نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت
نقش أسوهها در تبليغ و تربيت، اثر مصطفى عباسى مقدم، از دانشمندان معاصر است كه به زبان فارسى پيرامون نقش الگويى بهعنوان روشى مؤثر در تبليغ اسلامى، سخن گفته است.
نقش اسوهها در تبلیغ و تربیت | |
---|---|
پدیدآوران | عباسی مقدم، مصطفی (نویسنده) |
ناشر | سازمان تبليغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1371 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | اسلام - تبلیغات - راهنمای آموزشی
اسلام و آموزش و پرورش راه و رسم زندگی (اسلام) |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 11/62 /ع2ن7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب، شامل 15 فصل و يك مقدمه است. پس از مقدمه، به واژهها و مفاهيم عام و خاص درباره اصطلاح الگو و سپس امكان تربيت و تقليد در انسان پرداخته و با بيان آرمانها و اسطورهها، به اهميت الگوها اشاره مىكند و به اهميت روش الگويى مىپردازد. در فصول بعدى، رابطه تبليغ و تربيت، ويژگىهاى روش الگويى در تبليغ، ويژگىها و شرايط اسوهها، رابطه الگو و الگوپذير و همچنين سيماى اسوههايى كه در قرآن معرفى شدهاند را بيان مىكند. در دو فصل آخر كتاب نيز جامعه الگوى اسلامى و اصول حاكم بر اين جامعه را مطرح نموده، به ضرورت الگو در جامعه و هر زمان اشاره مىكند.
نگارش كتاب، بهصورت سليس و روان مىباشد.
گزارش محتوا
نوشتار حاضر در حد توان به موضوع الگو و اسوه و بررسى اين روش در مؤثر بودن تبليغ اسلامى پرداخته و سعى نموده از نظرگاهها و جوانب مختلف، روش الگويى را به بحث كشيده و با كنكاش در زواياى گوناگون آن و روشن ساختن جايگاه و تأثير اسوهها، در جهت تبيين يكى از عناصر و شيوههاى تبليغ گامیبردارد و ضمن راهگشايى براى مبلغان، اهل تحقيق را سودمند افتد.
جنبه روانشناختى، جامعهشناختى و تربيتى موضوع، مؤلف را بر اين داشته كه به تناسب، آراى دانشمندانى چون پياژه، كلاين برگ، آلبرت بندورا و برخى ديگر را بررسى نمايد و ريشههاى روانى و اجتماعى تقليد و الگوپذيرى را مد نظر قرار دهد. همچنين در مورد جنبه تبليغى مباحث، آراء و انديشههاى تبليغى عدهاى از صاحبنظران اروپايى و عرب در اين زمينه مورد بررسى يا اشاره قرار گرفته و از آنها استفاده شده است. از طرف ديگر، هرچند بررسى جايگاه الگوها و اسوهها در تبليغ اسلامى مستلزم دستيابى به منابع كافى است، اما با كمبود اين منابع، مؤلف محترم برآن شده تا، با مراجعه به منابع اصيل اسلامى، در جهت غناى بحث و رسيدن به رهيافت و دستاورى روشن بكوشد؛ ازاينرو، قسمت عمده مباحث، برگرفته از قرآن و سنت است.
به ترتيب قلت و محدوديت منابعى كه بهطور مستقيم با موضوع اين رساله در ارتباط باشند، مشكلساز بوده و براى جبران و رفع آن، در طول تحقيق و تدوين رساله، سعى مؤلف بر آن بوده كه با مراجعه و تبادل نظر با كارشناسان و استادان رشتهها و موضوعات مورد نظر و توجه به آراء و نظرات آنها، اين مشكل تا حدى مرتفع گردد.
