
مخالفان طريقۀ خاصى دارد كه پس از او بيشتر متكلّمان اشعرى تا زمان جوينى و غزالى از آن پيروى كرده‌اند.در فقه،پيرو مذهب مالكى است.
مخالفان طريقۀ خاصى دارد كه پس از او بيشتر متكلّمان اشعرى تا زمان جوينى و غزالى از آن پيروى كرده‌اند.در فقه، پيرو مذهب مالكى است.


[[ابن خلدون]] در مقدمه(ج 2،ص 974) مى‌گويد:قاضى ابوبكر باقلاّنى علم كلام را از ايشان (شاگردان ابوالحسن
[[ابن خلدون]] در مقدمه(ج 2،ص 974) مى‌گويد:قاضى ابوبكر باقلاّنى علم كلام را از ايشان (شاگردان ابوالحسن
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش