روح الأرواح في شرح أسماء الملك الفتاح

روح الارواح فى شرح اسماء الملك الفتاح، اثر شهاب‌الدين، ابوالقاسم، احمد سمعانى و يكى از شاهکارهاى ديرينه و كهنِ زبان و ادب فارسى است.

روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح
روح الأرواح في شرح أسماء الملك الفتاح
پدیدآورانمایل هروی، نجیب (تصحيح و تنظيم) سمعانی، احمد بن منصور (نویسنده)
عنوان‌های دیگرفی شرح اسماء الملک الفتاح
ناشرشرکت انتشارات علمی و فرهنگی
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1384 ش
چاپ2
شابک964-445-646-7
موضوعخدا - نامها

عرفان

نثر فارسی - قرن 6ق.
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏219‎‏/‎‏9‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏8‎‏ر‎‏9‎‏
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

هدف سمعانى از نوشتن اين كتاب آن است كه در مخاطبانش تصويرى زيبا از خداوند بيافريند و در دل‌هاى ايشان عشق به خدا را بكارد. او به خوبى مى‌داند كه چنين عشقى، نه تنها به اهمال شريعت نمى‌انجامد، بلكه به دركى ژرف‌تر و استوارتر از شريعت و تعهدى نو، براى عمل به آن منجر مى‌شود.

ساختار

مؤلف، صد و ده اسم حق تعالى را تحت هفتاد و چهار عنوان شرح كرده و اين به دليل آن است كه بر طبق سنت گزاره‌نويسان بر اسماى حسنى، برخى از اسماء به دليل ذكر آنها به هيئت دوگانه در قرآن مجيد و نيز به علت تقابل و تماثل معنايى، با هم شرح مى‌شود.

سمعانى، پس از عنوان كردن هر يك از اسماء به هيئت عربى آن، به بحث پيرامون معنى فارسى آن مى‌پردازد و اگر اسمى واحد، با توجه به اسماء صفات و اسماء افعال، داراى بار معنايى دو يا چندگانه باشد، معانى مختلف آن را به فارسى ذكر مى‌كند و سپس سخنانش را به آيات قرآنى و احاديث نبوى و اقوال عرب مستند مى‌نمايد، آن‌گاه وارد حكايات و اقوال و مباحث عرفانى و خانقاهى شده و مجموع نكاتى را كه در اين زمينه مى‌آورد، به‌گونه‌اى خاص با معنى و خواص اسم مورد بحث پيوند مى‌دهد و ارتباط معنايى ميان اين مطالب و اسم مورد نظر به وجود مى‌آورد.

سمعانى به كرات اشعارى عرفانى(از جمله ابياتى از سنايى) را نقل كرده و از خود نيز ابيات و غزل‌هاى بسيارى مى‌آورد؛ با اين همه، نثر او غالباً ً شاعرانه‌تر از نظم اوست و بايد او را از نثرنويسان بزرگ زبان فارسى به شمار آورد. قلم او پرخروش و طرب‌ناك است و در عين حال، همه‌ى فنون نویسنده‌اى صاحب‌سبک و چيره‌دست را به نمايش مى‌گذارد. نگارش او خيلى ساده نيست و بى‌شك از آثار فارسى محمد و احمد غزالى يا عين القضات همدانى دشوارتر است، اما آهنگ زيباى اين متن حيرت‌آور است.

گزارش محتوا

«روح الارواح»، حاكى از مهارت سمعانى در همه‌ى علوم دينى است، ولى بعد عرفان اسلامى، در شكل محتواى كتاب آشكارا مى‌درخشد. با اينكه سمعانى در فقه پيرو مذهب شافعى است، ولى كتاب وى از بدايت تا نهايت از اهانت به مذاهب اسلامى و حتى مكتب‌هاى غير اسلامى مبراست؛ تنها در يكى دو جا، در برابر آراى جبريه، قدريه، معتزله و دهريه برآشفته است، آن هم بسيار گذرا و آرام.

از اهل‌بيت رسول خدا(ص) به بزرگى ياد مى‌كند. در جايى مى‌گويد: «بضعه‌ى نبوت كه با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پديد آمد؛ هر يكى ميراث يك پدر برداشتند؛ مصطفى(ع)، پدر بزرگ‌تر بود، به زهر كشته شد، حسن كه فرزند بزرگ‌تر بود، هم به زهر كشته شد؛ على كه پدر خُردتر بود، به تيغ كشته شد، حسين كه فرزند خردتر بود، به تيغ كشته شد»

ناگفته پيداست كه «بضعه‌ى نبوت»، مستفاد است از حديث: «فاطمة بضعة منى» و «معدن فتوت»، مأخوذ است از سخن معروف: «لا فتى الا على». چنين تعبيراتى، نشانه‌ى آشنايى سمعانى با عظمت خاندان نبوت است. يكى از اسباب اهميت كتاب، بازيافتن ادبيات كهن فارسى در آن است.

مؤلف، افزون بر آنكه خود شاعرى توانا بوده و ابياتى از خويش را در جاى جاى كتاب آورده، به شمار قابل توجهى از اشعار كهن و عصرى خود نيز استشهاد نموده است. وجود اين ابيات دست كم دو فايده تاريخى دارد: نخست آنكه شاعرى انديشور از قرن پنجم و ششم هجرى را بازمى‌شناساند و ديگر آنكه امكان تحقيق پيرامون تاريخ شعر عرفانى فارسى را فراهم مى‌آورد.

«روح الارواح»، براى شناختن آرا و اقوال و اخبار و نيز سيرت و كردار پيران خراسان و مشايخ بغداد، يك منبع قابل اتكاء است. به اعتبار آراى كلامى و فوايد عصرى نيز، يادگار سمعانى سخت عزيز است. از نظر هنر نويسندگى نيز، «روح الارواح» جايگاهى بس بلند دارد، گر چه موضوع كتاب، شرح نام‌هاى حق تعالى است، اما بيشتر انديشه‌هاى نویسنده، با زبانى عنوان شده كه كتاب را از حد يك نگاشته‌ى عرفانى محض فرامى‌برد و صبغه ادبى را نيز نصيبش مى‌كند. جملات آهنگين، تشبيهات، استعارات، تمثيلات و جناس‌هاى دل‌انگيز، از توانايى‌هاى ادبى كتاب است. اگر سمعانى، قافيه و وزن عروضى را به اين همه زيبايى مى‌افزود، بى ترديد كتابش در شمار منظومه‌هاى ممتاز ادبى و عرفانى مى‌آمد.

گذشته از آنچه گفته شد، «روح الارواح»، هم به لحاظ اشتمال بر فوايد و ويژگى‌هاى زبانى، يكى از متون معتبر و مهم زبان فارسى است، هم از جهت آواهاى زبانى و هم به اعتبار واژگان متنوع و گسترده. تركيبات و تعبيرات كارآمد و كارساز، در كتاب سخت فروان است كه رواج مجدد آن به غناى زبان امروزين ما مى‌انجامد.

يكى از مباحث مهم و ارزنده كتاب، مسئله هبوط آدم است. بيشتر مباحث سمعانى در باب رحمت خداوند، بر محور رويداد اسطوره‌وار و مهم وجود انسان؛ يعنى هبوط آدم دور مى‌زند. سمعانى، از خشم خدا و كيفر سخت او غافل نيست، اما شرح و تفسير وى در رابطه با هبوط آدم، بر اساس رحمت و مغفرت الهى است.

سمعانى، با استفاده از اسماى جمال و جلال الهى معتقد است كه انسان‌هايى كه در ميان همه آفريدگان بى‌نظير هستند، مى‌توانند خداوند و كل آفرينش او را بشناسند، زيرا تنها به اين گروه، اسماى الهى، اعم از جمالى و جلالى تعليم داده شده است، اما آدميان هنگامى كه به دنيا مى‌آيند، اين نام‌ها را آگاهانه نمى‌دانند.

به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم به اين نام‌ها را به‌طور تام و تمام به فعليت نرسانيده بود. آدم، به اين حد رسيده بود كه معناى نام‌هاى جمال و رحمت را بداند، اما از اهميت نام‌هاى جلال و غضب آگاه نبود و براى رسيدن به اين درك، نخست، بايد به زمين فرود مى‌آمد. وى، تصريح مى‌كند كه رب العز جل جلاله، خواست كه علم آدم به او جل جلاله زيادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سرير سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم كرد آن‌گه گريان و سوزان و افغان‌كنان گسى كرد تا چنان‌كه به اول از قدح لطف چاشنى كرد، به آخر از شربت قهر بى‌مزاج بى‌علت ذوق كند.

مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهى مى‌بيند. وى، بيان مى‌كند كه آدم صفى را در صف صفوت، قدح صافى محبت دردادند و از مناط ثريا تا منقطع ثرى كله دولت و آيين حشمت او ببستند و آن‌گاه ملائكه‌ى ملكوت را به سجود او فرمودند، حشمت و كرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وى در سجود ايشان پيدا نيامد، در «و عصى آدم» پيدا آمد. على القطع و التحقيق بالاى اين سخن از عرش مجيد برتر است؛ چرا؟ زيرا كه نواخت، در وقت موافقت، دليل كرامت نيست؛ نواخت، در وقت مخالفت، دليل كرامت است. آدم صفى صاحب جمال كه بر تخت جلال و كمال بود، تاج اقبال بر سر، حله‌ى افضال در بر، مركب نوال بر در، پايه‌ى سرير دولتش از عرش برتر، چتر پادشاهى بر فرق بداشته، علم علاى علم در عالم افراشته. اگر ملك و فلك وى را زمين‌بوس كنند، عجب نباشد. عجب آن باشد كه در وهده زلت افتد و قد الفى كه بركشيده «ان الله اصطفى» بود، به دست «و عصى» چون نون گردد و از سماى لطف، ازل تاج «ثم اجتباه» پران شود.

به‌طور خلاصه مى‌توان گفت كه در مكتب سمعانى داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهى تفسير مى‌شود.

به نظر سمعانى، به جز انسان، موجود ديگرى نمى‌تواند با عشق سرشار، خدا را دوست بدارد، زيرا تنها انسان است كه بر صورت خدا خلق شده است. وى، بيان مى‌كند كه خداوند همه موجودات را به تقاضاى قدرت آفريد و آدم را به تقاضاى محبت، همگان را قادروار آفريد، ولى آدم را دوست‌وار.

سمعانى، كانون حقيقى شكوه و جلال را دل معرفى مى‌كند، زيرا دل است كه خدا به آن نظر مى‌كند. او كليد هستى آدم را در عشق خدا به انسان و عشق انسان به خدا مى‌داند و ناگفته پيداست كه هيچ عشقى بدون آزمايش و ابتلا وجود ندارد. عشق حقيقى، آن‌جاست كه به گاه هجران محبوب، پرشورتر گردد. عشق، صفتى الهى است كه با خود خدا پيوند دارد؛ خدايى كه هم جميل است و هم ذو الجلال.

وضعيت كتاب

كتاب، به اهتمام و تصحيح آقاى نجيب مايل هروى، توسط انتشارات علمى و فرهنگى به چاپ رسيده است. مصحح، در تصحيح كتاب، نسخه‌ى كتاب‌خانه‌ى آیت‌الله مرعشى نجفى را اساسِ كار قرار داده و نسخه‌هاى موزه كابل و كتاب‌خانه رضوى را با آن مقابله نموده است. پس از مقابله نسخه‌ها، آنچه را كه به‌عنوان اختلاف نسخ يادداشت كرده بود، از نظر مسائل آوايى، واژگانى و ديگر نكات زبان‌شناسى و ادبى در بخش اختلاف نسخ منظور و ملحوظ كرده است.

فهرست آيات، احاديث قدسى و نبوى، اخبار و احاديث قدسى و نبوى انبياى پيشين، اخبار و اقوال و مأثورات، بيت‌ها و مصراع‌هاى فارسى، ابيات عربى و... در پايان كتاب ذكر شده است.

وابسته‌ها