مجمل التواريخ و القصص (تصحیح بهار)
مجمل التواريخ و القصص يكى از آثار تاريخى قرن ششم است كه به فارسى نوشته شده و موضوع آن تاريخ عالم و بخصوص تاريخ ايران است، و در سال 520 ھ به دست مؤلفی ناشناس اهل اسدآباد همدان یا همدان به رشته نگارش در آمده است. این مؤلف در عصر سلاجقه میزیسته و ظاهرا در دربار آنان به منصب دبیری اشتغال داشته، او هر چند به شهرهای مختلف سفر کرده لیکن مقر دائمی او به احتمال در شهر اصفهان بوده است. از احوال او به جز اینها اطلاع بیشتری در دست نیست. مؤلف، در کتاب نام خود را نمیآورد اما ذکری از یکی از اجدادش به نام مهلب بن محمدبن شادی در میان آورده است. ضمنا او کتاب دیگری در تاریخ خاندان برمکی تألیف کرده که متأسفانه نسخه کتاب اخیر او نیز در دست نیست.[۱]
مجمل التواریخ و القصص (ایران) (ملک الشعراء بهار) | |
---|---|
پدیدآوران | رمضانی، محمد (اهتمام)
ابن مهلب (نویسنده) بهار، محمدتقی (مصحح) |
عنوانهای دیگر | تأليف سال 520 هجری |
ناشر | کلاله خاور |
مکان نشر | تهران - ایران |
چاپ | 2 |
موضوع | اسلام - تاریخ
ایران - تاریخ ایران - تاریخ - پیش از اسلام ایران - تاریخ - تا مغول، 12 - 617ق. نثر فارسی - قرن 5ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 107 /م3 1300 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
به همين جهت و به كمك دلايلى ديگر، يكى از محققان معاصر پرويز اذكائى، تاريخنگاران ايران نام ابن شادى را براى مؤلف اين كتاب برگزيده و مىگويد بسيارى از كسانى كه با اضافۀ بنوت شهرت دارند به اجداد خود منسوبند و از آنجا كه قطعا جد سوم مؤلف، شادى نام دارد بايد او را ابن شادى معرفى كنيم. وى اظهار اميدوارى كرده از اين پس كتاب مجمل التواريخ با عنوان مجهول المؤلف شناخته نشود.
اين كتاب از ابتداى خلقت تا سال 520 هجرى را در بر دارد و علاوه بر تاريخ، گاه به جغرافياى شهرها پرداخته و علاوه بر اين دو موضوع در بخشهاى مختلف كتاب اهميت ويژهاى به حكايات و افسانههاى تاريخى و محلى در آن عصر داده و معلوم مىشود مؤلف به جمعآورى داستانهاى عاميانه و افسانههايى كه مربوط به اشخاص و مكانها و آثار تاريخى بوده، علاقه داشته است و گويا به همين جهت نام كتاب را مجمل التواريخ و القصص نهاده است. اين كتاب بنا به تصريح مكرر مؤلف، در سال 520 هجرى و در عهد المسترشد عباسى و مصادف با سلطنت سلطان سنجر، سلطان محمود ملكشاه و بهراه غزنوى نوشته شده است اما شخص ديگرى در برخى از قسمتهاى كتاب وقايع تاريخى تا سال 600 را ادامه داده و به كتاب ملحق كرده است مثلاًدر جدول نام خلفاى عباسى، خلفاى پس از مسترشد را نيز ذكر كرده است.
منابع مقاله
مؤلف در ديباچه به برخى از مآخذ خود اشاره كرده و در اثناء كتاب نيز برخى از منابع خود را نام برده است. از مطالعۀ كتاب روشن مىشود كه وى از منابع معتبرى استفاده كرده كه گر چه برخى از آنها مانند تاريخ يعقوبى و طبرى و تاريخ حمزۀ اصفهانى اكنون باقى است ولى بسيارى از مصادر او امروزه موجود نيست مانند: تاريخ اصفهان حمزه اصفهانى، اخبار نريمان و سام و كيقباد و افراسياب از ابوالمؤيد بلخى، همدان نامۀ عبدالرحمن بن عيسى كاتب همدانى، اخبار سهراسف از ابوالمؤيد بلخى، پيروز نامه، سير و فتوح سلطان سنجر. وجود اين كتب از دست رفته نزد مؤلف اهميت كتاب مجمل التواريخ را بيشتر مىكند اما منابع ديگر وى عبارتند از: شاهنامه فردوسى، المعارف، گرساسف نامه، سير المعجم يا سير الملوك ابن مقفع، عجائب الدنيا، عجائب العلوم، فرامرز نامه، مجموعه ابوسعيد آبى، دلائل القبله، سكندر نامه و...
اهميت كتاب
قطع نظر از اهميت مآخذى كه اين كتاب از آنها استفاده كرده و اكنون اغلب آنها از ميان رفتهاند و قطع نظر از موضوع تاريخى آن، وجود و بقاء نثرى فارسى از حدود 520 هجرى تا كنون، آن هم با اين حجم حدود هفتصد صفحهاى با توجه به اينكه كتب فارسى يادگار قرون چهارم تا ششم در نهايت ندرت است يكى ديگر از موجبات اهميت اين كتاب است بخصوص كه نسخۀ اصلى آن منحصر به فرد است. مزيت ديگر آن، آوردن لغات و عبارات قديم پهلوى است كه جز در برخى كتب ادبى و تواريخ عربى در جاى ديگر بخصوص كتب فارسى بدانها اشاره نرفته است.
عناوين كتاب
مجمل التواريخ و القصص مشتمل بر 25 باب است. هشت باب اول آن بسيار مختصر و مقدمه مانند است و موضوع آن جدولهاى تاريخى ملوك و خلفاست. باب نهم و دهم در تاريخ ايران قبل از اسلام، باب يازده تا هجده تاريخ تركان و هندوان و روم و بنى اسرائيل و عرب و تاريخ انبياء، باب 19 كه طولانىترين ابواب كتاب است مربوط به رويدادهاى بعد از اسلام تا 520 كه تاريخ تدوين كتاب است؛ باب بيستم دربارۀ سلاطين اسلامى معاصر خلفا، باب 21 دربارۀ القاب پادشاهان، باب 22 دربارۀ مقابر انبياء و ائمه و خلفا و دربارۀ اهلالبيت. باب 23 و 24 در جغرافيا. باب بيست و پنجم كتاب كه به گفتۀ مؤلف، از موضوعات متفرقه سخن مىگويد در نسخۀ اصلى نبوده و چاپ نشده است. چنانكه گذشت مؤلف فصلى از باب بيست و دوم كتاب را به اهلبيت اختصاص داده ابتدا از حضرت زهرا سلاماللهعليها و سپس شرح زندگى دوازده امام سخن گفته است. البته اين به معناى تشيع وى نيست چون خود مىگويد: اين جماعت آنند كه اهل شيعت و علويان، ايشان را سيد عشيرت و امام اهلبيت پيغامبر عليهالسلام شمرند.
از آنجا كه مؤلف، كتاب را از منابع مختلف و متفرقى پديد آورده، نتوانسته آن را يكنواخت و يكدست سازد. مثلاًدربارۀ پادشاهان عجم در باب سوم مطالبى گفته و در باب هشتم شرحى از آنان آورده و در باب نهم شرحى ديگر داده و در بابهاى 10 و 11 و 22 به مناسبتى ديگر برخى از آن مطالب را تكرار كرده است. مؤلف اين روش را از حمزۀ اصفهانى تقليد كرده چون تاريخ وى نيز به همين سبک است.
انشاى كتاب
مجمل التواريخ و القصص در زمانى تدوين شده كه هنوز سبک انشاى سادۀ درى دست نخورده و با تكلفات فنى زبان عرب آميخته نشده بود. از سادگى و ايجاز برخوردار و از مترادفات و موازنه و سجع و تركيبات عربى بركنار است. جملههاى معترضه و حشوهايى كه متن را نازيبا مىكند در كتاب فراوان است. اعراب كنيهها و ماههاى عربى رعايت نشده و الف و لامهاى زايد حذف نشده است. جملاتى كه به سبب بدى ترجمه از قاعده و سياق فارسى بيرون رفته و به عربى هم شباهتى ندارد بسيار است. بعضى جملهها بر خلاف دستور زبان فارسى به فعل تمام نمىشود و گاه عبارات به گونهاى مختصر بيان شده كه به معنا ضرر مىرساند. مؤلف در ترجمۀ مطالب اشتباهاتى نيز دارد. در رسم الخط كتاب، حروفى كه سه نقطه دارند با يك نقطه آمده (و البته در متن چاپى تصحيح شده است) و مواردى مانند «كه» به رسم قديم «كى» نوشته شده است. مرحوم ملك الشعراى بهار در صفحاتى از مقدمۀ كتاب موارد زيادى از آنچه مربوط به سبک انشاء كتاب است و همچنين چگونگى استعمال لغات و رسم الخط آن به تفصيل سخن گفته كه نمونههايى از آن در زير مىآيد: باء تاكيد بر سر افعالى مانند بنرود و بنماند، اگر به معنى يا، اوميد به جاى اميد، يا به معنى به، بودن به معنى گرديدن، پادشاهى به معنى مملكت، بيران ويران، زن پدر و زن خواهر به معنى پدر زن و خواهر زن، سفرد سپرد، على الحال على اى حال و موارد ديگرى كه به مقدمه بايد رجوع شود.
نسخۀ اصلى
نسخۀ اصلى اين كتاب كه ظاهرا منحصر به فرد است در كتابخانه ملى پاريس بوده و چاپ فعلى از روى عكس آن نسخه انجام گرفته است. كاتب آن را در سال 813 نوشته و با آنكه خط خوبى داشته گاه اغلاطى را هم بر جاى گذاشته كه نشانگر كم اطلاعى وى مىباشد. متأسفانه بعدها اين نسخه به دست شخصى بى توجه و كم سواد كه گويا ايرانى هم نمىدانسته افتاده است و ضمن مطالعۀ كتاب تصحيحاتى از لحاظ نقطه و اعراب گذارى انجام داده كه غالباً غلط و مشكل ساز و گاه مضحك است و پيداست كه معنى عبارات براى او روشن نبوده است. اين ملحقات در نسخۀ اصلى متمايز است ولى در نسخۀ عكس روشن نيست. مرحوم قزوينى اين نسخه را چاپ كرده و مقدمهاى بر آن زده است. سپس مرحوم بهار آن را با حروف چينى در سال 1318 به اهتمام كلالۀ خاور چاپ كرده است.
پانویس
- ↑ آل داود، سید علی؛ ص 159