روضة التسليم
تصورات ياروضة التسليم، در موضوعات مختلفى؛ همچون مبداء و معاد و اخلاق و معاملات توسط خواجه نصيرالدين طوسى در قرن هفتم هجرى، خطاب به بدرالدين حسين نوشته شده است. لازم به يادآورى است كه خواجه اين كتاب را به زبان فارسى تأليف نموده است.
روضة التسلیم | |
---|---|
پدیدآوران | نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد (نویسنده) ایوانوف، ولادیمیر آلکسی یویچ (مصحح) |
عنوانهای دیگر | کتاب روضه التسلیم
تصورات تصورات، یا، روضه التسلیم روضه التسلیم |
ناشر | جامى |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1363 ش |
چاپ | 1 |
موضوع | فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14 نثر فارسی - قرن 7ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 850 /ر9 1384 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
طبق آنچه خود خواجه نصيرالدين در مقدمۀ كتاب آورده، اين كتاب تصورات مؤلف است كه كتابت آن را به خاطر قرابتى كه كتابت به مخيله دارد تا به مميّزه و سپس به حافظه برسد، انجام داده است.
ساختار و گزارش محتوا
خواجه در اين كتاب بيست و هشت تصور مطرح نموده است كه بيست و هشتمين تصور عبارتست از سئوالاتى كه مشافها به مسامع همايون لازال سامعا للبشر امضا دادهام و جوابها كه فرمودهاند.
اين عين عبارت مصنف است، لكن در نسخههاى موجود كتاب اين تصور مفقود گرديده است، در نتيجه فقط بيست و هفت تصور در كتاب موجود است كه ما نگاهى اجمالى به آنها مىافكنيم.
در اولين تصور پاسخ كسانى كه نفى صانع مىكنند يا به خدا شرك مىورزند و همچنين كسانى كه مىگويند، بشر قادر به اثبات وجود خداى متعال نيست، داده شده است.
خواجه مىگويد ما در جواب كسى كه نفى وجود خدا مىكند، مىگوئيم موجودات عالم بنفسه هستند يا بغيره؛ يعنى وجودشان از خودشان است يا از غير خودشان؟ اگر بگويد از خودشان مىگوئيم، پس همه واجبالوجودند؛ اما اگر بگويد از غير خودشان مىگوئيم، پس واجبالوجودى بر همۀ آنها لازم است.
در ادامه مىگويد: البته هيچ مشرك يا كافرى تا به حال وجود خدا را منكر نشده است و به اين كلامخود به شعر:
كفر دين هردو در رهت پويان | وحده لا شریک له گويان |
و به آيۀلئن سألتم من خلقهم ليقولون اللّه استشهاد مىنمايد. پس وارد اثبات وحدت الهى شده و قول به وجود دو خدا را با دلائل متقن ابطال مىنمايد.
در تصور دوم، مؤلف در قالب سئوال و جوابى اقدام به اثبات صادر اول كه عبارت از عقل است، مىنمايد. وى خلقت بقيۀ موجودات را به عقل اول نسبت مىدهد چه موجودات جسمانى و چه روحانى.
خواجه در تصور سوم اقدام به اثبات قاعدۀ الواحد مىنمايد و مىفرمايد صدور واحد از خداوند متعال بالذات است و صدور كثير از آن بالعرض. ايشان با سه عبارت عقل اول را معرفى مىكند كه هر كدام به يك لحاظ متفاوت است آنها عبارات عقل اول، عقل فعال و عقل كل مىباشد، مىفرمايد عقل اول از آن لحاظ كه اولين مخلوق الهى است، عقل اول ناميده مىشود و از آن جهت كه از قوه به فعليّت در آمدن موجودات به وسيلۀ عقل اول صورت مىگيرد، عقل فعال ناميده مىشود و نهايتا چون تمام عقول در عالم آثار عقل اول هستند، عقل كل ناميده مىشود.
مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى تصوراتى را به معرفى نفس، عقل و جسم انسانى اختصاص داده است. ايشان در تشريح جسد انسان آن را به شهرى تشبيه مىكند كه هر يك از قوا و اعضاء آن به مثابۀ نيروها و نظام يك مملكت هستند. عدهاى به عنوان سران يك كشورند، برخى به عنوان سربازان و لشكريان كشور و برخى ديگر نيز؛ مانند خدم و حشم و وكيل و رعيت آن مىباشند. ايشان ارادۀ الهى را تعيين كننده در سرنوشت انسان مختار مىداند و برابرى وقايع زندگى انسان با سعد و نحسى ايام و اوضاع كواكب را نيز از آن لحاظ كه همۀ افلاك و كواكب مخلوق الهىاند را به خداوند برمىگرداند و تنها مؤثر در حالات زندگى انسان را خدا مىداند.
