۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تاليف' به 'تألیف') |
جز (جایگزینی متن - 'ى(' به 'ى (') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
«اسكندرنامه» عبارت است از داستانهاى فارسى و تركى از منثور و منظوم كه قهرمان اصلى آنها اسكندر مقدونى يا اسكندر رومى(356-323ق.م.) يا اسكندر ذوالقرنين است و كلمه «اسكندر» تمام يا جزئى از عنوان آنهاست. شمارى اسكندرنامه هم وجود دارد كه موضوع آنها ربطى به اسكندر رومى ندارد. بعضى از اسكندرنامه سرايان نيز ظاهراً به دليل شهرت اسكندر به عنوان پادشاهى جهانگير و پيروزمند يا حاكمى حكيم و فيلسوف مشرب، نام اثر خود را اسكندرنامه اختيار كردهاند تا يادآور نام اسكندر باشد. | «اسكندرنامه» عبارت است از داستانهاى فارسى و تركى از منثور و منظوم كه قهرمان اصلى آنها اسكندر مقدونى يا اسكندر رومى (356-323ق.م.) يا اسكندر ذوالقرنين است و كلمه «اسكندر» تمام يا جزئى از عنوان آنهاست. شمارى اسكندرنامه هم وجود دارد كه موضوع آنها ربطى به اسكندر رومى ندارد. بعضى از اسكندرنامه سرايان نيز ظاهراً به دليل شهرت اسكندر به عنوان پادشاهى جهانگير و پيروزمند يا حاكمى حكيم و فيلسوف مشرب، نام اثر خود را اسكندرنامه اختيار كردهاند تا يادآور نام اسكندر باشد. | ||
اسكندر، پسر فيليپ دوم پادشاه مقدونى، در بيست سالگى به جاى پدر نشست. وى از چند سال پيش از رسيدن به سلطنت تا سى و دو سالگى كه چشم از جهان بربست، از لحاظ سياسى و نظامى چنان درخشيد كه در آن روزگار بىسابقه بود. او طى زمانى كوتاه بر گستره پهناورى از جهان متمدن عصر خود سيطره يافت. پس از مرگ وى، تنى چند از سرداران و ملازمانش به انگيزه خوشامدگويى و چاپلوسى يا به دليل عشق و تعصبى كه به اين جوان ناآرام و خارقالعاده داشتند، از نبردها، گفتار و رفتار و اتفاقات شگفتآور زندگى او داستانها پرداختند و مبالغهها كردند و تاريخ زندگى وى را با افسانه درآميختند. اسكندر اصولاً مردى نامجو، بلندپرواز، خيالپرور و خرافهپرست بود كه خود را نخست نظركرده خدايان مىپنداشت و... بنابراين به نظر مىرسد اسكندر خود نخستين عامل در خلق افسانهها وگزارشهاى غيرواقع درباره خويش بود. | اسكندر، پسر فيليپ دوم پادشاه مقدونى، در بيست سالگى به جاى پدر نشست. وى از چند سال پيش از رسيدن به سلطنت تا سى و دو سالگى كه چشم از جهان بربست، از لحاظ سياسى و نظامى چنان درخشيد كه در آن روزگار بىسابقه بود. او طى زمانى كوتاه بر گستره پهناورى از جهان متمدن عصر خود سيطره يافت. پس از مرگ وى، تنى چند از سرداران و ملازمانش به انگيزه خوشامدگويى و چاپلوسى يا به دليل عشق و تعصبى كه به اين جوان ناآرام و خارقالعاده داشتند، از نبردها، گفتار و رفتار و اتفاقات شگفتآور زندگى او داستانها پرداختند و مبالغهها كردند و تاريخ زندگى وى را با افسانه درآميختند. اسكندر اصولاً مردى نامجو، بلندپرواز، خيالپرور و خرافهپرست بود كه خود را نخست نظركرده خدايان مىپنداشت و... بنابراين به نظر مىرسد اسكندر خود نخستين عامل در خلق افسانهها وگزارشهاى غيرواقع درباره خويش بود. |
ویرایش