المصباح في التصوف (جديد): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'و«' به 'و «'
جز (جایگزینی متن - 'ن«' به 'ن «')
جز (جایگزینی متن - 'و«' به 'و «')
خط ۶۱: خط ۶۱:
3. همه حروف از الف پيدا شدند و الف، در همه حروف، موجود است و حروف، همه، مَظْهر الف هستند و او مُظْهر همه. الف، سرّ استقامت در كلّ اشياء است؛
3. همه حروف از الف پيدا شدند و الف، در همه حروف، موجود است و حروف، همه، مَظْهر الف هستند و او مُظْهر همه. الف، سرّ استقامت در كلّ اشياء است؛


4. «خاى» خضر، اشاره است به خط استواء كه آن را قول نباشد و«ظاء»، اشاره است به ضبط كل اشياى مختلفه و«راء»، اشاره است به ربط كل امور؛
4. «خاى» خضر، اشاره است به خط استواء كه آن را قول نباشد و «ظاء»، اشاره است به ضبط كل اشياى مختلفه و «راء»، اشاره است به ربط كل امور؛


5. چون خضر به حقيقت مواصلت رسيده، لذا از تعينات جهات بيرون رفته است؛
5. چون خضر به حقيقت مواصلت رسيده، لذا از تعينات جهات بيرون رفته است؛


6. «طاى» طين، اشاره است به طلوع و«نون»، به نزول و«ياء»، به يقين كه واقع است ميان طلوع و نزول؛
6. «طاى» طين، اشاره است به طلوع و «نون»، به نزول و «ياء»، به يقين كه واقع است ميان طلوع و نزول؛


7. «قاف» قلم، اشاره است به قلم و«لام»، به لوح و«ميم»، به ملكوت صفات؛
7. «قاف» قلم، اشاره است به قلم و «لام»، به لوح و «ميم»، به ملكوت صفات؛


8. «ياى» يقين، اشاره است به حى و«قاف»، به قيّوم و«ياى» آخرين، به ينبوع حكمت و«نون»، به نبوت؛
8. «ياى» يقين، اشاره است به حى و «قاف»، به قيّوم و «ياى» آخرين، به ينبوع حكمت و «نون»، به نبوت؛


9. «الف» اللّه، اشاره است به ابتداى كلّ اشياء و«هاء»، به انتهاى كل اشياء و«لام»، اشاره است به جلال؛
9. «الف» اللّه، اشاره است به ابتداى كلّ اشياء و «هاء»، به انتهاى كل اشياء و «لام»، اشاره است به جلال؛


10. هيچ حجابى در راه خداوند سبحان، ماوراى هوا نيست و در ملك خدا، هيچ كسى و هيچ چيزى با خدا جز هوا مقابله نكرده است؛
10. هيچ حجابى در راه خداوند سبحان، ماوراى هوا نيست و در ملك خدا، هيچ كسى و هيچ چيزى با خدا جز هوا مقابله نكرده است؛
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
25. معنى لعنت، بُعْد باشد و بُعْد، آن است كه چشم او جسم را بيند و از ديدن جان محروم باشد؛
25. معنى لعنت، بُعْد باشد و بُعْد، آن است كه چشم او جسم را بيند و از ديدن جان محروم باشد؛


26. حقيقت عدم، عدم ادراك است وگرنه، همه، وجود است و عدم، خود نيست و«نيست» را چگونه وجود باشد؛
26. حقيقت عدم، عدم ادراك است وگرنه، همه، وجود است و عدم، خود نيست و «نيست» را چگونه وجود باشد؛


26. شيخ را شمال، همچون يمين است و تحت، همچون فوق؛
26. شيخ را شمال، همچون يمين است و تحت، همچون فوق؛
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
36. آن ملكى كه زمين را برداشته است، عبارت است از قوّت قديمه‌ى ازلى؛
36. آن ملكى كه زمين را برداشته است، عبارت است از قوّت قديمه‌ى ازلى؛


37. ملك، عبارت است از نفس نبوّت در عين و بناى عظيم هم اوست و از روى حروف«ميم» ملك، مكتوب است و مراد و«لام»، لوح معاد و«كاف»، كنه كلام ربّ عباد؛
37. ملك، عبارت است از نفس نبوّت در عين و بناى عظيم هم اوست و از روى حروف«ميم» ملك، مكتوب است و مراد و «لام»، لوح معاد و «كاف»، كنه كلام ربّ عباد؛


38. حجر، نام عقل اكبر است و«حاى» آن، به حيات و«جيم»، به تجليه‌ى سبحانى و«راء»، به ربّ الارباب اشاره است؛
38. حجر، نام عقل اكبر است و «حاى» آن، به حيات و «جيم»، به تجليه‌ى سبحانى و «راء»، به ربّ الارباب اشاره است؛


39. آنكه قايمه عرش بر ثرى است، عرش معدن علم حقّ است و اشارت است به علم روحى و شهادت؛
39. آنكه قايمه عرش بر ثرى است، عرش معدن علم حقّ است و اشارت است به علم روحى و شهادت؛


40. شين «شجر»، اشاره است به شهادت و«جيم»، به جنّت جمال وجه و«راء»، به رضوان اكبر و«سه نقطه‌ى شين»، اشاره است به روح اللّه و روح القدس و روح الامين؛
40. شين «شجر»، اشاره است به شهادت و «جيم»، به جنّت جمال وجه و «راء»، به رضوان اكبر و «سه نقطه‌ى شين»، اشاره است به روح اللّه و روح القدس و روح الامين؛


41. قوّت، چيزى را از عدم بيرون آورده و آن را جسمانى مى‌كند و مى‌راند تا منتهاى بَدْو؛
41. قوّت، چيزى را از عدم بيرون آورده و آن را جسمانى مى‌كند و مى‌راند تا منتهاى بَدْو؛
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:
45. بدان كه منكر و نكير كه در قبر قالب انسان در سؤالند و جواب، سؤال، صورت منكر است و نكير و جواب، صورت مبشر است و بشير؛
45. بدان كه منكر و نكير كه در قبر قالب انسان در سؤالند و جواب، سؤال، صورت منكر است و نكير و جواب، صورت مبشر است و بشير؛


46. روح، سه حرف است: «را» است و«واو» و«حا»؛ «حا»، تقدير حقيقت اوست در حروف و الواح، «را»، تقدير رجوع اوست از خلق به حق در رسل و ملايكه و انبيا و«واو»، تقدير وجود است در وجود ولايت؛
46. روح، سه حرف است: «را» است و «واو» و «حا»؛ «حا»، تقدير حقيقت اوست در حروف و الواح، «را»، تقدير رجوع اوست از خلق به حق در رسل و ملايكه و انبيا و «واو»، تقدير وجود است در وجود ولايت؛


47. عقل، از روى تركيب حروف، اشاره است به عقل و قدرت و ارادت و هم‌چنين اشاره است به عدل و قول و فعل؛
47. عقل، از روى تركيب حروف، اشاره است به عقل و قدرت و ارادت و هم‌چنين اشاره است به عدل و قول و فعل؛


48. «قاف» قلب، قوّت است و قدرت و قرار، «لام» آن، لقاء و لبّ و حول و«باى» آن، برّ است و بار و بحر معانى و درر اسرار؛
48. «قاف» قلب، قوّت است و قدرت و قرار، «لام» آن، لقاء و لبّ و حول و «باى» آن، برّ است و بار و بحر معانى و درر اسرار؛


49. ملائكه، در كسوت طير ابابيل، اصحاب فيل را، '''«كعصف مأكول»''' گردانيدند و بيت اللّه، محروس و محفوظ و مصون ماند؛
49. ملائكه، در كسوت طير ابابيل، اصحاب فيل را، '''«كعصف مأكول»''' گردانيدند و بيت اللّه، محروس و محفوظ و مصون ماند؛
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش