فلسفه تعلیم و تربیت
فلسفه تعلیم و تربیت، اثر على شریعتى (1312-1356ش)، نیمنگاهى است به فلسفه تعلیم و تربیت اسلامى. نگارنده از این نگارش، بررسى و شناساندن کلى و کوتاه کهنترین نظام آموزشى اسلام یعنى، مکتب و پس از آن نظام حوزوى را خواسته است.
فلسفه تعلیم و تربیت | |
---|---|
پدیدآوران | شریعتی، علی (نویسنده) |
مکان نشر | بعثت |
چاپ | یکم |
موضوع | تعلیم و تربیت |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ش4ف8 / 230/18 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
وى از این رهگذر، ویژگیهاى این دو نظام را شرح و شماره کرده و نظام سنتى آموزش و پرورش اسلامى را با نظام نوین آموزش و پرورش سنجیده است تا برتریهاى آن را- دستکم از دید روش و نظام آموزشى-شمارده باشد. نگارنده بیشتر با رویکرد جامعهشناختى، به مسائل نگریسته است.
در گام نخست، از ویژگیهاى نظام آموزشى مکتب و مواد آموزشى آن مىگوید:
ویژگى نخست آن است که کودک براى مکتبى شدن از چهار آزادى بنیادین برخوردار است:
1-آزادى سن؛ گرچه مکتب از آن گروه سنى 6 تا 10 سال است، این حدى طبیعى است که آزادانه مشخص مىشود و قید و قانون رسمى نیست. براى آموختن در مکتب، هیچگاه دیر نیست و نوجوان هرگاه بخواهد مکتب او را مىپذیرد؛
2-آزادى شروع؛ آزادى سن را، آزادى شروع و زمان ورود به مکتب تکمیل مىکند، مکتب براى درس خواندن، فصل، ماه، روز و ساعت نمىشناسد و مىگوید هرگاه خواستى و توانستى بیا. در نظام جدید آموزشى که از غرب گرفتهایم، هزاران کودک، تنها به جرم یک روز، دیر زاده شدن یک سال از درس محروم مىشوند. مکتب به صاحب شناسنامه مىنگرد و دبستان به شناسنامه. بنگرید تفاوت از کجاست تا به کجا؛
3-آزادى مدت تحصیل؛ یکى از ویژگیهاى مشترک نظامهاى آموزشى امروزین، ثابت بودن دوران تحصیل است و فراموش نکنیم که یکى از برجستهترین ویژگیهاى نوع انسان، فردیت و شخصیت ویژۀ افراد این نوع است که آنها را بکمال از یکدیگر جدا مىکند. در آموزش جدید این فردیت فداى نظام و دوران ثابت آن مىشود در این نظام کسى که مىتواند دورۀ شش سالهاى را در دو سال بخوبى به سر برد، باید در قالب نظام آموزشى بماند و به اجبار چهار سال از عمرش به باد رود.
مکتب به مکتبى و فراگیر آزادى مىدهد درس را در هر مدت که مىتواند پایان ببرد.
در این نظام پیش افتادن از دیگران نهتنها شدنى که حسن است و مطلوب. روشن است که مراد بیان برترى مکتب بر دانشگاه و یا حتى دبستان از لحاظ علم نیست، بحث بر سر روش است؛
4-آزادى فردى؛ در مکتب برخلاف مدرسۀ امروز، هر نوآموزى، در همان حال که
در جمع است، خود مىتواند مستقل باشد، مکتب چنان گسترۀ مشربى دارد که هرکس را در هر سن و سطح علمى و وضعى مىپذیرد؛ نه کسى را مىراند و نه کسى را عاطل و باطل مىنهد؛ به دیگر سخن، فراگیر اگر فراتر از دیگران است، معلم او را جداگانه آموزش مىدهد و اگر فروتر از دیگران است او را به فراتر مىسپارد تا یاریش کند و او را به دیگران برساند.
از آزادیها که بگذریم، ویژگى دوم مکتب، وجود خلیفه است: خلیفه که با آسیستان در نظام آموزش دانشگاهى قابل مقایسه است، برخاسته از مکتب و شرایط ویژۀ دانشآموزان و معلمان مکتبى است. خلیفه-برخلاف آسیستان که از مقامات رسمى و شخصیت دانشگاهى است و با یکى دو درجه پایینتر از همان جایى مىآید که استاد-از میان خود کودکان برمىآید و علت گزینش او هم روشن است و پذیرفته همگان مىباشد.
بزرگترین نقش خلیفه، پر کردن فاصله میان معلم و شاگرد است. بچهها، در وجود او، خود را مىبینند که به جاى معلمشان نشستهاند و این لطف روحى و امتیاز اجتماعى نقش تعلیمى و تربیتى ویژهاى مىآفریند که آسیستان آن را ندارد.
