الرسائل (رسائل آخوند ملاصدرا): تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی « == معرفى اجمالى == '''الرسائل (رسائل آخوند ملاصدرا)'''، اثر محمد بن ابراهيم صدرا...» ایجاد کرد)
 
خط ۱۴: خط ۱۴:
#رسالة في التشخص:
#رسالة في التشخص:
#:«تشخص« عنوان رساله ديگر ملاصدراست. مسئله تشخص كه در كتب فلسفى ذيل مسئله «كلى« و «جزئى« و آن نيز ذيل مباحث مربوط به ماهيت مطرح مىشود، يكى از مسائل مهم فلسفى است كه خود منشأ پيدايى مسائل فلسفى ديگرى شده و در باب آن، آرا و ابحاث متفاوتى مطرح شده است؛ بدين صورت كه در فصلى كه بحث از ماهيت و احكام و لواحق آن يا خواص اجزاى آن و يا اعتبارات آن منعقد شده، اين مطلب طرح شده است كه چون صرف تصور ماهيت نوعيه من حيث هى، مانع از فرض اشتراك و شركت در آن نيست (و اين همان خاصيت كليت ماهيت در ذهن است) و فرد ماهيت، صرف تصورش مانع از اشتراك است، پس ناگزير در فرد علاوه بر ماهيت نوعيه، خصوصيت ديگرى هم هست كه بهواسطه آن، فرد و شخص تصورش مانع از اشتراك با غير مىشود (و اين همان جزئيت به معناى فلسفى است) و سپس اين پرسش مطرح شده است كه آنچه فرد را داراى چنين خاصيت و خصوصيتى مىكند، چيست؟ از آنجا كه تشخص به معناى يادشده در واقع همان جزئيت به معناى فلسفى آن است، مناسب است در اين مقام، كليت هم به معناى فلسفى آن مطرح شود تا از باب «تعرف الأشياء بأضدادها« امكان شناخت دقيقتر تشخص نيز فراهم شود. #:اگر كلى و جزئى بودن در فلسفه را از احكام وجود و بهعبارتديگر از عوارض ذاتى وجود بشمار آوريم و به همين دليل، تقسيم وجود به كلى و جزئى را نيز از تقسيمات عمومى وجود بشمار آوريم، نمىتوانيم مقسم كليت و جزئيت را مفهوم كه تقييد به موطن ذهن دارد، قرار دهيم، بلكه بايد مثل ساير معقولات ثانيه فلسفى، آنها را به معنايى بهكار ببريم كه مقيد به ذهن و يا خارج نباشند <ref>همان</ref>.
#:«تشخص« عنوان رساله ديگر ملاصدراست. مسئله تشخص كه در كتب فلسفى ذيل مسئله «كلى« و «جزئى« و آن نيز ذيل مباحث مربوط به ماهيت مطرح مىشود، يكى از مسائل مهم فلسفى است كه خود منشأ پيدايى مسائل فلسفى ديگرى شده و در باب آن، آرا و ابحاث متفاوتى مطرح شده است؛ بدين صورت كه در فصلى كه بحث از ماهيت و احكام و لواحق آن يا خواص اجزاى آن و يا اعتبارات آن منعقد شده، اين مطلب طرح شده است كه چون صرف تصور ماهيت نوعيه من حيث هى، مانع از فرض اشتراك و شركت در آن نيست (و اين همان خاصيت كليت ماهيت در ذهن است) و فرد ماهيت، صرف تصورش مانع از اشتراك است، پس ناگزير در فرد علاوه بر ماهيت نوعيه، خصوصيت ديگرى هم هست كه بهواسطه آن، فرد و شخص تصورش مانع از اشتراك با غير مىشود (و اين همان جزئيت به معناى فلسفى است) و سپس اين پرسش مطرح شده است كه آنچه فرد را داراى چنين خاصيت و خصوصيتى مىكند، چيست؟ از آنجا كه تشخص به معناى يادشده در واقع همان جزئيت به معناى فلسفى آن است، مناسب است در اين مقام، كليت هم به معناى فلسفى آن مطرح شود تا از باب «تعرف الأشياء بأضدادها« امكان شناخت دقيقتر تشخص نيز فراهم شود. #:اگر كلى و جزئى بودن در فلسفه را از احكام وجود و بهعبارتديگر از عوارض ذاتى وجود بشمار آوريم و به همين دليل، تقسيم وجود به كلى و جزئى را نيز از تقسيمات عمومى وجود بشمار آوريم، نمىتوانيم مقسم كليت و جزئيت را مفهوم كه تقييد به موطن ذهن دارد، قرار دهيم، بلكه بايد مثل ساير معقولات ثانيه فلسفى، آنها را به معنايى بهكار ببريم كه مقيد به ذهن و يا خارج نباشند <ref>همان</ref>.
ازاينرو، اگر مقسم كلى و جزئى را مفهوم قرار دهيم و بگوييم هر مفهومى اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار نباشد كلى است و اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار باشد جزئى، چون مقسم را مفهوم قرار دادهايم، علاوه بر اينكه از آغاز، بحث را از محور فلسفى آن خارج كرده ايم و سخن از اقسام موجود به ميان نياوردهايم، خود داراى يك اشكال درونى نيز هست؛ زيرا مفهوم از آن جهت كه مفهوم است، ممتنع الصدق بر افراد بسيار نيست. به اين ترتيب هم بايد مقسم را از مفهوم تغيير دهيم و هم تقسيم را خالى از خلل و اشكال به انجام برسانيم. از سوى ديگر، چون قبول صدق بر امور بسيار، از ويژگى هاى مفهوم بودن و از معقولات ثانيه منطقى است، هرگز در معناى فلسفى «كلى« كه از محمولات فلسفى است، اخذ نمىشود <ref>همان</ref>.
#:ازاين‌رو، اگر مقسم كلى و جزئى را مفهوم قرار دهيم و بگوييم هر مفهومى اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار نباشد كلى است و اگر ممتنع الصدق بر افراد بسيار باشد جزئى، چون مقسم را مفهوم قرار دادهايم، علاوه بر اينكه از آغاز، بحث را از محور فلسفى آن خارج كرده ايم و سخن از اقسام موجود به ميان نياوردهايم، خود داراى يك اشكال درونى نيز هست؛ زيرا مفهوم از آن جهت كه مفهوم است، ممتنع الصدق بر افراد بسيار نيست. به اين ترتيب هم بايد مقسم را از مفهوم تغيير دهيم و هم تقسيم را خالى از خلل و اشكال به انجام برسانيم. از سوى ديگر، چون قبول صدق بر امور بسيار، از ويژگى هاى مفهوم بودن و از معقولات ثانيه منطقى است، هرگز در معناى فلسفى «كلى« كه از محمولات فلسفى است، اخذ نمىشود <ref>همان</ref>.
#رسالة في سريان الوجود:
#رسالة في سريان الوجود:
سومين رساله اين اثر، «سريان الوجود« نام دارد. يكى از رسائل صدرالمتألهين رسالهاى است با نام «سريان الوجود« يا «سريان نور وجود الحق في الموجودات« كه مربوط به كيفيت رابطه واجب تعالى با موجودات و ممكنات است و چون ملاصدرا در اين رساله، نهايتا به تثبيت و تشييد رأى مشهور به ذوقالتأله يا وحدت وجود و كثرت موجود مىپردازد، عدهاى در انتساب اين رساله به او ترديد كرده، احتمال دادهاند كه اين رساله از فيض باشد. بهويژه اينكه در اين رساله، قرائن ديگرى هم براى تقويت اين ترديد ممكن است وجود داشته باشد؛ درعينحال كه در مورد صحت انتساب آن به فيض نيز دليل يا قرينه خاصى وجود ندارد <ref>همان</ref>.
سومين رساله اين اثر، «سريان الوجود« نام دارد. يكى از رسائل صدرالمتألهين رسالهاى است با نام «سريان الوجود« يا «سريان نور وجود الحق في الموجودات« كه مربوط به كيفيت رابطه واجب تعالى با موجودات و ممكنات است و چون ملاصدرا در اين رساله، نهايتا به تثبيت و تشييد رأى مشهور به ذوقالتأله يا وحدت وجود و كثرت موجود مىپردازد، عدهاى در انتساب اين رساله به او ترديد كرده، احتمال دادهاند كه اين رساله از فيض باشد. بهويژه اينكه در اين رساله، قرائن ديگرى هم براى تقويت اين ترديد ممكن است وجود داشته باشد؛ درعينحال كه در مورد صحت انتساب آن به فيض نيز دليل يا قرينه خاصى وجود ندارد <ref>همان</ref>.
خط ۲۷: خط ۲۷:
#رسالة في الحشر:
#رسالة في الحشر:
اين رساله شامل هشت فصل است: در حشر عقول خالصه و بازگشت آنها بهسوى خدا؛ در حشر نفوس ناطقه و بازگشت آنها بهسوى خدا؛ در حشر نفوس حيوانى؛ در حشر نباتات و طبايع اجساد؛ در حشر جماد و عناصر؛ در بازگشت (عود) اشياى قابل تجديد جهان محسوس به جهان ابدى (دارالباقية)؛ در برگشت (معاد) هيولى اول و اجساد مادى و نابودى اشرار و شياطين؛ در برترى روش استدلالى كتاب در باب معاد كلى. ملاصدرا در اين رساله به كاستىهاى فلسفى مشائيون، رواقيون و فلاسفه مسلمان در امر حشر و بازگشت پرداخته و دليل اصلى اين كاستى را در جهل ايشان به اصل «حركت جوهرى« دانسته است <ref>ر.ك: ميرمعزى، محمدعلى، ص807-907</ref>.
اين رساله شامل هشت فصل است: در حشر عقول خالصه و بازگشت آنها بهسوى خدا؛ در حشر نفوس ناطقه و بازگشت آنها بهسوى خدا؛ در حشر نفوس حيوانى؛ در حشر نباتات و طبايع اجساد؛ در حشر جماد و عناصر؛ در بازگشت (عود) اشياى قابل تجديد جهان محسوس به جهان ابدى (دارالباقية)؛ در برگشت (معاد) هيولى اول و اجساد مادى و نابودى اشرار و شياطين؛ در برترى روش استدلالى كتاب در باب معاد كلى. ملاصدرا در اين رساله به كاستىهاى فلسفى مشائيون، رواقيون و فلاسفه مسلمان در امر حشر و بازگشت پرداخته و دليل اصلى اين كاستى را در جهل ايشان به اصل «حركت جوهرى« دانسته است <ref>ر.ك: ميرمعزى، محمدعلى، ص807-907</ref>.
== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
كتاب فاقد هرگونه فهرست و پاورقى مىباشد.
كتاب فاقد هرگونه فهرست و پاورقى مىباشد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش