بدايع الوقايع: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲ فوریهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - 'تاليف' به 'تألیف'
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد')
جز (جایگزینی متن - 'تاليف' به 'تألیف')
خط ۶۱: خط ۶۱:
زين‌الدين محمود واصفى در جاى جاى كتاب دو جلدى بدايع الوقايع از امير عليشيرنوايى وزير نامور خراسان ياد كرده است كه هم گوشه‌هايى از زندگانى و احوال او را نشان مى‌دهد و هم نمونه‌اى از يك شخصيت والا مقام فرهنگى سد نهم هجرى خراسان و به ويژه هرات را توصيف مى‌نمايد.
زين‌الدين محمود واصفى در جاى جاى كتاب دو جلدى بدايع الوقايع از امير عليشيرنوايى وزير نامور خراسان ياد كرده است كه هم گوشه‌هايى از زندگانى و احوال او را نشان مى‌دهد و هم نمونه‌اى از يك شخصيت والا مقام فرهنگى سد نهم هجرى خراسان و به ويژه هرات را توصيف مى‌نمايد.


نثرى بى‌همتا به ويژه از نظرگاه نثرى عاميانه، ولى محكم و اغلب بى تكلف، محصول قريحه نويسنده‌اى كه به جزئيات حوادث و روانشناسى آدم‌ها، به طور غريزى حساس است. واصفى در هرات عهد تيموريان زندگى مى‌كرده است، شهرى سرشار از هنر و زيبايى كه در پرتو سياست فرزندان تيمور سال‌هاى متوالى در امن و آسايش زيسته است؛ شهرى كه به گزارش‌هاى كتاب اجتماعات آن از مجالس علما تا انجمن‌هاى هنرمندان و محله‌هاى خاص عيش و نوش و توصيف معركه گيران و كشتى‌گيران و قلندران تصويرى از يك جامعه مدنى پانصد سال پيش را ترسيم مى‌كند. اين دوره امن و آسايش در سال 913 هجرى با حمله ازبكان و سقوط خاندان تيمورى هرات به پايان مى‌رسد. در شرح وقايع سه سال اشغال ازبكان قلم واصفى با توصيف رندانه‌اش، از برخورد بيابانگردان با تمدن شهرى، حوادثى تماشايى و رنگين را نثار خوانندگان مى‌كند. آنگاه شاه اسماعيل صفوى كه تا آن زمان به ملاحظه دوستى با تيموريان به جانب شرق نگاه نمى‌كرد، سپاه قزلباش را به درون مرزهاى خراسان بزرگ پيش مى‌راند. شيبك خان مقتول و ازبكان متوارى مى‌شوند، اما تعصب شاه اسماعيل فاجعه ديگرى در هرات و شهرهاى اطراف آن پديد مى‌آورد. واصفى كه تا آن هنگام در نيمه اختفا به سر مى‌برد، اين بار پس از مدتى آوارگى در شهرهاى خراسان به امير بخارا پناه مى‌برد و آنجاست كه اين كتاب خواندنى را تاليف مى‌كند.
نثرى بى‌همتا به ويژه از نظرگاه نثرى عاميانه، ولى محكم و اغلب بى تكلف، محصول قريحه نويسنده‌اى كه به جزئيات حوادث و روانشناسى آدم‌ها، به طور غريزى حساس است. واصفى در هرات عهد تيموريان زندگى مى‌كرده است، شهرى سرشار از هنر و زيبايى كه در پرتو سياست فرزندان تيمور سال‌هاى متوالى در امن و آسايش زيسته است؛ شهرى كه به گزارش‌هاى كتاب اجتماعات آن از مجالس علما تا انجمن‌هاى هنرمندان و محله‌هاى خاص عيش و نوش و توصيف معركه گيران و كشتى‌گيران و قلندران تصويرى از يك جامعه مدنى پانصد سال پيش را ترسيم مى‌كند. اين دوره امن و آسايش در سال 913 هجرى با حمله ازبكان و سقوط خاندان تيمورى هرات به پايان مى‌رسد. در شرح وقايع سه سال اشغال ازبكان قلم واصفى با توصيف رندانه‌اش، از برخورد بيابانگردان با تمدن شهرى، حوادثى تماشايى و رنگين را نثار خوانندگان مى‌كند. آنگاه شاه اسماعيل صفوى كه تا آن زمان به ملاحظه دوستى با تيموريان به جانب شرق نگاه نمى‌كرد، سپاه قزلباش را به درون مرزهاى خراسان بزرگ پيش مى‌راند. شيبك خان مقتول و ازبكان متوارى مى‌شوند، اما تعصب شاه اسماعيل فاجعه ديگرى در هرات و شهرهاى اطراف آن پديد مى‌آورد. واصفى كه تا آن هنگام در نيمه اختفا به سر مى‌برد، اين بار پس از مدتى آوارگى در شهرهاى خراسان به امير بخارا پناه مى‌برد و آنجاست كه اين كتاب خواندنى را تألیف مى‌كند.


«بدايع الوقايع»، مشحون از صحنه‌هايى است كه در هيچ تاليف قديمى نظير آن را نمى‌بينيم، يعنى در كنار نگارش خطى تاريخ يك سلسله قصه و داستان از اوضاع اجتماعى دورانى پرفراز و نشيب روايت مى‌كند كه به خاطر قلم بى تكلف و در عين حال بى‌ملاحظه او، در ميان كتاب‌هاى منثور قديم ما بى‌نظير است؛ يك جا در واقعه مربوط به شاعر معروف عصر [[جامی، عبدالرحمن|عبدالرحمان جامى]]، تك چهره‌اى از اين مرد محبوب سرزمين‌هاى اسلامى به دست مى‌دهد كه مشابه آن را از هيچ هنرمند قديمى خود سراغ نداريم؛ جايى ديگر، زين‌الدين محمود نويسنده، خويشاوندى دارد به اسم غياث الدين محمد، مردى باذوق و فرهيخته، اما در عين حال ماجراجو و بى‌باك، كه هنگام فرار به همراه نويسنده حوادث تلخ و شيرينى پديد مى‌آورد، سرشار از خطر كردن‌هايى در آن واحد اضطراب انگيز و طنزآميز، كه برخى از صحنه‌هاى آن مثلاً قضيه داروغه سبزوار ما را به ياد يك مارك تواين مى‌اندازد كه در حال نگارش «دكامرون» باشد.
«بدايع الوقايع»، مشحون از صحنه‌هايى است كه در هيچ تألیف قديمى نظير آن را نمى‌بينيم، يعنى در كنار نگارش خطى تاريخ يك سلسله قصه و داستان از اوضاع اجتماعى دورانى پرفراز و نشيب روايت مى‌كند كه به خاطر قلم بى تكلف و در عين حال بى‌ملاحظه او، در ميان كتاب‌هاى منثور قديم ما بى‌نظير است؛ يك جا در واقعه مربوط به شاعر معروف عصر [[جامی، عبدالرحمن|عبدالرحمان جامى]]، تك چهره‌اى از اين مرد محبوب سرزمين‌هاى اسلامى به دست مى‌دهد كه مشابه آن را از هيچ هنرمند قديمى خود سراغ نداريم؛ جايى ديگر، زين‌الدين محمود نويسنده، خويشاوندى دارد به اسم غياث الدين محمد، مردى باذوق و فرهيخته، اما در عين حال ماجراجو و بى‌باك، كه هنگام فرار به همراه نويسنده حوادث تلخ و شيرينى پديد مى‌آورد، سرشار از خطر كردن‌هايى در آن واحد اضطراب انگيز و طنزآميز، كه برخى از صحنه‌هاى آن مثلاً قضيه داروغه سبزوار ما را به ياد يك مارك تواين مى‌اندازد كه در حال نگارش «دكامرون» باشد.


واصفى رئاليست است و با سبكى عينى مى‌نويسد، آثارى خوش ساخت و امروزى پسند كه خوانندگان ما به خصوص نويسندگان جست وجوگر را در لذت عميقى شريك مى‌كند.
واصفى رئاليست است و با سبكى عينى مى‌نويسد، آثارى خوش ساخت و امروزى پسند كه خوانندگان ما به خصوص نويسندگان جست وجوگر را در لذت عميقى شريك مى‌كند.
خط ۷۶: خط ۷۶:




1- بدايع الوقايع، دوجلد، تاليف زين‌الدين محمود واصفى، چاپ 1349 و 1350، بنياد فرهنگ ايران.
1- بدايع الوقايع، دوجلد، تألیف زين‌الدين محمود واصفى، چاپ 1349 و 1350، بنياد فرهنگ ايران.


2- قصه قديم، جلد اول (70 قصه از سرچشمه‌هاى ايران و اسلام)، 1378، نشر قطره، جلد دوم (41 قصه)، 1381، نشر قطره.
2- قصه قديم، جلد اول (70 قصه از سرچشمه‌هاى ايران و اسلام)، 1378، نشر قطره، جلد دوم (41 قصه)، 1381، نشر قطره.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش