مسیح و فرهنگ
مسیح و فرهنگ تألیف اچ. ریچارد نیبور، ترجمه محسن بدره و روحالله گلمرادی؛ این کتاب حاصل سخنرانیهای پرفسور اچ. ریچارد نیبور (1894 ـ 1962) در ژانویۀ سال 1949 میلادی در بنیاد فارغالتحصیلان مدرسۀ علوم دینی مشایخی اوستین است. ریچارد نیبور یکی از مهمترین اخلاقگرایان الهیاتی مسیحی سدۀ بیستم آمریکا به شمار میرود و از آموزههای مهم او حاکمیت و قدرت مطلق خداوند و نسبیت تاریخی است؛ به بیان دیگر خداوند مطلق و متعالی است؛ ولی انسانها بخشی از سیلان جهاناند.
مسيح و فرهنگ | |
---|---|
پدیدآوران | نيبور، هلموت ريچارد (نویسنده)
بدره، محسن (مترجم) گلمرادي، روحالله (مترجم) پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي. مرکز مطالعات اجتماعي و تمدني (سایر) |
ناشر | پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1400ش. |
چاپ | يکم |
شابک | ???978-600-195-776-5? |
موضوع | مسيحيت و فرهنگ |
زبان | فارسي |
کد کنگره | 1400 5م9ن / 115 BR |
ساختار
کتاب در هفت فصل به نگارش درآمده است. عناوین فصلهای کتاب عبارت است از:
فصل یکم: مسئلۀ ماندگار
فصل دوم: مسیح علیه فرهن
فصل سوم: مسیحِ فرهنگ
فصل چهارم: مسیح بالاتر از فرهنگ
فصل پنجم: مسیح و فرهنگ در تعارض
فصل ششم: مسیح، دگرگونکنندۀ فرهنگ
فصل هفتم: یک ضمیمۀ استنتاجی نابسنده
گزارش کتاب
این کتاب حاصل سخنرانیهای پرفسور اچ. ریچارد نیبور (1894 ـ 1962) در ژانویۀ سال 1949 میلادی در بنیاد فارغالتحصیلان مدرسۀ علوم دینی مشایخی اوستین است. ریچارد نیبور یکی از مهمترین اخلاقگرایان الهیاتی مسیحی سدۀ بیستم آمریکا به شمار میرود و از آموزههای مهم او حاکمیت و قدرت مطلق خداوند و نسبیت تاریخی است؛ به بیان دیگر خداوند مطلق و متعالی است؛ ولی انسانها بخشی از سیلان جهاناند. از این نویسنده «سرچشمههای اجتماعی فرقهگرایی» (1929)، «پادشاهی خداوند در آمریکا» (1937)، «معنای وحی» (1941)، «مسیح و فرهنگ» (1951)، «هدف کلیسا و روحانیونش» (1956)، «یگانهپرستی تمامعیار و فرهنگ غربی» (1960)، «خود مسئول» (1963) و «ایمان روی زمین: کاوشی در ساختار ایمان انسانی» (1989) منتشر شده است.
مهمترین اثر نیبور همین کتاب است و عمدۀ شهرت او نیز به دلیل همین کتاب است. نیبور در این کتاب بحثی چندجانبه دربارۀ نسب مسیحیت و فرهنگ را طرح میکند و با این ملاحظه که مسئلۀ تمدن و مسیحیت و فرهنگ میشه وجود داشته و سرگشتگی مسیحیان در این زمینه همیشگی بوده است، میگوید باید گفتگویی بیانتها در وجدان و جامعۀ مسیحی در باب این دو واقعیت پیچیده (مسیح و فرهنگ) شکل بگیرد. او پاسخهایی را که در طول تاریخ مسیحیت به این مسئله داده شده، بهتفصیل مطالعه کرده و در قالب پنج پاسخ آنها را دستهبندی میکند: مسیح علیه فرهنگ، مسیحِ فرهنگ، مسیح بالاتر از فرهنگ، مسیح و فرهنگ در تعارض، مسیح دگرگونکنندۀ فرهنگ.
هرچند این کتاب به رابطۀ دین و فرهنگ در مسیحیت اختصاص دارد، باید گفت تئوری نیبور در بیان الگوهای چندگانه در نسبت مسیحیت و فرهنگ، قابلیت طرح و گفتگو در باب «فرهنگ و اسلام» را نیز دارد. نسبت اسلام و فرهنگ در یک بستر تاریخی ممکن است اسلام را علیه فرهنگی مثل فرهنگ جاهلی بشوراند، در بستری دیگر و شرایطی متفاوت ممکن است دین را صبغۀ فرهنگی بدهد و آن را به موجب دینداریهای ضعیف مغلوب فرهنگ پیرامونی بکند و در شرایطی تاریخی و جغرافیایی دیگر در روابطی دیالکتیک، در شرایط ضعف و قوت ممکن است حالت قیض و بسط به خود بگیرد.
مبنای نیبور در این کتاب و تأکید او بر کارکرد «تغییردهندگی یا دگرگونکنندگی» مسیح در مواجهه با فرهنگ، مبنایی الهیاتی و بنیادی متفاوت در نسبت دین و دنیا، دین و سیاست، دین و فرهنگ و دین و تمدن است. این مبنا در روابط دوگانۀ دین و دنیا و دین و پدیدههای اینجهانی اصالت را به دین میدهد و راه را برای سکولارشدن و عرفیکردن دین سخت و دشوار میکند.
بیشک مطالعۀ این کتاب ادبیات مربوط به الهیات و فرهنگ و رویکرد الهیاتی به مقولات اجتماعی از جمله فرهنگ را در ایران بسط خواهد داد و چشمانداز متفاوتی را به روی پژوهشهای مربوط به «الهیات فرهنگ» خواهد گشود.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات