۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'و«' به 'و «') |
جز (جایگزینی متن - 'ر«' به 'ر «') |
||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به اين نامها را بهطور تام و تمام به فعليت نرسانيده بود. آدم، به اين حد رسيده بود كه معناى نامهاى جمال و رحمت را بداند، اما از اهميت نامهاى جلال و غضب آگاه نبود و براى رسيدن به اين درك، نخست، بايد به زمين فرود مىآمد. وى، تصريح مىكند كه رب العز جل جلاله، خواست كه علم آدم به او جل جلاله زيادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سرير سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم كرد آنگه گريان و سوزان و افغانكنان گسى كرد تا چنانكه به اول از قدح لطف چاشنى كرد، به آخر از شربت قهر بىمزاج بىعلت ذوق كند. | به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به اين نامها را بهطور تام و تمام به فعليت نرسانيده بود. آدم، به اين حد رسيده بود كه معناى نامهاى جمال و رحمت را بداند، اما از اهميت نامهاى جلال و غضب آگاه نبود و براى رسيدن به اين درك، نخست، بايد به زمين فرود مىآمد. وى، تصريح مىكند كه رب العز جل جلاله، خواست كه علم آدم به او جل جلاله زيادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سرير سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم كرد آنگه گريان و سوزان و افغانكنان گسى كرد تا چنانكه به اول از قدح لطف چاشنى كرد، به آخر از شربت قهر بىمزاج بىعلت ذوق كند. | ||
مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهى مىبيند. وى، بيان مىكند كه آدم صفى را در صف صفوت، قدح صافى محبت دردادند و از مناط ثريا تا منقطع ثرى كله دولت و آيين حشمت او ببستند و آنگاه ملائكهى ملكوت را به سجود او فرمودند، حشمت و كرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وى در سجود ايشان پيدا نيامد، | مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهى مىبيند. وى، بيان مىكند كه آدم صفى را در صف صفوت، قدح صافى محبت دردادند و از مناط ثريا تا منقطع ثرى كله دولت و آيين حشمت او ببستند و آنگاه ملائكهى ملكوت را به سجود او فرمودند، حشمت و كرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وى در سجود ايشان پيدا نيامد، در «و عصى آدم» پيدا آمد. على القطع و التحقيق بالاى اين سخن از عرش مجيد برتر است؛ چرا؟ زيرا كه نواخت، در وقت موافقت، دليل كرامت نيست؛ نواخت، در وقت مخالفت، دليل كرامت است. آدم صفى صاحب جمال كه بر تخت جلال و كمال بود، تاج اقبال بر سر، حلهى افضال در بر، مركب نوال بر در، پايهى سرير دولتش از عرش برتر، چتر پادشاهى بر فرق بداشته، علم علاى علم در عالم افراشته. اگر ملك و فلك وى را زمينبوس كنند، عجب نباشد. عجب آن باشد كه در وهده زلت افتد و قد الفى كه بركشيده «ان الله اصطفى» بود، به دست«و عصى» چون نون گردد و از سماى لطف، ازل تاج«ثم اجتباه» پران شود. | ||
بهطور خلاصه مىتوان گفت كه در مكتب [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهى تفسير مىشود. | بهطور خلاصه مىتوان گفت كه در مكتب [[سمعانی، عبدالکریم بن محمد |سمعانى]] داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهى تفسير مىشود. |
ویرایش