مؤلف در فصل اول كتاب، به بررسى واژهها و مفاهيم عام و خاص الگو و اسوه پرداخته و خاطرنشان مىكند كه الگو در روانشناسى به دو معنى طرح و نمونه عينى فعالیتهای روانشناختى و تربيتى اطلاق مىگردد و نمونه اصول و معيارها و طرحهاى تربيت است. همچنين فرد يا موضوعى است كه نمونه كامل يك صفت يا يك اصل باشد. همچنين خاطرنشان مىكند كه اصطلاحاتى همچون پير، شيخ، پير طريقت، پير مغان، مراد، مرشد، قطب و مربى در كتب عرفان بهطور گسترده و در كتب اخلاق بعضا به كار مىرود و منظور از آنها انسانهايى هستند كه در سير و سلوك الى الله و در تخلق به اخلاق و فضايل، هادى ديگرانند و سالكان را از مراتب پايين به مراحل عالى مىرسانند و منزلبهمنزل، آنها را در حركت تكاملى يارى مىدهند.
در فصل دوم كه به بررسى امكان تربيت اشاره رفته، پس از تعريفى از تربيت، به اين نكته اشاره مىكند كه آيا آدمى قابل اصلاح و تربيت است؟ آيا مىتوان رفتار انسان را در جهتى خاص شكل داد و احيانا از جهتى به جهت ديگر سوق داد؟ ايشان براى روشن شدن موضوع از مسئله جبر و تفويض و اختلاف نظر ديرينه در آن آغاز مىكند. وى چنين نتيجه مىگيرد كه انسان، شايسته و مستعد اصلاح و قابل تربيت است و پيامبران الهى با توجه به اين حقيقت براى هدايت و تربيت انسانها مبعوث شدهاند، اما درعينحال تربيتپذيرى انسان، هم از ديدگاه روانشناسان و هم از نظرگاه اسلام محدود و مشروط مىگردد.
در فصل سوم به بحث الگوپذيرى مىپردازد و از طريق تربيتپذيرى وارد مقوله الگوپذيرى و تقليد مىشود. در اين راستا به تقليد و ماهيت آن پرداخته، انواع و مراحل تقليد را از نگاه روانشناسان غربى مورد بررسى قرار مىدهد و خاطرنشان مىكند كه عنصر آگاهى در تقليد از الگوها و تقويت آن مىتواند راهگشاى بسيارى از معضلات اجتماعى ناشى از پيروى الگوهاى فسادانگيز باشد و هم از اين رهگذر مىتوان جامعه را به سمت تبعيت و تأسى الگوهاى برتر و اسوههاى راستين بشرى كه هماهنگ با نظام ارزشى جامعهاند، سوق داد، تا پيروى از آنها زمينهساز سعادت و رستگارى مردمان گردد. تقليد از الگوها، آنگاه كه با آگاهى كامل همراه باشد، در تربيت و رشد هرچه بهتر و سريعتر افراد، تأثير فروان دارد؛ چه، انسان آگاه با ديد باز و انديشه روشن و اراده محكم و با رجاء واثق و گامهاى مطمئن در مسير كمال و راه رشد حركت مىكند.
در فصل چهارم به اين مهم اشاره مىكند كه انسان، كمالگرا و ترقىخواه است، لذا به وسايلى كه در مسير تحقق بخشيدن به اين خصيصه يار او باشند، دست مىزند. از مهمترين اين وسايل، الگوها و قهرمانانى هستند كه مراحلى از طريق كمال و منزلگاههايى از جاده رشد را پيموده باشند.
وى اشاره مىكند كه قهرمان كسى است كه راهى را بهخوبى طى كرده و نسبت به پيروى يا عدم پيروى ديگران بىتفاوت است؛ به عبارت ديگر، در مفهوم قهرمان چيزى به نام اقتدا و پيروى نيست، اما در واژه الگو و اسوه هست.
وى در فصل پنچم اشاره مىكند كه تربيت در كودكى همچون ايجاد نقش بر سنگ است و در سنين بالا همچون ايجاد نقش بر آب مىباشد كه بهزودى زايل مىگردد و آن را اثرى و دوامى نيست. اين كودك و نوجوان است كه همچون زمينى مستعد و دستنخورده آماده پذيرش بذر نيكى و بدى است.
در فصل ششم به اهميت روش الگويى و بهطور كلى اهميت روش در تربيت اسلامى پرداخته و ويژگىهاى تربيت اسلامى را بيان مىكند كه شامل توجه ويژه به فطرت و تمايلات فطرى، توجه به نمونهها و سيماهاى انسان صالح و پويايى تربيت اسلامى است. همچنين در اين فصل، روشهاى تربيت را به شماره درآورده و مختصرى توضيح مىدهد. همچنين تئورىهاى برجسته و مهم در روانشناسى رشد را بيان مىكند و در انتها، مراحل تقليد از الگو را ذكر مىنمايد.
در فصل هفتم به رابطه تبليغ و تربيت اشاره مىكند و رابطه ميان تبليغ و تربيت را ضرورى دانسته و اهداف مشتركى را براى آنها بيان مىكند. وى خاطرنشان مىكند كه از طريق اسوهها مىتوان با تلاش كمتر و اميد بيشتر به نتيجه، برنامههاى تبليغى را اجرا كرد و به آرمانهاى يك مكتب، جامه عمل پوشاند و صفات نيكو و سجاياى پسنديده را در افراد و جوامع، حكمفرما ساخت.
در فصل هشتم به شيوههاى تبليغ، بهويژه شيوه ارائه اسوهها اشاره مىكند و شيوههاى عمده در جهان امروز را معرفى مىنمايد. همچنين زمينههاى الگوسازى را بيان كرده، تفاوتهاى تبليغ اسلامى و تبليغ در جهان امروز را مورد بررسى قرار داده است. وى روشهاى تبليغ اسلامى را روش حكمت، موعظه، جدال احسن، تبشير و انذار، مسامحه و نرمى، روش همراهى، تذكر و تفكر معرفى مىكند.
فصل نهم به ويژگىها و مزاياى روش الگويى در تبليغ پرداخته و با توجه به تعريف خاص اسوههاى تبليغى و رابطه آنها با الگوهاى تربيتى، به كاركردهاى ديگر استفاده از اسوهها در تبليغ و مزاياى اين شيوه مىپردازد.
در فصل دهم شرايط و ويژگىهاى الگو را بررسى مىكند و مىفرمايد: الگو مىتواند مربى و مبلغى كارآمد باشد، هرچند تنها سرمايهاش رفتار پسنديده و شخصيتى سالم بوده و از شيوههاى تربيت و تبليغ آگاهى چندانى نداشته باشد. وى در اين فصل به اين مطلب مىپردازد كه آيا هر مبلغى، اسوه است يا خير؟
در فصل يازدهم، دامنه بحث در زمينه الگوها، در فصل دوازدهم، اسوه و متأسى، در فصل سيزدهم، سيماى اسوهها در قرآن و ديدگاههاى قرآن و سنت پيرامون اسوهها و شيوه الگويى در تبليغ و در فصل چهاردهم، جامعه الگوى اسلامى را بررسى مىكند و مىفرمايد: اسلام به ماده و معنى، دنيا و عقبى، خوف و رجاء، باطن و ظاهر، جسم و جان، عبادت و لذت، گرفتارى و خوشى توجه دارد.
در فصل پايانى نيز از خلأ روانى جهان امروز سخن گفته و راههاى عملى بهرهگيرى از روش الگويى در تبليغ را بررسى مىكند و پيشنهادهايى عملى و قابل اجرا به منظور استفاده بيشتر از اين شيوه در نظام تبليغاتى جمهورى اسلامى ارائه مىدهد كه در واقع مباحث اين فصل، نتيجهگيرى از فصول گذشته مىباشد.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب كتاب در ابتداى آن ذكر شده است. پاورقىها مربوط به منابع مطالب كتاب مىباشد.
در پايان كتاب نيز كتابنامهاى ذكر شده است.
منابع مقاله
متن و مقدمه كتاب.