خواجه در اين كتاب علم را به چهارگونۀ ضرورى، نظرى، تعليمى و تأييدى تقسيم نموده، در مفهوم علم ضرورى مىگويد، علمى است كه به وسيلۀ وهم و حس و فكر ادراك مىگردد و تعليم در آن نقشى ندارد. وى علم نظرى را نيز در واقع نتيجۀ رفتار عقل در ادراكات خود مىداند؛ يعنى مثلاًوقتى انسان چيزى را مىبيند و در مورد آن فكر كرده، به نتيجهاى مىرسد، اين همان علم نظرى است. علم تعليمى را نيز به علمى كه از معلّم كلّى تعليم گرفته شده، معنا مىنمايد؛ مثل ادراك انسان از مفاهيم توحيدى و امثال ذلك. ايشان پى بردن به چنين مسائلى را اگر به وسيلۀ معلّمى كلّى صورت گرفته باشد و با چينش صغرا و كبرا و برهان و استدلال همراه باشد، علم تعليمى و اگر فهم آن دفعة واحدة و به يكباره انجام گيرد، علم تأييدى مىنامد.
خواجه نصيرالدين طوسى وجودى بر شرّ قائل نبوده و شرور واقع شده در عالم را، در واقع امورى نسبى مىپندارد كه با ديد ما و تصور ما از آن واقعه شر بوده، ولى اصلش همان خير محض مىباشد؛ مانند سيلى كه خانهاى را ويران مىكند، ظاهرا شرّ است؛ ولى مىگويد شرّ آن است كه در عالم آبى نباشد تا سيلى پديد آيد و امّا اينكه آب باشد و تمامآبادى و عمران عالم از آب به وجود آيد، اين خير است و به نسبت مراتبى شرور پديد مىآيد كه از واقع عدم خير در آن مورد است.
بهشت و دوزخ حقيقى از مسائلى هستند كه خواجه در مورد آنها مفصلا سخن گفته و در جسمانى بودن معاد مناقشه مىنمايد. ايشان در مفهوم بهشت حقيقى مىگويد: بهشت حقيقى عقل مستقيم است و دوزخ حقيقىعقل منكوس است. همچنين صراط را نيز به صراط منكوس و مقلوب و مستقيم تقسيم مىكند.
خواجه بحثى مبسوط در تأويل آيات مربوط به بيرون شدن آدم از بهشت به واسطۀ خوردنش از شجرۀ ممنوعه و بحثى ديگر در مبدأ و معاد دارد. وى در بحثى كه پيرامون تهذيب اخلاق دارد، تهذيب اخلاق را چنين معرفى مىكند كه اولين قدمى كه انسان در راه كسب كمالات نفسانى برمىدارد و به واسطۀ آن قبول مواد عقلانى مىكند. سپس به درجۀ امامشناسى و نهايتا به خداشناسى مىرسد، آن تهذيب اخلاق است.
بحثهاى جالبى را نيز خواجه راجع به امامت و نبوت و معجزه كرده است كه حاكى از مقام علمى وحى مىباشد. او در بحث از امامت زمان خودش را كه زمان غيبت صغرى است عصر تقيّه معرفى مىكند و با استشهاد به روايت التقية دينى و دين آبائى وظيفۀ خود را تقيه و عدم ابراز برخى از حقائق مهمه مىداند.
بحث از استدلالات و نقد افكار بتپرستان پايان بخش اين كتاب است كه مرحوم خواجه به نوعى اثبات توحيد افعالى نموده است.
معرفى نسخه
اين كتاب در يك جلد در قطع وزيرى مىباشد كه به خط نستعليق توسط شخصى كه خود را حولدار صفى اللّه بيك معرفى مىكند، در سال 1353 هجرى قمرى كتابت شده است.
تصحيح اين كتاب را ولاديمير ايوانف عهدهدار بوده و انتشارات جامى آن را براى اولين بار در تابستان 1363 به چاپ رسانده است.