قاموس الرجال

قاموس الرجال، نام اثرى انتقادى در علم رجال، به زبان عربى، تأليف شيخ محمدتقى شوشترى متوفاى 1416ق، عالم و رجالى امامى معاصر است. اين كتاب در اصل، تعليقات انتقادى بر «تنقيح المقال» شيخ عبداللّه مامقانى است كه شوشترى در سفر اجبارى خود به نجف (سال‌هاى 1354 - 1360ق)، با مطالعه رجال مامقانى و ملاحظه كاستى‌ها و آشفتگى‌هاى آن، نخست، در حاشيه «تنقيح» و سپس به‌صورت كتاب مستقل، در مدت قريب به شش سال نگاشته است.

قاموس الرجال
قاموس الرجال
پدیدآورانمؤسسه النشر الاسلامي التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرفه (محقق) شوشتری، محمدتقی (نویسنده)
ناشرجماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامي
مکان نشرقم - ایران
سال نشر1410 ق
چاپ2
موضوعحدیث - علم الرجال محدثان شیعه - سرگذشت‌نامه
زبانعربی
تعداد جلد12
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏115‎‏ ‎‏/‎‏ش‎‏9‎‏ق‎‏2
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

«قاموس الرجال» همچون «تنقيح المقال»، شامل مقدمه و متن اصلى و خاتمه است. شوشترى در مقدمه، نخست، به‌اختصار برخى اشكالات و اشتباهات «تنقيح المقال» را ذكر كرده و سپس در 28 فايده، مبناى انتقادات رجالى خود درباره آرا و نظرات رجالى مامقانى و ديگر رجاليان را يادآور شده و مثال‌هايى براى هريك ذكر كرده است.

متن اصلى، همانند «تنقيح» متشكل از چهار بخش است:نام‌ها (كه عمده كتاب بدان تخصيص يافته)؛ كنيه‌ها؛ القاب و نام زنان راوى حديث. شوشترى در هر بخش راويان را به ترتيب الفبا آورده و پس از ذكر بخش‌هايى از قول مامقانى، تعليقات خود را بعد از تعبير «أقول» بيان كرده و اشتباهات وى را در زمينه‌هاى مختلف، از بحث لغوى گرفته تا استنباط رجالى يادآور شده و بر مبناى ديدگاه رجالى خود تصحيح كرده است.

او همچنين در مواردى كه مامقانى شرح حال راوى را ذكر نكرده، از كتاب‌هاى رجال و تاريخ، مطالبى درباره فرد آورده و طبقه او را مشخص كرده و گاه عناوين جديدى افزوده است.

خاتمه نيز شامل 33 مورد از اشكالات شوشترى بر خاتمه «تنقيح» است. در انتهاى آخرين مجلد از «قاموس»، سه رساله مستقل از محمدتقى شوشترى به چاپ رسيده است: نخست، «الدر النضير في المكنين بأبي‌بصير» كه در آن اقوال مختلف متقدمان و متأخران درباره كسانى كه مكنّا به ابوبصير بوده‌اند - از جمله: يوسف بن حارث بترى، عبداللّه بن محمد اسدى، ليث بن بخترى مرادى، يحيى بن ابى‌القاسم اسدى - گردآورى شده، ضمن تحقيقى دقيق در مسئله، ادله‌اى براى اثبات اينكه كاربرد مطلق اين كنيه در اسناد روايات به يحيى اسدى اشاره دارد، فراهم آمده است؛ ديگرى، «رسالة في تواريخ النبي و الآل(ص)» كه شامل تحقيقى جامع بر مبناى كتب متقدم شيعه و سنى درباره زمان و مكان ولادت و وفات، مدفن، مادران، زنان و فرزندان چهارده معصوم است. ظاهراً اين رساله، بسط و تفصيل مقدمه سوم كتاب تنقيح است؛ سوم، «رسالة في سهو النبي(ص)».

گزارش محتوا

آيت‌الله سيد موسى شبيرى زنجانى، مطالبى را درباره ويژگى‌هاى مؤلف ذكر فرموده است كه مى‌توان از لابه‌لاى آنها به ويژگى‌هاى كتاب «قاموس الرجال» پى برد؛ وى مى‌فرمايد: «از ويژگى‌هاى ايشان بايد از دقت نظر، وسعت اطلاع و استفاده از منابع مختلف و توجه به تصحيفات و يافتن علل تصحيفات و توجه به اشتباهات بزرگان و علل اشتباه آنها نام برد. ايشان در اين جهات از افراد كم‌نظير يا بى‌نظير مى‌باشند؛ هم از لحاظ دقت نظر، هم از لحاظ آگاهى. ايشان به رجال ما كمال اطلاع را دارند.

ايشان در اثر كثرت تنبهات و كثرت احاطه‌اى كه در علم رجال داشته‌اند، گاهى مطلب دور از ذهنى را از يك مطلب شعرى يا يك مطلب تاريخى براى موضوع رجالى كشف كرده‌اند و براى مطالب رجالى به كار برده‌اند و اين ابتكارى است كه كمتر كسى دارد.

يكى از خصوصياتى كه ايشان دارد، توجه به يكى از تصحيفات نسخه‌هاست؛ به اين معنا كه در فلان نسخه اين كلمه تصحيف شده و چرا تصحيف شده و چگونه اين لفظ بدين‌گونه درآمده است؟ براى مثال، در جايى به نظر مى‌رسد كه مناسبت ندارد اين جمله اينجا اضافه شده باشد. ايشان علل اضافه بودن آن را ذكر مى‌كند و نشان مى‌دهد كه اين مطلب، عادى و طبيعى است؛ حال آنكه قبل از بيان مناسبت، هيچ به نظر طبيعى نمى‌رسيده است و در اين زمينه قدرت و ذوق فوق‌العاده‌اى از خود نشان داده‌اند.

كتاب، به‌صورت تعليقه‌اى بر رجال علامه، مامقانى نگارش يافت و در آغاز به نام تعليقات «تنقيح المقال» مشهور گشت، ولى هنگام طبع به نام «قاموس الرجال في تحقيق رواة الشيعة و محدثيهم» ناميده شد.

درهرحال، هرچند اين كتاب به‌صورت تعليقه بر رجال مامقانى نگاشته شده، ولى خود به‌صورت كتابى مستقلى است كه در عين بيان لغزش‌هاى اصل، مطالب مستقلى دارد كه براى هر فقيه علاقه‌مند به رجال، مفيد و سودمند مى‌باشد.

كتاب، درحالى‌كه كليه متون رجالى‌هاى قدما را در بر دارد و از نقل توثيقات متأخران خوددارى كرده است، در مواردى كه رجالى‌هاى متأخر بر مسائلى دست يافته‌اند كه قدما از آنها غفلت داشته‌اند، آنها را نيز آورده است؛ مثلاً درباره يك راوى، اگر شخصيت‌هاى بزرگى، مانند نجاشى و شيخ بر وثاقت او دست يافته‌اند، هرگز بر توثيقاتى كه دانشمندان متأخر، مانند علامه و ابن داوود انجام داده‌اند، اعتنا نكرده، به همان توثيقات ديرينه اكتفا ورزيده است؛ زيرا توثيقات متأخرين مستند به قدماست. آنگاه كه بر اصل دست يافتيم، ديگر نيازى به ذكر نقل‌هاى دست دوم نيست، ولى آنجا كه متأخرين بر يك سلسله قرائن دست يافته‌اند كه وثاقت و يا ضعف راوى را در مواردى ثابت مى‌كند، به نقل توثيق و يا تضعيف متأخران مى‌پردازد و يا اگر رجاليون متقدم، فردى را در ضمن ترجمه راوى ديگر ذكر كرده‌اند كه غالباً ً انسان بر چنين ذكر ضمنى متوجه نمى‌شود، درحالى‌كه يك رجالى متأخر بر چنين توثيق ضمنى دست يافته و آن را در فصل مخصوص به آن راوى يادآور شده باشد، توثيق هر دو را نقل مى‌كند، تا حق رجالى متأخر به‌عنوان نخستين فردى كه توثيق راوى را در كلمات قدما به دست آورده است، ادا گردد.

از اين جهت، با اينكه كتاب بر اساس خلاصه‌گوئى و حذف مكررات نگارش يافته، مع‌الوصف از نظر فزونى تتبع به حدى است كه در 12 جلد به طبع رسيده است.

مؤلف در اين كتاب علاوه بر مطالعه كتاب‌هاى رجالى كه رشته سخن در آن است، مطالعه را بر يك رشته كتاب‌هاى خارج از فن رجال كشيده است كه مى‌تواند وضع راوى را از نظر زندگى و گرايش‌هاى مذهبى روشن سازد و اين نقطه قوت بزرگ اين كتاب است كه در ديگر كتاب‌هاى رجالى به چشم نمى‌خورد.

مؤلفان رجال غالباً ً به كتب رجالى و حديثى اكتفا مى‌ورزند، ولى اين شخصيت بزرگ و محقق عالى‌مقام، كتاب‌هايى را مورد مطالعه قرار داده است كه به‌طور ضمنى مى‌توانند خدمت‌گزار علم رجال شوند، مانند:

الف) تاريخ بغداد، نگارش حافظ ابى‌بكر احمد بن على، معروف به خطیب بغدادى، متوفاى سنه 463؛

ب) كتاب «المعارف»: نگارش عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى كه در سال 270 يا 271 و يا 276 درگذشته است؛

ج. تاريخ طبرى: نگارش محمد بن جرير طبرى، متوفاى 310 كه يك دوره تاريخ عمومى براى امم و ملوك است و جامع‌ترين تاريخى است كه تا عصر خود نوشته شده است؛

د. شرح نهج‌البلاغه: تأليف ابن ابى‌الحديد كه خود، بحر عميقى از بيان حوادث و تواريخ است و امثال اين كتب، مانند مروج الذهب و تاريخ ابن واضح اخبارى و كامل مبرد و كامل ابن اثير و غيره. مراجعه به اين كتاب‌ها و امثال آن است كه به كتاب «قاموس الرجال» مايه داده و در آنجا موج عظيمى افكنده است و اگر مراجعه به اين كتاب‌ها نبود، به‌طور مسلم آن آگاهى‌هاى خاصى كه مؤلف در رجال به دست آورده است، امكان نداشت.

مؤلف، ذوق خاصى در تصحيح محرف‌ها و مصحف‌ها و اغلاط چاپى و خطى كتاب‌ها دارد. شكى نيست كه در كتاب‌هاى تاريخى و رجالى و حديثى تصحيفات و تحريفاتى رخ داده كه بخشى از آن، مستند به خود مؤلف و بخشى ديگر، مربوط به ناسخان كتب در طول تاريخ بوده است و همين اشتباهات است كه سايه ابهام بر يك رشته مسائل افكنده و اشتباهاتى را به دنبال آورده است.

مؤلف محقق، بر اثر ممارست و طول كار در اين علم، نه تنها بر اين محرفات دست يافته، بلكه وجه صحيح آنها را معين كرده و چه‌بسا علت اشتباه را نيز توضيح داده است. اين ابتكار فقط مخصوص مؤلف است و در ديگر كتاب‌ها كمتر ديده مى‌شود؛ به‌علاوه، طول ممارست او را بر چنين امر بزرگى موفق گردانيده است.

مؤلف از زمره محققان انگشت‌شمارى است كه كتاب را نوشته و پرونده آن را باز گذارده و در طول پنجاه و اندى سال در تحقيق و تنقيح و تصحيح آن كوشيده است و هرگز مانند برخى از پركاران نيست كه كتابى را مى‌نويسند و آن را به دست استنساخ يا مطبعه مى‌سپارند و رابطه خود را با آن قطع مى‌كنند. به‌طور مسلم كتابى كه به شيوه اخير نوشه شده باشد، موج‌خيز نخواهد بود و در رديف كتاب‌هاى معمولى بشمار خواهد آمد و رنگ خلود و ابديت به خود نخواهد گرفت، اما كتابى كه پرونده آن تا مدت مديدى به روى مؤلف و تمامى مراجعه‌كنندگان باز باشد، طبعاً بحر بيكرانى خواهد بود و امواج هائل و عظيمى خواهد داشت؛ از اين جهت است كه حتى پس از چاپ اين كتاب در 11 جلد، از طرف مؤلف 3 جلد به‌عنوان «مستدرك» براى آن نوشته شده، كه آنچه را بعدها بر آن دست يافته در اين 3 جلد آورده است.

اين كتاب، در عين عظمت و پربارى، نقاط ضعف كوچكى دارد كه هرگز از ارزش آن نمى‌كاهد و ما آنها را در اين عبارت فشرده بازگو مى‌كنيم:

1. تندى در تعبير نسبت به لغزش افراد، كه مى‌توانست حقايق را بدون اين تندى بيان كند؛

2. به كار بردن رموز در اسامى كتاب‌ها و ائمه و عصر آنها كه مايه تعقيد در فهم مطالب شده است؛

3. نقل مطالب از كتاب‌هاى ديگر بدون ذكر شماره جلد و صفحه كه بسا براى مراجعان بسيار مهم باشد؛

4. گستردگى بحث درباره راويان كه براى افراد مبتدى نمى‌تواند منشأ استفاده زيادى باشد؛ هرچند براى افراد منتهى كعبه آمال است».

وضعيت كتاب

در پايان هر جلد، فهرست مطالب آن جلد ذكر شده است و در پايان جلد آخر، فهرست فصول رساله و فهرست جدولى محتوا ذكر شده است.

منابع مقاله

  1. متن و مقدمه كتاب.
  2. كيهان فرهنگى، شماره 1، فروردين 1364.