مواد درسى ویژگى سوم مکتبهاست. درسهاى مکتب علىرغم بىنظمى ظاهرى که در آنها به چشم مىآید، با دقت و براساس دو پایۀ اصلى مذهب و فرهنگ گزیده شده است. این درسها از قرآن و بهطور مشخص عم جز آغاز مىشود. براى آشنایى با مکتب شیعه«طوفان»و«محرق البکاء»و براى آشنایى با فارسى، متون سنگینى چون«گلستان» سعدى، «دیوان»حافظ و«موش و گربه»عبید زاکانى تدریس مىشود. همچنانکه «نصاب الصبیان»براى آشنایى با لغت عربى و«معراج السعاده»براى آشنایى با اخلاق تدریس مىشود.
مدرسه؛ در تاریخ اسلام، مدرسه از مسجد برآمده است چه، مسجد تنها پرستشگاه نیست؛ اساسا عبادت در اسلام حتى شامل جهاد و تعلیم و تربیت است. مسجد پیامبر کاربردهایى چند داشته است. از جمله بحث و تدریس و جلسه مذاکره علمى. سنت بحث و تدریس در مسجد النبى، بعدها در جامعه اسلامى گسترش یافت و در درس بزرگانى چون امام صادق(ع)گاه تا چهار هزار نفر درس مىگرفتند. این سنت کمکم رنگ باخت و وجه علمى مسجد گرفته شد و براى جبران این کمبود در کنار مسجد، مدرسه ساخته شد.
مجموعه مدرسههاى اسلامى امروز که به آن حوزه علمیه گویند، وارث فرهنگى است که در تاریخ تمدن و فرهنگ یک سر و گردن از همه بلندتر است و سنتهاى آموزشى آن از عالىترین و انسانىترین و در همان حال غنىترین نظامهاى علمى و آموزشى گذشته حکایت مىکند.
نگارنده در این پاره از کتاب، به سازمان مدارس، خانه و حجره طلبه، مدرس و تالار تدریس، حجرۀ استاد و کتابخانه و نظام ادارى مدرسه مىپردازد. سپس از طلبه و طلبگى مىگوید، طلبهها بیشتر از طبقات محروم و روستائیان و مردم شهرستانهاى کوچک برخاستهاند و برمىخیزند. طلبه با سواد مکتبى خود وارد حوزه مىشود، استاد برمىگزیند، حجره مىیابد، شهریه مىگیرد، اندکاندک به تبلیغ مىرود، معقول و منقول مىخواند، سطح را تمام مىکند و به درس خارج راه مىیابد.
نگارنده پس از این از مواد آموزشى حوزوى مىگوید و با برشماردن یکیک آنها و شرح برخى، به جواز مىرسد از ارزش و فلسفه آن یاد مىکند و در پایان اندکى به علم روایت و درایت مىپردازد.
در نظام تعلیم و تربیت اسلامى دو مقوله آزادى و مسئولیت با هم وجود دارند. در حالى که گروهى از مذاهب اجتماعى و مکتبهاى فلسفى به مسئولیت و تعهد مىخوانند و گروهى دیگر با رد هرگونه قید و بند در علم، به آزادى و بىطرفى علم باور دارند. جمع این دو، هنر دیگر تعلیم و تربیت اسلامى است.
نکته دیگر کتاب، بحث از درس خارج حوزوى است که نگارنده با پرداخت فلسفه و مفهوم و ارزش علمى و روششناختى درس خارج، بیست نکته را در باب تعلیم و تربیت اسلامى برمىشمارد.
بحث بعدى، گفتگو از دو فلسفۀ متضاد در تعلیم و تربیت است. هریک از این دو فلسفه در نظام تربیتى خود ملاکى دارند؛ ملاک یکى جامعه و ملاک دیگرى انسان است.
نگارنده با شرح و بسط این دو فلسفه و ملاک، یادآور مىشود که اسلام بر انسان تکیه دارد نه جامعه. آنگاه بیست و سه فرق اساسى نظام تربیتى اسلام با غرب را شماره مىکند.
سخن پایانى اینکه، نظام تربیتى اسلام اگر ایدهآلیسمى باشد، که هست، بر رئالیسم بنا شده است؛ یعنى، در نظام تربیتى اسلام هرگز علوم طبیعى را پس نزدهاند و همواره علوم دینى و دیگر دانشها در کنار هم تدریس و تعلیم و تعلم مىشده است از سویى درست است که در این نظام علوم طبیعى و ریاضى آموزش داده مىشود؛ اما این علوم و آموزش آنها، ارزش ذاتى و استقلالى ندارند. اینها نردبان ترقى انسان بر بلنداى معنویت و توحید بهشمارند[۱]
پانویس
- ↑ رفیعی، بهروز، ص300-304
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بینالمللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش