مابعدالطبیعه
مابعدالطبیعه کتابی است از ارسطو که مجموعهای است از درسهایی که در دورههای گوناگون ارائه شده است. عنوان این اثر، از محل قرار گرفتن آن در آثار ارسطویی (بعد از طبیعیات) اخذ شده است.
مابعدالطبیعه | |
---|---|
پدیدآوران | ارسطو (نویسنده) لطفی، محمدحسن (مترجم) |
ناشر | طرح نو |
مکان نشر | ايران - تهران |
چاپ | 2 |
شابک | 964-5625-45-9 |
تعداد جلد | 1 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
کتاب توسط محمدحسن لطفی تبریزی به فارسی ترجمه شده است.
مابعدالطبیعه یا متافیزیک، تاج فلسفه ارسطوست اما از سوی دیگر، دشوارترین بخش فلسفه او نیز است[۱].
پژوهش درباره متافیزیک ارسطو از دو هزار سال پیش آغاز شده است و تاکنون ادامه دارد و شاید هرگز پایان نیابد، زیرا اختلاف برداشتها و تفسیرها درباره این مجموعه از نوشتههای ارسطو نهچندان است که بتوان میان آنها گونهای توافق و آشتی برقرار کرد. امام باید گفت که ارسطو خود مسبب اینگونه برداشتهای متضاد و ظاهراً آشتیناپذیر بوده است[۲].
پیش از هرچیز باید یادآوری شود که عنوان متافیزیک از خود ارسطو نیست. ارسطو در آثار دیگرش، به مطالبی که موضوعهای عمده این نوشتهها را تشکیل میدهد، عنوان «فلسفه نخستین» داده است[۳].
ساختار
کتاب با یادداشتی از مترجم آغاز و مطالب در چهارده کتاب، گردآوری شده است.
یکی از مشکلات پیش روی خوانندگان و محققان آثار ارسطو، نظم و ساختار کتابهای او و بخصوص، نظم و ساختار کتاب «مابعدالطبیعه» است. چنانکه میدانیم، «مابعدالطبیعه» کنونی را خود ارسطو تدوین نکرده و در فهرستهای موجود از دوران باستان یا نسخههای قدیمی «مابعدالطبیعه»، این مجموعه به گونههای متفاوت تنظیم شده است. این مسئله تا پیش از دو قرن اخیر اهمیت فلسفی چندانی نداشت و موضوعی بیشتر مربوط به نسخهشناسی تلقی میشد؛ اما با بحثهای مهمی که ارسطوشناسان جدید در باب ساختار مجموعه «مابعدالطبیعه» طرح کردند، مسئله نظم این کتاب و تقدم و تأخر زمانی و فلسفی کتابها اهمیت بسیار یافت و در میان ارسطوشناسان برجسته این قرن، آرای متفاوتی در این باب ظاهر شد[۴].
«مابعدالطبیعه» مجموعهای از کتابهاست. این کتابها امروزه فصلهای کتاب «مابعدالطبیعه» را شکل میدهند؛ اما در واقع، نمیتوان آنها را فصلهای کتاب واحدی بهحساب آورد. دلیل این امر بیش از همه، شیوه نگارش کتابهاست. این کتابها فاقد انسجام نگارشیاند؛ یعنی نویسنده در همهجا سعی نکرده است که مطالب کتاب قبلی را به کتاب بعدی پیوند دهد و از تکرار مطالب ابایی نداشته و در کل، نظم نگارشی واحدی را بر همه کتابها اعمال نکرده است. بر این اساس، «مابعدالطبیعه»، مجموعهای از کتابهای جداگانه است که تألیف و تدوین آنها نیز بعدها انجام گرفته است؛ اما این مطلب به این معنا نیست که هیچگونه پیوند و ارتباطی میان این کتابها نیست. این کتابها، ارجاعات متعددی به یکدیگر دارند و اساساً اغلب آنها بییکدیگر کامل نیستند و احساس میشود که نوعی تقسیم وظیفه میان آنها صورت گرفته است. در کل، بیشک میتوان این مطلب را قطعی دانست که بیشتر این کتابها یا دستهای از آنها، بهرغم وضعیت خاص نگارشیشان، مسیر و هدف واحدی را دنبال میکنند. این مسیر و هدف واحد، در واقع همان اضلاع و ابعاد علم مورد جستجوی ارسطوست؛ دانشی که ارسطو آن را«حکمت» (سوفیا) (آلفا 1 و 2)، «فلسفه نخستین و الهیات» (اپسیلون1) و «علم به موجود بما هو موجود» (گاما1) خوانده است[۵].
گزارش محتوا
در مقدمه، به این نکته اشاره شده است که ترجمه آلمانی هرمان یونیتس که یکی از نامدارترین مترجمان نوشتههای ارسطوست، اساس کار ترجمه کتاب قرار گرفته است[۶].
کتاب یکم (آلفای بزرگ): در اینجا سخن در آن است که فلسفه یا حکمت، دانش و شناخت مبادی و علتهای نخستین است. کانون بحث مبادی یا اصلها، علتها و آغازها و ویژه علتهای چهارگانه موجودات است. سپس گزارشهایی درباره عقاید فیلسوفان پیشین انتقاد از آنان است[۷].
کتاب دوم (آلفای کوچک): رسالهای است از لحاظ زبان و محتوا کاملاً ارسطویی، اما پارهای بیش نیست. موضوع اصلی آن درآمدی به آموختن مطالب فلسفه است. سخن اصلی این است که در علتها و مبادی موجودات و پیدایش آنها نمیتوان به تسلسل گرایید و همواره باید در سلسله علتها به یک نقطه آغاز رسید، یعنی به یک مبدأ یا اصل. این رساله با وجود کوتاهی، شامل اندیشههای برجسته ارسطو درباره دانش و شناخت است[۸].
کتاب سوم (بتا): ارسطو در این نوشته به مسائل بنیادی «فلسفه نخستین» در قالب 14 دشواری یا «بیراهگی» میپردازد. اندیشه مرکزی آن به تعبیر ارسطو این است که تاکنون از چند دیدگاه به مسئله مبادی و علتهای موجودات پرداختهایم اما باز میتوان پرسید که آیا در کنار دانشی درباره جوهرها (اوسیاها) دانشی هم یافت میشود که درباره اعراض جوهر بررسی کند؟ پاسخ به این پرسش «بسیار دشوار» را ارسطو در آغاز کتاب چهارم به بعد میدهد[۹].
کتاب چهارم (گاما): موضوع اصلی درباره طبیعت یا کنه هر جوهری است. ارسطو در اینجا نظریه بنیادی و ابتکاری خود را درباره «موجود چونان موجود» (بما هو موجود) مطرح میکند. سپس بررسی مهمی است درباره اصل عدم تناقض و گرفتاریهایی که دامنگیر منکران آن میشود[۱۰].
کتاب گاما اگرچه ارجاع صریحی به کتاب بتا ندارد، اما روشن است که کاملاً در ادامه مباحث مطرح شده در کتاب بتا قرار دارد و همچنین است فصل اول کتاب اپسیلون کتاب آلفا، بتا، گاما و اپسیلون، مجموعه به هم پیوستهای را شکل میدهند و معمولاً آنها را «کتابهای مقدماتی» میخوانند. چرا که در آنها به تعریف این علم، گذشته آن و تجدید موضوعات و مسائل آن پرداخته شده است. در این میان، کتاب دلتا خارج از مجموعه قرار دارد. البته این کتاب قطعاً ارسطویی است و ارتباط کاملی هم با مجموعه «مابعدالطبیعه» دارد و بهنوعی فرهنگ اصطلاحات آن است. اگرچه منحصر به «مابعدالطبیعه» نیست و در کل اثری کاملاً مستقل است[۱۱].
پس از «کتابهای مقدماتی»، «کتابهای میانی» قرار میگیرند که عبارتند از: زتا، اتا، ثتا و یوتا. زتا و ثتا یک مجموعه کاملاً بههمپیوسته را شکل میدهند؛ اما ارتباط آنها با کتابهای قبلیشان چندان روشن نیست. چرا که در آنها هیچ ارجاعی به کتابهای آغازین وجود ندارد و در عوض در خود این کتابها، به کتاب زتا بهعنوان آغاز بحث ارجاع داده میشود. یوتا ارجاع صریحی به کتاب بتا دارد و تا حدودی از دیگر کتابهای میانی هم مستقل است؛ اما معمولاً به خاطر پیوند موضوعی آن با مجموع، زتا و ثتا آنها را در کنار هم قرار میدهند[۱۲].
کتاب پنجم (دلتا): این رساله پیش از هر چیز یک فرهنگ اصطلاحات فلسفی است. موضوع اصلی آن معانی مختلف واژهها و نامها، یعنی واژههای همنام (متوالی) است که بهوسیله مفاهیم مختلف تعریف میشوند. ارسطو چندین بار در این رساله بازنگری کرده و گاه پارههایی از نوشتههای پیشین و گاه پارههایی از نوشتههای بعدی خود را در آن گنجانده است[۱۳].
کتاب ششم (اپسیلن): در این رساله مسائل گوناگونی درباره «موجود چونان موجود» بررسی میشود. ساختار آن نیز با کنار هم نهادن متنهای پراکنده بهوسیله یک ویراستار (بهاحتمال زیاد اندرنیکس ردسی) تنظیم شده است[۱۴].
کتابهای هفتم و هشتم و نهم (زتا، اتا و ثتا): این 3 کتاب که با هم یک مجموعه بههمپیوسته را تشکیل میدهند از مهمترین رسالههای متافیزیک به شمار میروند. پژوهش اصلی درباره اوسیا (جوهر) و بهویژه جوهر دگرگون ناشدنی و فناناپذیر است که هستی واقعی افراد جوهرهای فناپذیر است. مباحث بنیادی درباره هستی یا وجود در این 3 کتاب یافت میشوند[۱۵].
کتاب دهم (یوتا): در این رساله شامل آموزشهایی است درباره مفاهیم موجود و واحد و مفاهیم پیوسته با آنها، مانند همان بودی (هوهو) نه همان بودی. همانندی و ناهمانندی[۱۶].
کتاب یازدهم (کاپا): از دیر زمان در میان ارسطوشناسان درباره اصالت این رساله، اختلافنظر وجود داشته است. بعضی آن را نوشته خود میدانند و برخی دیگر بر آنند که مطالب آن بهوسیله یکی از شاگردان یا پیروان ارسطو گردآوری شده است؛ و در آن از یکسو مطالب رسالههای دیگر این مجموعه (بتا، گاما، اپسیلن) و از سوی دیگر مطالبی از کتابهای 3 و 5 فیزیک ارسطو بر هم نهاده و گونهای متن آموزشی مباحث بنیادی «فلسفه نخستین» ساخته شده است؛ اما ارسطو شناسانی مانند یگر و راس، فصلهای یکم تا هشتم آن را نوشته اصیل ارسطو میدانند. زمینه آن بحث درباره مفاهیم بنیادی فلسفه طبیعت و بهویژه قوه و فعل است[۱۷].
پسازاین کتاب، لامبدا قرار میگیرد که آن هم رسالهای کاملاً مستقل است و هیچ ارجاعی به قبل و بعد خود ندارد و حتی به لحاظ محتوا، رسالهای تمام و کامل است[۱۸].
این رساله که از جهاتی آن را مهمترین نوشته در مجموعه متافیزیک ارسطو بشمار میآورند، بهویژه از این لحاظ مهم است که اندیشهها و نظریات ارسطو را درباره «خداشناسی و الهیات» به معنای اخص و نیز جهانشناسی متافیزیکی وی را دربر دارد. موضوع اصلی آن درباره اوسیا (جوهر) و بهویژه «جوهرهای نامتحرک و جاویدان» یعنی مبادی حرکت است. این رساله یکی از نخستین نوشتههای ارسطو و رسالهای مستقل است که وی آن را در زمان حضورش در مدرسه افلاطون نوشته بوده است و میتوان آن را متن یک درس یا تقریرات مستقل و کامل درباره فلسفه مبادی یا اصلهای نخستین دانست. این کتاب پیوند آشکاری با کتاب یکم فیزیک ارسطو دارد و احتمالاً از نظر زمان مقدم بر آن و همچنین مقدم بر کتاب هشتم فیزیک است[۱۹].
کتاب سیزدهم (مو تا فصل نهم a): در این رساله سخن بر سر این است که در کنار محسوسات، گونهای وجود دیگر یافت میشود که دگرناشدنی و جاویدان است. زمینه اصلی آن انتقاد از نظریه ایدهها (مُثُل جدا یا مفارق) افلاطون و نیز نظریه او درباره عدد است[۲۰].
کتاب چهاردهم (مو، فصل نهم b و کتاب نو): ارسطو در این بخش انتقاد از نظریه مبادی و بهویژه نظریه افلاطونی «واحد» و «بزرگ و کوچک» را همچون علتهای موجودات مطرح میکند و سپس به بررسی نظریهای میپردازد که «ایدهها» و «اعداد» میداند؛ و از آن سخت انتقاد میکند[۲۱].
از لحاظ زمانبندی رسالههای متافیزیک یعنی تعیین تقدم و تأخر آنها، هرچند نمیتوان به نتیجهای قطعی رسید اما بنا بر شواهدی چنانکه اشاره شد رساله دوازدهم در این مجموعه بر رسالههای دیگر از جهت زمان مقدم است فصل نهم b از کتاب «مو» و کتابهای «آلفای بزرگ» «بتا» و «یوتا» پسازآن و در همان مرحله اقامت ارسطو در آکادمیای افلاطون پدید آمدهاند. در مرحلهای بعد، ارسطو در آکادمیای افلاطون پدید آمدهاند. در مرحلهای بعد، ارسطو پس از پایان دادن به نوشتههای زیستشناسی رسالههای «گاما» و مجموعه «زتا، اتا و ثنا» را تقریر کرده بوده است. کتاب «اپسیلن» نیز متعلق به همین مرحله است[۲۲].
بنیادیترین مسئله متافیزیک ارسطو، مسئله هستی (وجود) است. این مسئله بهطور سنتی و تاریخی و نیز هماکنون انگیزه مجادلات حاد و اختلافنظرهای حاد و اختلافنظرهای بسیار در میان پژوهشگران شده است. آیا ارسطو بنیانگذار یک «هستیشناسی» ویژه خود است؟ آیا در این نوشتههای او متافیزیکی «عام» و متافیزیکی «خاص» یافت میشود؟ به هر روی یک نکته مسلم است و آن این است که مسئله هستی یا وجود هست یا موجود در همه مراحل گسترش فلسفیش برای ارسطو ـ هر چند نه به یک نحو ـ مطرح بوده است. این مسئله در متافیزیک به شکلی گسترده و مشخص بیان میشود، مشخصترین شکل آن در جایی است که گفته میشود: در واقع آنچه از دیرباز و اکنون و همیشه جستوجو شده، این است که موجود چیست؟ و این بدان معناست که اوسیا (جوهر) چیست؟[۲۳].
ارسطو دانش ویژهای را به این کاوش اختصاص میدهد و میگوید: دانشی هست که به وجود چونان موجود (بما هو موجود) و متعلقات یا لواحق آن بهخودیخود نگرش دارد، اما هیچیک از آن [دانشهایی] نیست که پاره دانش نامیده میشوند، زیرا هیچیک از دانشهای دیگر موجود چونان موجود را در کلیت آن بررسی نمیکنند، بلکه پارهای از موجود را جدا کرده، به بررسی اعراض آن میپردازد. همه آنها دانشها «فلان موجود» و «فلان جنس» را مشخص میکنند و به آن اشتغال میورزند، اما نه «موجود» بهطور مطلق را، یا موجود چونان موجود (بما هو موجود) را. پس دیگر پرسش این نیست که فلان چیز چیست؟ بلکه این است که هستی یا بودن چیست؟ از سوی دیگر، هستی امری بدیهی است؛ اما درباره این پرسش نیز که چرا چیزی خودش است، هیچگونه جستوجویی لازم نیست؛ زیرا این «که هست» یا «کهای» و هستی همچون موجود باید بدیهی باشند. پس هستی را باید چیزی موجود و داشته بگیریم[۲۴].
از سوی دیگر ارسطو میگوید که واژه موجود در معناهای بسیار به کار میرود، اما همه آن معانی به اصل یا مبدأ یگانه باز میگردند؛ زیرا برخی چیزها، موجود نامیده میشوند، چون اوسیا یا جوهرند و برخی چون عوارض جوهرند و بعضی چون راه بهسوی جوهرند، یا چون کیفیاتند، یا سازنده و مولد جوهر یا چیزهایی هستند که در پیوند با جوهرند[۲۵].
آنگاه ارسطو در توضیح معناهای «بودن»، کاربرد آن را بهطورکلی 4 گونه میداند: 1. بودن از سوی به معنی عرضی (بالعرض) و از سوی دیگر به معنی ذاتی (بالذات) است. بودن بالعرض مانند اینکه بگوییم عدل موسیقیدان است، یا انسان موسیقیدان است. 2. بودن بالذات درست به شمار چیزهایی است که مقولات بر آنها دلالت دارند. 3. همچنین بودن، یا «هست» دلالت بر آن دارد که چیزی حقیقی یا راست است. 4. نیز بودن دلالت بر آن دارد که چیزی بالقوه یا بالفعل است[۲۶].
از سوی دیگر، پیوند میان «موجود» و «واحد» یکی از مسائل محوری فلسفه ارسطوست. وی در یکی از نوشتههای خود، موجود و واحد را بهحسب دلالت لفظی، یکی میشمارد، زیرا موجود و واحد بر همه موجودات حمل میشوند، بنابراین مفهوم آنها نیز چنین است و نیز موجود و واحد صفات همراه همه چیزند. در متافیزیک نیز گفته میشود که موجود و واحد، یکچیز و یک طبیعتند، به این معنا که مانند مبدأ و علت همراه یکدیگرند[۲۷].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست اعلام و اصطلاحات، در انتهای کتاب، قرار گرفته است.
در پاورقیها که توسط مترجم نوشته شده است، علاوه بر ذکر منابع و اختلاف نسخ، به توضیح برخی از کلمات متن، پرداخته شده است.
پانویس
- ↑ خراسانی، شرفالدین، ص599
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ مازیار، امیر، ص72
- ↑ همان، ص72- 73
- ↑ مقدمه، ص14
- ↑ خراسانی، شرفالدین، ص600
- ↑ همان
- ↑ همان، ص600- 601
- ↑ همان، ص601
- ↑ مازیار، امیر، ص73
- ↑ همان، ص73- 74
- ↑ خراسانی، شرفالدین، ص601
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ مازیار، امیر، ص74
- ↑ خراسانی، شرفالدین، ص601
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان، ص602-603
- ↑ همان، ص603
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- مازیار، امیر، «دشواریهای کتاب بتای مابعدالطبیعه ارسطو؛ راهی به فهم ساختار مجموعه مابعدالطبیعه»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: پژوهشنامه فلسفه دین، شماره3، بهار و تابستان 1383، (22 صفحه- از71 تا 92).
- خراسانی، شرفالدین، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 7، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.