شهرستانی، محمد بن عبدالکریم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '،ه' به '، ه'
جز (جایگزینی متن - '،ك' به '، ك')
جز (جایگزینی متن - '،ه' به '، ه')
خط ۴۵: خط ۴۵:
#:گروهى با توجه به اين مقدمه،زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه‍. ق باور دارند و مى‌گويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر،شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمه‌اى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصير الدين محمود نيست.
#:گروهى با توجه به اين مقدمه،زمان تأليف الملل و النحل را پس از سال 521 ه‍. ق باور دارند و مى‌گويند اين مقدمه، مقدمه اول شهرستانى بر ملل و نحل بوده است، اما پس از سقوط سلطان سنجر،شهرستانى اين مقدمه را حذف كرد و مقدمه‌اى براى كتابش آورد كه در آن نامى از نصير الدين محمود نيست.
#:اما وجود قرينه‌اى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مى‌برد،چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع)تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه‍.ق)بيفزاييم نتيجه مى‌گيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه‍.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مى‌نمايد.
#:اما وجود قرينه‌اى محكم در متن ملل و نحل اين ديدگاه را زير سؤال مى‌برد،چه اينكه بر اساس اين قرينه از زمان غيبت امام زمان(ع)تا زمان نوشتن كتاب ملل و نحل در حدود 250 سال گذشته است.«الغيبة قد امتدت مائتين و نيفا و خمسين...» حال اگر اين مقدار را به سال غيبت امام زمان(ع)(260 ه‍.ق)بيفزاييم نتيجه مى‌گيريم كه شهرستانى كتاب ملل نحل را پس از سال 510 ه‍.ق و پيش از سال 520 به پايان برده است و گرنه واژه «نيفا» در عبارت «مائتين و نيفا و خمسين سنة» بى معنى خواهد بود، چنان كه واژه «خمسين» نيز لغو مى‌نمايد.
#:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مى‌توانيم درباره مقدمات نيز به گونه‌اى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمه‌اى كه در آن از نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصير الدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب،همين مقدمه‌اى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد.
#:با توجه به اين نص محكم در الملل و النحل مى‌توانيم درباره مقدمات نيز به گونه‌اى ديگر اظهار نظر كنيم و بگوييم مقدمه‌اى كه در آن از نصير الدين محمود وزير سلطان سنجر نام برده شده مقدمه دوم شهرستانى بوده كه در زمان صدارت نصير الدين محمود به مقدمه اصلى ملل و نحل افزوده است و مقدمه اصلى و اولى كتاب، همين مقدمه‌اى است كه در اول ملل و نحل چاپ قم و به تصحيح بدران وجود دارد.
#مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از«الملل و النحل» نوشته است.ديدگاه‌هاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصير الدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمع‌آورى كرده و در دفاع از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] آنها را نقد مى‌كند.
#مصارع الفلاسفه:مقدمه اين كتاب نشانگر آن است كه شهرستانى اين اثر را پس از«الملل و النحل» نوشته است.ديدگاه‌هاى نويسنده اين كتاب را خواجه نصير الدين در اثر گران سنگ خويش«مصارع المصارع»جمع‌آورى كرده و در دفاع از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] آنها را نقد مى‌كند.
#نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مى‌توان به عنوان تتمه «الملل و النحل» نام برد.
#نهاية الاقدام فى علم الكلام:از اين كتاب مى‌توان به عنوان تتمه «الملل و النحل» نام برد.
خط ۵۶: خط ۵۶:




درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفته‌ها و نايافته‌هاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانسته‌ها گرايش مذهبى و فرقه‌اى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى، كه مى‌تواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد،هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقه‌اى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقه‌اى هر روز شدت بيشترى مى‌گرفت،ناچار از زندگى در پناه تقيه بود، به گونه‌اى كه او در بسيارى از آثار خود جز«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»،خويش را سنى اشعرى جلوه مى‌دهد.اين مسأله سبب شده عده‌اى وى را اشعرى مذهب معرفى كنند.
درباره شهرستانى پژوهشهاى قابل توجهى صورت پذيرفته است، اما هنوز هم ناگفته‌ها و نايافته‌هاى بسيارى در زندگى او وجود دارد.يكى از اين نادانسته‌ها گرايش مذهبى و فرقه‌اى شهرستانى است.اين مسأله با وجود كتابهاى بسيار وى، كه مى‌تواند نشانگر باورهاى مذهبى او باشد، هنوز هم(به خصوص پيش از كشف تفسير «مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار» در كتابخانه ملى)از نقاط ابهام زندگى شهرستانى شناخته مى شود.چه اينكه شهرستانى به جهت گرايش مذهبى خود كه در نگاه بسيارى الحاد بود و زندگى در عصرى كه جنگهاى مذهبى و فرقه‌اى به اوج خود رسيده بود و در اصفهان و رى و نيشابور زد و خوردهاى فرقه‌اى هر روز شدت بيشترى مى‌گرفت،ناچار از زندگى در پناه تقيه بود، به گونه‌اى كه او در بسيارى از آثار خود جز«مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار»،خويش را سنى اشعرى جلوه مى‌دهد.اين مسأله سبب شده عده‌اى وى را اشعرى مذهب معرفى كنند.


[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مى‌نويسد: «ابوالفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...»
[[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] مى‌نويسد: «ابوالفتح محمد بن ابى القاسم عبدالكريم بن ابى بكر احمد الشهرستانى، المتكلم على مذهب الاشعرى كان اماما مبرزا فقيها متكلما...»
خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
#:واذ عرفت مراتب العموم و الخصوص فى الهداية، اطلعت على مزلّة اقدام الضالين فيها و ان الذين قالوا من القدرية ان الله تعالى قد يهدى المؤمن و الكافر بنصب الآيات و الادلة و انما يهتدى من نظر فيها و اعتبر و انما ضلّ من نازل و استكبر، و حملوا عليه قوله تعالى'''«و اما ثمود فهديناهم فاستحبّوا العمى على الهدى»'''(فصلت 17/)فقد ضلّوا اذ حكموا بعموم الهداية دون الخصوص، و ان الذين قالوا من الجبرية ان الله تعالى قد هدى المؤمن دون الكافر بالتوفيق و خلق الايمان فمن اهتدى فبهداية الله و من ضلّ فباضلال اللّه و حملوا عليه قوله عز و جل'''«من يهد الله فهو المهتدى و من يضلل فأولئك هم الخاسرون»'''(اعراف118/)فقد ضلّوا اذ حكموا بخصوص الهداية دون العموم، و اين الفريقان المختصمان من معرفة اسرار القرآن فى العموم و الخصوص و التضاد و الترتب و المفروغ و المستأنف و اثبات الكونين و تقرير الحكمين'''«افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها»'''(محمد24/.»
#:واذ عرفت مراتب العموم و الخصوص فى الهداية، اطلعت على مزلّة اقدام الضالين فيها و ان الذين قالوا من القدرية ان الله تعالى قد يهدى المؤمن و الكافر بنصب الآيات و الادلة و انما يهتدى من نظر فيها و اعتبر و انما ضلّ من نازل و استكبر، و حملوا عليه قوله تعالى'''«و اما ثمود فهديناهم فاستحبّوا العمى على الهدى»'''(فصلت 17/)فقد ضلّوا اذ حكموا بعموم الهداية دون الخصوص، و ان الذين قالوا من الجبرية ان الله تعالى قد هدى المؤمن دون الكافر بالتوفيق و خلق الايمان فمن اهتدى فبهداية الله و من ضلّ فباضلال اللّه و حملوا عليه قوله عز و جل'''«من يهد الله فهو المهتدى و من يضلل فأولئك هم الخاسرون»'''(اعراف118/)فقد ضلّوا اذ حكموا بخصوص الهداية دون العموم، و اين الفريقان المختصمان من معرفة اسرار القرآن فى العموم و الخصوص و التضاد و الترتب و المفروغ و المستأنف و اثبات الكونين و تقرير الحكمين'''«افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب اقفالها»'''(محمد24/.»
#:همو در بحث از آيه شريفه'''«قال فبما أغويتنى لأقعدنّ لهم صراطك المستقيم»''' (اعراف16/)خاستگاه ديدگاه جبريان را واژه «اغويتنى» و خاستگاه نظريه قدريه را «لأقعدنّ» معرفى مى‌كند و هر دو گروه را از دوزخيان مى‌خواند:
#:همو در بحث از آيه شريفه'''«قال فبما أغويتنى لأقعدنّ لهم صراطك المستقيم»''' (اعراف16/)خاستگاه ديدگاه جبريان را واژه «اغويتنى» و خاستگاه نظريه قدريه را «لأقعدنّ» معرفى مى‌كند و هر دو گروه را از دوزخيان مى‌خواند:
#:«مذهب جبريان از اين كلمه «اغويتنى»خاست، مذهب قدريان از اين كلمه «لأقعدنّ»خاست،هر دو طايفه[را]دام در دام ابليس بندند و به آتش دوزخ اندازند...هر جا كه شبهتى است از وساوس شيطان است و هر كجا كه وسوسه است از شبهات آن لعين خاست.شبهاتش يا تشبيه است يا تعطيل،يا جبر است يا قدر،يا عقل است يا سمع.»
#:«مذهب جبريان از اين كلمه «اغويتنى»خاست، مذهب قدريان از اين كلمه «لأقعدنّ»خاست، هر دو طايفه[را]دام در دام ابليس بندند و به آتش دوزخ اندازند...هر جا كه شبهتى است از وساوس شيطان است و هر كجا كه وسوسه است از شبهات آن لعين خاست.شبهاتش يا تشبيه است يا تعطيل،يا جبر است يا قدر،يا عقل است يا سمع.»
#كلام خدا
#كلام خدا
#:مسأله ديگرى كه نشان مى‌دهد شهرستانى به فرقه‌اى جز شيعه وابسته نيست بحث كلام خداست.شهرستانى پس از ذكر ديدگاه پيشينيان در مورد كلام خدا به بيان باور معتزله و اشاعره مى‌پردازد و در پايان آنها را از گمراهان مى‌خواند:
#:مسأله ديگرى كه نشان مى‌دهد شهرستانى به فرقه‌اى جز شيعه وابسته نيست بحث كلام خداست.شهرستانى پس از ذكر ديدگاه پيشينيان در مورد كلام خدا به بيان باور معتزله و اشاعره مى‌پردازد و در پايان آنها را از گمراهان مى‌خواند:
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:
يكى از مسائل مهمى كه صف شيعيان را از ساير فرقه‌ها جدا مى‌كند و آنها را به عنوان يك فرقه كلامى مطرح مى‌نمايد، توجه خاص ايشان به امامت و وصايت است. به باور شيعه، امامت يكى از اصول اساسى مذهب به شمار مى‌آيد و پيامبر(ص) حضرت على(ع)را به عنوان خليفه بلافصل خود بارها به مردم معرفى كرده‌اند؛ اما قدرت طلبان به بهانه‌هاى گوناگون حق آن حضرت را گرفتند.
يكى از مسائل مهمى كه صف شيعيان را از ساير فرقه‌ها جدا مى‌كند و آنها را به عنوان يك فرقه كلامى مطرح مى‌نمايد، توجه خاص ايشان به امامت و وصايت است. به باور شيعه، امامت يكى از اصول اساسى مذهب به شمار مى‌آيد و پيامبر(ص) حضرت على(ع)را به عنوان خليفه بلافصل خود بارها به مردم معرفى كرده‌اند؛ اما قدرت طلبان به بهانه‌هاى گوناگون حق آن حضرت را گرفتند.


در تفسير شهرستانى نمونه‌هاى بسيارى نشان دهنده نوع نگرش شهرستانى به مسألۀ امامت است.به باور شهرستانى مسأله امامت،همانند توحيد،نبوت، مبدأ و معاد از فطريات است و منكر آن منكر فطرت خوانده مى‌شود:
در تفسير شهرستانى نمونه‌هاى بسيارى نشان دهنده نوع نگرش شهرستانى به مسألۀ امامت است.به باور شهرستانى مسأله امامت، همانند توحيد،نبوت، مبدأ و معاد از فطريات است و منكر آن منكر فطرت خوانده مى‌شود:


«و لهذا قيل:التوحيد فطرة و الامامة فطرة و المبدأ فطرة و المعاد فطرة من انكرها فقد أنكر الفطرة.»
«و لهذا قيل:التوحيد فطرة و الامامة فطرة و المبدأ فطرة و المعاد فطرة من انكرها فقد أنكر الفطرة.»
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
همو آن چنان بر مسأله امامت و وصايت تأكيد و اصرار دارد كه مانند يك شيعه متعصّب، منافق در امامت را كافر مى‌نامد و با اشاره به يك روايت پيامبر در مقام و منزلت على(ع)، آن حضرت را بجا آورنده وظيفه‌اى كه پيامبر بر عهده داشت مى‌خواند.
همو آن چنان بر مسأله امامت و وصايت تأكيد و اصرار دارد كه مانند يك شيعه متعصّب، منافق در امامت را كافر مى‌نامد و با اشاره به يك روايت پيامبر در مقام و منزلت على(ع)، آن حضرت را بجا آورنده وظيفه‌اى كه پيامبر بر عهده داشت مى‌خواند.


او بر اين باور است كه پيامبر وظيفه داشت با كفار و منافقين،هم جهاد با حجت و دليل كند و هم جهاد با سيف، اما پيامبر با كفار،جهاد با حجت و سيف كرد، ولى نسبت به منافقين تنها جهاد با حجت كرد و جهاد با سيف را ترك نمود.به همين جهت پيامبر فرمود:على قضاء كننده دين من است، و على(ع)نيز دين پيامبر را ادا كرد و با مارقين و قاسطين و ناكثين جهاد كرد.صريح عبارت شهرستانى در اين باره چنين است:
او بر اين باور است كه پيامبر وظيفه داشت با كفار و منافقين، هم جهاد با حجت و دليل كند و هم جهاد با سيف، اما پيامبر با كفار،جهاد با حجت و سيف كرد، ولى نسبت به منافقين تنها جهاد با حجت كرد و جهاد با سيف را ترك نمود.به همين جهت پيامبر فرمود:على قضاء كننده دين من است، و على(ع)نيز دين پيامبر را ادا كرد و با مارقين و قاسطين و ناكثين جهاد كرد.صريح عبارت شهرستانى در اين باره چنين است:


«و اما تبدل الدور فان المنافق فى دور النبوة لا يبقى منافقا فى دور الوصاية و الامامة، بل يحكم عليه ببعض احكام الكفر فان المنافق فى الكون الاول على المشابهة بالمسلم،فيجرى عليه احكام الاسلام، و هو فى الكون الثانى على المباينة عن المسلم،فيجرى عليه احكام المباينة و هو الكفر، و عن هذا قال النبى(ص):فيكم من يقاتل على تأويله كما قاتلت على تنزيله، الا و هو خاصف(و هو يخصف) النعل.
«و اما تبدل الدور فان المنافق فى دور النبوة لا يبقى منافقا فى دور الوصاية و الامامة، بل يحكم عليه ببعض احكام الكفر فان المنافق فى الكون الاول على المشابهة بالمسلم،فيجرى عليه احكام الاسلام، و هو فى الكون الثانى على المباينة عن المسلم،فيجرى عليه احكام المباينة و هو الكفر، و عن هذا قال النبى(ص):فيكم من يقاتل على تأويله كما قاتلت على تنزيله، الا و هو خاصف(و هو يخصف) النعل.
خط ۲۵۹: خط ۲۵۹:
#:شهرستانى نيز تعليم را يكى از مراتب دعوت به خدا مى‌خواند: «و سرّ آخر،أنّ مراتب الدعوة الى الله تعالى مقصورة على ثلاث مراتب:التلاوة و التزكية و التعليم.»
#:شهرستانى نيز تعليم را يكى از مراتب دعوت به خدا مى‌خواند: «و سرّ آخر،أنّ مراتب الدعوة الى الله تعالى مقصورة على ثلاث مراتب:التلاوة و التزكية و التعليم.»
#:شهرستانى در تفسير خويش بارها با اين باور اسماعيليان ديدگاه‌هاى مخالفان را به نقد و بررسى مى‌كشد.براى نمونه او در بحث از كلام خدا كه به صورت ضمنى در مبحث نزول قرآن آورده ديدگاه اشعرى، معتزلى و كرامى را در مورد كلام الهى مطرح مى‌كند و آن را مخالف ديدگاه سلف صالح و قرآن مى‌خواند و در پايان معيار و مبناى خود را اين گونه به تصوير مى‌كشد:
#:شهرستانى در تفسير خويش بارها با اين باور اسماعيليان ديدگاه‌هاى مخالفان را به نقد و بررسى مى‌كشد.براى نمونه او در بحث از كلام خدا كه به صورت ضمنى در مبحث نزول قرآن آورده ديدگاه اشعرى، معتزلى و كرامى را در مورد كلام الهى مطرح مى‌كند و آن را مخالف ديدگاه سلف صالح و قرآن مى‌خواند و در پايان معيار و مبناى خود را اين گونه به تصوير مى‌كشد:
#:«و من أخذ العلم من أهله و لم يتكلم فى الله برأيه و عقله،هداه الكتاب الى اهل الكتاب و هداه اهل الكتاب الى الكتاب،«و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير»، و الانسان بين امرين فى هذا المقام؛ اما يسلك طريق السلامة،فيؤمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله، و يصدّق بكتابه و انه وحيه و تنزيله و كلامه و آياته و كلماته، من غير ان يتصرف بعقله انه صفة ذات او صفة فعل، و لا ان يتكلم فى انه قديم او حادث او محدث، و يكل علم ذلك كلّه الى اللّه تعالى و الى رسول الله(ص)،فيقول اذا سئل عنه:اقول فيه ما قال اللّه و رسوله،فيكون من المؤمنين بالغيب...»
#:«و من أخذ العلم من أهله و لم يتكلم فى الله برأيه و عقله، هداه الكتاب الى اهل الكتاب و هداه اهل الكتاب الى الكتاب،«و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لا هدى و لا كتاب منير»، و الانسان بين امرين فى هذا المقام؛ اما يسلك طريق السلامة،فيؤمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله، و يصدّق بكتابه و انه وحيه و تنزيله و كلامه و آياته و كلماته، من غير ان يتصرف بعقله انه صفة ذات او صفة فعل، و لا ان يتكلم فى انه قديم او حادث او محدث، و يكل علم ذلك كلّه الى اللّه تعالى و الى رسول الله(ص)،فيقول اذا سئل عنه:اقول فيه ما قال اللّه و رسوله،فيكون من المؤمنين بالغيب...»
#:نمونه دوم: در بحث مرتكب كبيره وقتى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را بيان مى‌كند آنها را به جهت نا آشنايى با رهنمودهاى اهل بيت حيران مى‌خواند:
#:نمونه دوم: در بحث مرتكب كبيره وقتى ديدگاه اشاعره، معتزله، مرجئه و وعيديه را بيان مى‌كند آنها را به جهت نا آشنايى با رهنمودهاى اهل بيت حيران مى‌خواند:
#:«هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم اىّ كبيرة هى كفر و اى كبيرة ليست بكفر و يخلّد فى النار و اى كبيرة لا يخلّد.»
#:«هذا مقام حيرة المتكلمين كما ترى و لو عرفوا مواقع اليقين بالرجوع الى الصادقين بيّنوا لهم اىّ كبيرة هى كفر و اى كبيرة ليست بكفر و يخلّد فى النار و اى كبيرة لا يخلّد.»
خط ۲۶۷: خط ۲۶۷:
#تفسير و تأويل
#تفسير و تأويل
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابواسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
#:اساس مذهب اسماعيليه بر تأويل استوار است.به باور باطنيان آيات قرآن و احكام دين افزون بر معناى ظاهرى، معناى باطنى نيز دارند كه آن معانى سرى و پنهانى مى‌نمايند.ابواسحاق از بزرگان اسماعيليه در اين باره مى‌نويسد:
#:«...دليل بر اثبات معانى باطنى كتاب و شريعت چنين گوييم:هيچ ظاهرى نيست مگر اينكه پايدارى و قوام آن به باطن است...از مردم جسد كثيف،ظاهر اوست و روح لطيف كه پايدارى انسان با اوست باطن آن است...پس هم چنين كتاب و شريعت،ظاهر دين است و معنى تأويلى آنها، باطن و پنهان است از نادان و پيداست براى دانايان،هم چنان كه جسد بى روح خوار باشد، كتاب و شريعت هم كه مانند جسدى است براى دين بدون تأويل و بدون دانستن معانى باطنى آنها نزد خدا بى مقدار و بى ارج است.»
#:«...دليل بر اثبات معانى باطنى كتاب و شريعت چنين گوييم:هيچ ظاهرى نيست مگر اينكه پايدارى و قوام آن به باطن است...از مردم جسد كثيف،ظاهر اوست و روح لطيف كه پايدارى انسان با اوست باطن آن است...پس هم چنين كتاب و شريعت،ظاهر دين است و معنى تأويلى آنها، باطن و پنهان است از نادان و پيداست براى دانايان، هم چنان كه جسد بى روح خوار باشد، كتاب و شريعت هم كه مانند جسدى است براى دين بدون تأويل و بدون دانستن معانى باطنى آنها نزد خدا بى مقدار و بى ارج است.»
#:شهرستانى در مقدمه‌اى كه بر مفاتيح الاسرار نوشته پس از تعريف تفسير، تأويل لغوى را به معناى بازگشت مى‌داند و تفسير را اعم از تأويل مى‌خواند:
#:شهرستانى در مقدمه‌اى كه بر مفاتيح الاسرار نوشته پس از تعريف تفسير، تأويل لغوى را به معناى بازگشت مى‌داند و تفسير را اعم از تأويل مى‌خواند:
#:«و اما التأويل:فقد قال اهل اللغة أنّه من الأول و هو الرجوع.يقال:آل الشيئ يؤول، اذا رجع و هو تفسير ما يؤول اليه الشيىء، و على هذا، التفسير أعمّ من التأويل،فكلّ تأويل تفسير و ليس كل تفسير تأويلا.»
#:«و اما التأويل:فقد قال اهل اللغة أنّه من الأول و هو الرجوع.يقال:آل الشيئ يؤول، اذا رجع و هو تفسير ما يؤول اليه الشيىء، و على هذا، التفسير أعمّ من التأويل،فكلّ تأويل تفسير و ليس كل تفسير تأويلا.»
خط ۲۸۱: خط ۲۸۱:




#«و سرّ آخر، الحجّ و العمرة يضاهيان شخصين فى هذا العالم، و اتمام الحج و العمرة الاهتمام بهما و التسليم لهما و التوكل عليهما و يضاهيان موجودين فى ذلك العالم، و اتمامهما قبول الفيض منهما و التوجه اليهما و التصور بصورتهما و لذلك قيل، العمرة هى الحجة الصغرى كما قيل ليوم البراءة يوم الحج الاكبر.و انما سمّى الاكبر،لاتمامه برجل من الرجال كما ورد فى الخبر يبلغه رجل منك،فصار الحجّ به اكبر و صار اليوم به ازهر و صار الاذان به اشهر، بقوله تعالى'''«و أتمّوا الحج و العمرة لله»'''اى أقيموهما بأركانهما و مواقيتهما مخلصين لله، و يضاهيهما اتمام الدين و الشريعة لله و اقامة التأويل و التنزيل لأمر الله و اتباع صاحبهما على تقوى اللّه،فان أحصرتم بالمنع عنهما فما استيسر من الهدى و هو ذبح بدنة او شاة، و الهدى ما يهدى به و كذلك الهدى من هدى اليه، و هو فى التنزيل بدنة او شاة و فى التأويل من عليه هدى الرشد و التقوى من المؤمنين هديا بالغ الكعبة، و قد أحصر رسول اللّه(ص)من العمرة كما أحصر علىّ رضى الله عنه عن الامامة و قد اهدى رسول الله(ص)هديا بالغ الكعبة و لم يجد علىّ الهدى فصام ثلثة أيّام فى الحج و سبعة بعد الرجعة، تلك عشرة كاملة،هم عشرة من الاشخاص،صاموا صابرين فى ذات الله حتى زال الاحصار و صام النهار، و ظهر السرّ فى العشرة الكاملة و طلعت الشمس من مغربها و أشرقت الارض بنور ربّها، و ثمّ الحج و العمرة و جمع الشمس و القمر من آيات الله، و الاشارات فى القرآن اكبر من ان يحصى بالبيان و اللسان و ألطف من الارواح فى الابدان، عرفها من عرفها و جهلها من جهلها.»
#«و سرّ آخر، الحجّ و العمرة يضاهيان شخصين فى هذا العالم، و اتمام الحج و العمرة الاهتمام بهما و التسليم لهما و التوكل عليهما و يضاهيان موجودين فى ذلك العالم، و اتمامهما قبول الفيض منهما و التوجه اليهما و التصور بصورتهما و لذلك قيل، العمرة هى الحجة الصغرى كما قيل ليوم البراءة يوم الحج الاكبر.و انما سمّى الاكبر،لاتمامه برجل من الرجال كما ورد فى الخبر يبلغه رجل منك،فصار الحجّ به اكبر و صار اليوم به ازهر و صار الاذان به اشهر، بقوله تعالى'''«و أتمّوا الحج و العمرة لله»'''اى أقيموهما بأركانهما و مواقيتهما مخلصين لله، و يضاهيهما اتمام الدين و الشريعة لله و اقامة التأويل و التنزيل لأمر الله و اتباع صاحبهما على تقوى اللّه،فان أحصرتم بالمنع عنهما فما استيسر من الهدى و هو ذبح بدنة او شاة، و الهدى ما يهدى به و كذلك الهدى من هدى اليه، و هو فى التنزيل بدنة او شاة و فى التأويل من عليه هدى الرشد و التقوى من المؤمنين هديا بالغ الكعبة، و قد أحصر رسول اللّه(ص)من العمرة كما أحصر علىّ رضى الله عنه عن الامامة و قد اهدى رسول الله(ص)هديا بالغ الكعبة و لم يجد علىّ الهدى فصام ثلثة أيّام فى الحج و سبعة بعد الرجعة، تلك عشرة كاملة، هم عشرة من الاشخاص،صاموا صابرين فى ذات الله حتى زال الاحصار و صام النهار، و ظهر السرّ فى العشرة الكاملة و طلعت الشمس من مغربها و أشرقت الارض بنور ربّها، و ثمّ الحج و العمرة و جمع الشمس و القمر من آيات الله، و الاشارات فى القرآن اكبر من ان يحصى بالبيان و اللسان و ألطف من الارواح فى الابدان، عرفها من عرفها و جهلها من جهلها.»
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:اين تأويل را وقتى در كنار تأويل ديگرى كه شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهيم به هدف او روشنى بيشترى مى‌بخشيم:
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
#:«ما من شعيرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبيائه و اوليائه عليهم السلام و ما من سنة و شعيرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اوليائه، فالكعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلين كالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر الله اى من اعلام دينه على رجل و امرأة هما زوجان،فمن حجّ البيت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح عليه ان يطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصين آخرين من اشخاص ولايته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعيرة و علامة على سر دقيق، فيكون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج كلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقيقة و صدقا...»
خط ۲۸۸: خط ۲۸۸:
#به كاربردن اصطلاحات اسماعيليه
#به كاربردن اصطلاحات اسماعيليه


يكى از اصطلاحات باطنيان كه در آثار بر جاى مانده از آنان به وفور يافت مى‌شود، واژه «دور» و «ادوار» است.به اعتقاد ايشان پيامبران اولوالعزم ناطق ناميده مى‌شوند و از زمان آفرينش عالم،هفت ناطق در هفت دور ظهور كرده‌اند و هر صاحب دورى وصيى داشته است.
يكى از اصطلاحات باطنيان كه در آثار بر جاى مانده از آنان به وفور يافت مى‌شود، واژه «دور» و «ادوار» است.به اعتقاد ايشان پيامبران اولوالعزم ناطق ناميده مى‌شوند و از زمان آفرينش عالم، هفت ناطق در هفت دور ظهور كرده‌اند و هر صاحب دورى وصيى داشته است.


شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مى‌برد.او مانند اسماعيليه از دور آدم،نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(ص)و از وصى هر دور سخن مى‌گويد. و از دور وصايت و امامت پس از دور نبوت ياد مى‌كند.
شهرستانى در تفسير خود از اين واژه بسيار سود مى‌برد.او مانند اسماعيليه از دور آدم،نوح، ابراهيم، موسى، عيسى و محمد(ص)و از وصى هر دور سخن مى‌گويد. و از دور وصايت و امامت پس از دور نبوت ياد مى‌كند.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش