چهارده رساله: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ ژانویهٔ ۲۰۱۷
جز
جایگزینی متن - '،ع' به '، ع'
جز (جایگزینی متن - 'مجموعه‏ها' به 'مجموعه‌‏ها')
جز (جایگزینی متن - '،ع' به '، ع')
خط ۷۵: خط ۷۵:
1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مى‌كنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب  
1-مردم موقع دعا كردن دست به سوى آسمان بلند مى‌كنند پس اين امر نشانگر آنست كه خداوند در جانب  
بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مى‌شود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مى‌كنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مى‌گذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است.
بالاست پس داراى جهت است.در جواب گفته مى‌شود كه اگر مردم در وقت دعا دست بسوى آسمان بلند مى‌كنند در وقت خضوع هم پيشانى برزمين مى‌گذارند پس اگر دست برداشتن بسوى بالا مستلزم بودن خدا درجهت بالاست پس لازمۀ پيشانى گذاشتن برزمين هم آنست كه خداوند درجهت تحت باشد و اين مسأله به اتّفاق همه عقلا باطل است.
2-در قرآن كريم صراحتا واژۀ فوق آمده است مانند'''«يخافون ربهم من فوقهم»'''از يكسو و آیه '''«الرحمن على العرش استوى»'''پس خداى متعال داراى جهت است.جواب شبهه اينكه اوّلا: اينگونه الفاظ متشابه در آيات و روايات بسيار است مانند:وجه،يد،عين،جنب ثانيا: اگر دلائل عقلى قطعى باشد مى‌توان ظواهر الفاظ را تأويل كرد.
2-در قرآن كريم صراحتا واژۀ فوق آمده است مانند'''«يخافون ربهم من فوقهم»'''از يكسو و آیه '''«الرحمن على العرش استوى»'''پس خداى متعال داراى جهت است.جواب شبهه اينكه اوّلا: اينگونه الفاظ متشابه در آيات و روايات بسيار است مانند:وجه،يد، عين،جنب ثانيا: اگر دلائل عقلى قطعى باشد مى‌توان ظواهر الفاظ را تأويل كرد.
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در كتابى بنام«پنجاه مساله»بدين شبهه اشاره كرده و مى‌گويد كه در مقام تعارض بين عقل و نقل بايد حكم عقل را بر نقل ترجيح داد زيرا تصحيح دلايل نقلى و پذيرش آنها به واسطه حكم عقل صورت مى‌گيرد پس اگر بخواهيم بخاطر ظواهر نقلى از حكم عقل دست برداريم لازمه‌اش آنست كه دست از اصل برداشته به فرع بپردازيم لازم به ذكر است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] تأويل اينگونه تشابهات را به تفسير بزرگ خود ارجاع مى‌دهد.
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در كتابى بنام«پنجاه مساله»بدين شبهه اشاره كرده و مى‌گويد كه در مقام تعارض بين عقل و نقل بايد حكم عقل را بر نقل ترجيح داد زيرا تصحيح دلايل نقلى و پذيرش آنها به واسطه حكم عقل صورت مى‌گيرد پس اگر بخواهيم بخاطر ظواهر نقلى از حكم عقل دست برداريم لازمه‌اش آنست كه دست از اصل برداشته به فرع بپردازيم لازم به ذكر است كه [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] تأويل اينگونه تشابهات را به تفسير بزرگ خود ارجاع مى‌دهد.


خط ۹۷: خط ۹۷:
   
   
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مى‌كند كه بر دو قسمند:
[[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] در فصل دوّم اين رساله به اقسام روندگان و جويندگان راه معرفت اشاره مى‌كند كه بر دو قسمند:
يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفه‌اند:گروهى مى‌گويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر،سپس در ميان‌اين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام،عدّه‌اى در قرآن و اخبار،و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مى‌گويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّه‌اى هم براساس رياضت،ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود،در اين ميان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مى‌داند.
يا اهل حركتند و يا اهل سكون خود اهل حركت كه در داشتن پيشرو و رهبر اختلاف دارند سه طايفه‌اند:گروهى مى‌گويند كه پيشرو ما بايد از جنس انسان باشد نه چيز ديگر،سپس در ميان‌اين قوم اختلاف بوجود آمد گروهى پيشرو را در پيامبر گروهى در امام، عدّه‌اى در قرآن و اخبار،و برخى ديگر در پيرو مرشد يافتند گروه دوّم مى‌گويند كه در حركت بسوى معرفت الهى رهبر و پيشوا نبايد از جنس بشر و انس باشد زيرا عقول بشرى ناقص بوده و صلاحيّت رهبرى را ندارد گروهى از اينان به عبادت كواكب پرداخته و عدّه‌اى هم براساس رياضت،ارواح جن و ملائكه را پيشواى خود قرار دادند گروه سوّم در حركت معرفتى خود رهبرى عقل را برگزيدند و آن را حاكم به حقّ دانستند اينان معتقدند كه حسّ خطاپذير بوده لذا صلاحيّت ندارد كه بر آن اعتماد شود،در اين ميان [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] به عقل بشرى ارزش والايى قائل است و مذهب پيشرفته را مذهب عقلانى مى‌داند.


طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت،اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريده‌اند.
طايفۀ دوم از جويندگان طريق معرفت،اهل سكونند آنان كسانى هستند كه از تمامى اغيار دل بريده‌اند.
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
فصل سوّم رساله اختصاص به براهين وجود واجب تبارك و تعالى دارد برهان اوّل،برهان معروفى است كه در اكثر كتابهاى فلسفى موجود است ولى وى برهان ديگرى اقامه مى‌كند و آنرا از جملۀ اسرار الهى برمى‌شمرد كه
فصل سوّم رساله اختصاص به براهين وجود واجب تبارك و تعالى دارد برهان اوّل،برهان معروفى است كه در اكثر كتابهاى فلسفى موجود است ولى وى برهان ديگرى اقامه مى‌كند و آنرا از جملۀ اسرار الهى برمى‌شمرد كه
بواسطۀ آن بيشتر مسائل الهيّات حل مى‌شود بعد از اثبات وجود باريتعالى به توضيح هشت مساله مى‌پردازد
بواسطۀ آن بيشتر مسائل الهيّات حل مى‌شود بعد از اثبات وجود باريتعالى به توضيح هشت مساله مى‌پردازد
كه مهمّترين آنها وحدت،قدرت،علم و اكمليّت واجب الوجود است وى افعال بندگان را سرّ قضا و قدر حقّ مى‌داند.
كه مهمّترين آنها وحدت،قدرت، علم و اكمليّت واجب الوجود است وى افعال بندگان را سرّ قضا و قدر حقّ مى‌داند.


فصل چهارم:
فصل چهارم:
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:


باب دوّم رساله دربارۀ شناخت ذات باريتعالى است و بر ده فصل استوار مى‌باشد.
باب دوّم رساله دربارۀ شناخت ذات باريتعالى است و بر ده فصل استوار مى‌باشد.
فصل اوّل در معرفت عالم است به اينكه عالم امكانى يا جوهرند و يا عرض و جسم هم در ائتلاف دو جوهر پديد مى‌آيد در فصل دوّم در حدوث اجسام عالم بحث مى‌كند چون اجسام عالم از حركت و سكون‌خالى نيستند لذا محدثند دراين فصل علت اينكه چرا حركت و سكون محدثند صحبت مى‌كند در فصل سوّم مى‌كوشد تا از راه حدوث عالم،صانع تعالى را ثابت كند.در فصل چهارم سخنان باطنيان را مردود اعلام مى‌كند زيرا آنها معتقدند كه صانع عالم نه موجود است و نه معدوم زيرا اگر موجود است بايد مثل ساير موجودات باشد و اگر معدوم است بايد همانند ساير معدومات باشد بقيّه فصول اين باب اختصاص به صفات سلبيه دارد مانند اينكه باريتعالى جسم نيست،عرض نيست و در هيچ مكانى نمى‌باشد و با هيچ چيز اتّحاد ندارد و بالاخره جوهر و عرض هم نيست.
فصل اوّل در معرفت عالم است به اينكه عالم امكانى يا جوهرند و يا عرض و جسم هم در ائتلاف دو جوهر پديد مى‌آيد در فصل دوّم در حدوث اجسام عالم بحث مى‌كند چون اجسام عالم از حركت و سكون‌خالى نيستند لذا محدثند دراين فصل علت اينكه چرا حركت و سكون محدثند صحبت مى‌كند در فصل سوّم مى‌كوشد تا از راه حدوث عالم،صانع تعالى را ثابت كند.در فصل چهارم سخنان باطنيان را مردود اعلام مى‌كند زيرا آنها معتقدند كه صانع عالم نه موجود است و نه معدوم زيرا اگر موجود است بايد مثل ساير موجودات باشد و اگر معدوم است بايد همانند ساير معدومات باشد بقيّه فصول اين باب اختصاص به صفات سلبيه دارد مانند اينكه باريتعالى جسم نيست، عرض نيست و در هيچ مكانى نمى‌باشد و با هيچ چيز اتّحاد ندارد و بالاخره جوهر و عرض هم نيست.


باب سوّم:
باب سوّم:
خط ۲۴۳: خط ۲۴۳:
اين رساله از يك مقدّمه و دو فصل تشكيل يافته است.
اين رساله از يك مقدّمه و دو فصل تشكيل يافته است.
فصل اوّل:
فصل اوّل:
در فصل اوّل به سلسلۀ مراتب وجود اشاره مى‌كند كه در آن چگونه موجودى كه در پائين‌تر مرتبه وجود است از فيض الهى بهره‌مند مى‌شود در آغاز فصل بيان مى‌كند كه عاقلۀ هر انسان كه كمال جسم و كالبد او را تشكيل مى‌دهد داراى دو نظر است يك نظر به صورت جسمانى است كه آنرا عالم سفلى گويند و يك نظر به عالم ملكوت است كه آنرا عالم علوى نامند نظرى كه به عالم سفلى است قوّۀ عامله گويند و نظرى كه به عالم علوى است قوّۀ علاّمه نامند صورت جسمانى كه همان كالبد انسان است ابتدا از قوّۀ عامله استفاده مى‌كند،قوّۀ عامله از عالمه،عالمه از عقل فعّال،عقل فعّال از عقل فلك قمر،عقل فلك قمر از عقل فلك عطارد،عقل فلك عطارد از عقل فلك زهره،عقل فلك زهره از عقل فلك آفتاب،عقل فلك آفتاب از عقل فلك مرّيخ،عقل فلك مرّيخ از عقل فلك مشترى،عقل فلك مشترى از عقل فلك زحل،عقل فلك زحل از عقل فلك البروج،عقل فلك البروج از عقل فلك الافلاك،عقل فلك الافلاك از عقل كل،و بالاخره عقل كل از فيض باريتعالى بهره‌مند مى‌شود.
در فصل اوّل به سلسلۀ مراتب وجود اشاره مى‌كند كه در آن چگونه موجودى كه در پائين‌تر مرتبه وجود است از فيض الهى بهره‌مند مى‌شود در آغاز فصل بيان مى‌كند كه عاقلۀ هر انسان كه كمال جسم و كالبد او را تشكيل مى‌دهد داراى دو نظر است يك نظر به صورت جسمانى است كه آنرا عالم سفلى گويند و يك نظر به عالم ملكوت است كه آنرا عالم علوى نامند نظرى كه به عالم سفلى است قوّۀ عامله گويند و نظرى كه به عالم علوى است قوّۀ علاّمه نامند صورت جسمانى كه همان كالبد انسان است ابتدا از قوّۀ عامله استفاده مى‌كند،قوّۀ عامله از عالمه، عالمه از عقل فعّال، عقل فعّال از عقل فلك قمر، عقل فلك قمر از عقل فلك عطارد، عقل فلك عطارد از عقل فلك زهره، عقل فلك زهره از عقل فلك آفتاب، عقل فلك آفتاب از عقل فلك مرّيخ، عقل فلك مرّيخ از عقل فلك مشترى، عقل فلك مشترى از عقل فلك زحل، عقل فلك زحل از عقل فلك البروج، عقل فلك البروج از عقل فلك الافلاك، عقل فلك الافلاك از عقل كل،و بالاخره عقل كل از فيض باريتعالى بهره‌مند مى‌شود.


فصل دوّم:
فصل دوّم:
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:
3-همانطوريكه سفر جسمانى دو پاى قوى مى‌خواهد براى سفر روحانى هم عقل و معرفت قوى لازم است.
3-همانطوريكه سفر جسمانى دو پاى قوى مى‌خواهد براى سفر روحانى هم عقل و معرفت قوى لازم است.
4-چنانكه در سفر جسمانى مقامات و منازل را بايد به ترتيب سپرى نمود تا به سر منزل مقصود رسيد در سفر روحانى هم مقامات و منازل را واحدا بعد واحد بايد طى كرد تا به مقام وحدت باريتعالى رسيد.
4-چنانكه در سفر جسمانى مقامات و منازل را بايد به ترتيب سپرى نمود تا به سر منزل مقصود رسيد در سفر روحانى هم مقامات و منازل را واحدا بعد واحد بايد طى كرد تا به مقام وحدت باريتعالى رسيد.
بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مى‌پردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مى‌گذارد و آنها عبارتند از:خاك،آب،باد،آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمى‌آورد سپس از اين عالم طبايع سفر مى‌كند و به عالم عناصر قدم مى‌گذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مى‌گذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مى‌كند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر،آسمان دوّم يا فلك عطارد،آسمان سوّم يا فلك زهره،آسمان چهارم يا فلك آفتاب،آسمان پنجم يا فلك مرّيخ،آسمان ششم يا فلك مشترى،آسمان هفتم يا فلك زحل،آسمان هشتم يا فلك البروج،آسمان نهم يا فلك الافلاك،عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مى‌يابد و سير تمام مى‌شود.
بعد از طى مقدّمات به سفر روحانى مى‌پردازيم ابتداى سفر روحانى انسان از عالم مادى و جسمانى اوست كه عالم صغير نامند انسان بايد در هريك از منازل عالم جسمانى فرود آيد و هريك از آنها را بنحو احسن بشناسد سپس بر همۀ آنها وقوف پيدا كرده و در تحت تصرّف خود درآورد آنگاه به عالم كبير كه عالم طبايع است قدم مى‌گذارد و آنها عبارتند از:خاك،آب،باد،آتش و در هركدام از آنها منزل كرده و بالاخره در تحت تصرّف عقل درمى‌آورد سپس از اين عالم طبايع سفر مى‌كند و به عالم عناصر قدم مى‌گذارد و با قدم همت از اين عوالم نيز هجرت كرده به عالم افلاك كه عالم ملكوت است قدم مى‌گذارد در آنجا از كون و فساد خبرى نيست و همۀ طبايع و عناصر عالم مادّى مسخّر عالم افلاكند سالك در سير خود منازلى را طى مى‌كند كه عبارتند از:آسمان اوّل يا فلك قمر،آسمان دوّم يا فلك عطارد،آسمان سوّم يا فلك زهره،آسمان چهارم يا فلك آفتاب،آسمان پنجم يا فلك مرّيخ،آسمان ششم يا فلك مشترى،آسمان هفتم يا فلك زحل،آسمان هشتم يا فلك البروج،آسمان نهم يا فلك الافلاك، عقل كل يا آسمان نهم.سالك بعد از طى اين منازل بالاخره به عالم وحدت باريتعالى راه مى‌يابد و سير تمام مى‌شود.




خط ۲۸۴: خط ۲۸۴:
باب پنجم:
باب پنجم:


باب پنجم كتاب دربارۀ كراميان است اين گروه پيروان ابوعبدالله محمد بن كرام هستند ابوعبد اللّه كرام داراى تأليفات بسيارى است كه مملو از ترّهات و ياوه‌گوئى است اين طائفه داراى‌گروههاى بسيارى هستند كه عبارتند از:طرائفيان،اسحاقيان،عابديان،يونانيان،سورميان، هيصميان.اينان معتقدند كه خدايتعالى جسم بوده و جوهر است لذا محل حوادث بوده و داراى جهت و مكان مى‌باشد.
باب پنجم كتاب دربارۀ كراميان است اين گروه پيروان ابوعبدالله محمد بن كرام هستند ابوعبد اللّه كرام داراى تأليفات بسيارى است كه مملو از ترّهات و ياوه‌گوئى است اين طائفه داراى‌گروههاى بسيارى هستند كه عبارتند از:طرائفيان،اسحاقيان، عابديان،يونانيان،سورميان، هيصميان.اينان معتقدند كه خدايتعالى جسم بوده و جوهر است لذا محل حوادث بوده و داراى جهت و مكان مى‌باشد.


باب ششم:
باب ششم:
خط ۳۱۱: خط ۳۱۱:
3-يعقوبيان:اتحاد خدا با عيسى را همانند تركيب‌آسا در شير مى‌داند.
3-يعقوبيان:اتحاد خدا با عيسى را همانند تركيب‌آسا در شير مى‌داند.
4-فرموريوسيان كه كوشيدند تا عقايد مسيحيان را با فلسفه تطبيق كنند.
4-فرموريوسيان كه كوشيدند تا عقايد مسيحيان را با فلسفه تطبيق كنند.
5-ارمانوسيان‌كسانى هستند كه معتقدند حق تعالى،عيسى را براساس اضافه تشريفيّه،پسر خود خوانده است.
5-ارمانوسيان‌كسانى هستند كه معتقدند حق تعالى، عيسى را براساس اضافه تشريفيّه،پسر خود خوانده است.
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است.
ناگفته پيداست كه در قرآن كريم طايفه نصرانى مورد ابطال حضرت حق وارد شده است.
زردتشتيان پيروان زردتشت مى‌باشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار داده‌اند مانند [[شيخ مفيد]] در«اوائل المقالات»و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شده‌اند.
زردتشتيان پيروان زردتشت مى‌باشند وى از اهالى آذربايجان بوده و در زمان گشتاسب ادّعاى پيامبرى نموده است جالب اينجاست كه بسيارى از فقها زردتشت را همرديف ساير انبياى الهى قرار داده‌اند مانند [[شيخ مفيد]] در«اوائل المقالات»و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]] در نهايه متذكر اين مساله شده‌اند.
خط ۴۰۹: خط ۴۰۹:


كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
كلمۀ سوّم،درباره اجسام بحث كرده و به تقسيمات آن اشاره مى‌كند كه جسم يا بسيط است و يا مركّب.بسيط آنست كه از اجسام مختلف تشكيل نشده باشد برخلاف مركّب كه از اجسام مختلف تركيب يافته است و جسم بسيط يا علوى است و يا سفلى.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب،باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر،عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.
جسم علوى همان املاك نه‌گانه است كه آنها را آباد خوانند و جسم سفلى همان عناصر چهارگانه آب،باد، خاك و آتش مى‌باشد به اجسام مركّب مواليد نيز گفته مى‌شود مانند نباتات،حيوانات و معادن در اينجا لازم است به ترتيب به افلاك نه‌گانه اشاره شود كه عبارتند از:فلك قمر، عطارد،زهره،آفتاب، مرّيخ،مشترى،زحل،فلك البروج،فلك الافلاك.


كلمه چهارم:
كلمه چهارم:
خط ۴۲۶: خط ۴۲۶:
كلمه هفتم:
كلمه هفتم:


در كلمه هفتم به مراتب سه‌گانه عقل بشرى اشاره مى‌كند كه عبارتند از:عقل هيولانى،عقل بالملكه و عقل بالفعل عقل هيولانى آنست كه در آن هيچ نقش و صورتى وجود ندارد.عقل بالملكه آنست كه در آن اوّليات و محسوسات و وجدانيات حاصل شده است ولى عقل بالفعل بعد از تأليف و تركيب ميان اوليات و بديهيّات حاصل مى‌شود عقل بالفعل در رهگذر غوطه‌ورى در معقولات مى‌تواند به عقل مستفاد تبديل شود
در كلمه هفتم به مراتب سه‌گانه عقل بشرى اشاره مى‌كند كه عبارتند از:عقل هيولانى، عقل بالملكه و عقل بالفعل عقل هيولانى آنست كه در آن هيچ نقش و صورتى وجود ندارد.عقل بالملكه آنست كه در آن اوّليات و محسوسات و وجدانيات حاصل شده است ولى عقل بالفعل بعد از تأليف و تركيب ميان اوليات و بديهيّات حاصل مى‌شود عقل بالفعل در رهگذر غوطه‌ورى در معقولات مى‌تواند به عقل مستفاد تبديل شود


كلمه هشتم:
كلمه هشتم:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش