رسالة الولاية
رسالة الولاية، يكى از آثار نفيس و كمنظير علامه سيد محمدحسين طباطبايى است كه به زبان عربى نوشته شده و در عين اختصار و ايجاز، مطالب محورى را مطرح ساخته و از رازهاى نهفته دين پرده برداشته است.
رسالة الولایة | |
---|---|
پدیدآوران | طباطبایی، سید محمدحسین (نویسنده) |
ناشر | مؤسسه اهلالبيت علیهمالسلام، قسم الدراسات الإسلامیة |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1360 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | ولایت (عرفان) |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 287/1 /ط2ر5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
آيتالله جوادى آملى، درباره اين كتاب فرمودهاند: «بهترين اثر علامه طباطبايى، همان اثرى است كه بهعنوان «رسالة الولاية» مرقوم فرمودهاند. در بعضى از مباحث آن رساله، اين مطالب را يادآور شدهاند كه: «اين سخن در كتابهاى ديگران نيست». ايشان تعبيرى به اين بلندى و عزت و عظمت را در هيچ جاى ديگر بيان نكردهاند. ايشان بيش از هر چيز به مسئله «ولايت» اهميت مىدادند. معناى ولايت، آن است كه انسان به جايى برسد كه عالم و آدم را تحت تدبير خداى سبحان ببيند و لا غير».
ساختار
كتاب، شامل 5 فصل است. نگارش كتاب به زبان عربى سليس و روان، درعينحال عالمانه مىباشد.
گزارش محتوا
در فصل اول، بيان مىشود كه ظاهر دين، باطنى دارد و صورت حقه آن، حقايقى.
در فصل دوم، مرحوم علامه براى روشن شدن کیفیت و نوع اسرار و حقايق دين، به بيان ارتباط عالم ماده و عالم مثال و علم عقل با يكديگر پرداخته است.
در فصل سوم، مرحوم علامه، راهيابى به باطن عالم و اسرار غيب و ارتباط با ماوراء طبيعت را براى همگان امكانپذير دانسته و آن را منحصر به انبياى الهى نساخته است.
در فصل چهارم، طريق وصول و دستيابى به شهود حقايق و لقاء الله بيان شده است.
در فصل پنجم كه آخرين فصل كتاب است، مؤلف محترم تصريح مىكند كه اين فصل توضيحگونهاى است براى مطالب فصل دوم.
مرحوم علامه چون خود همانند بعضى از اساتيد خاص خويش، سالك طريق وصول به مقام رفيع ولى الله و راهى اين راه بود، لذا توانست سفرنامهاى بنويسد كه همين رساله ولايت است. مؤلف در اين رساله از «ولاية الله» و «ولى الله» شدن سخن گفته است.
اين رساله در واقع، «سفرنامه» علامه طباطبائى است كه در آن شرح سير و سفر معنوى خويش را بازگو كرده است.
در بخشى از اين كتاب آمده است: مسئله ولايت از مباحث مهم عرفان نظرى است كه پايههاى استوار فلسفى نيز دارد. در حقيقت مرتبه پايانى سير عارفان است كه خود در صحايف، مكتوبات و آثار خويش با عبارتهاى گوناگون از آن ياد كردهاند؛ همچون «فناى ذاتى» يا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعينات» يا «مقام توحيد ذات» و «فناى در توحيد».
در بخش اول كتاب، علامه طباطبايى مىفرمايد: در بين اديان مختلف الهى هيچ شك و شبههاى نيست كه انبياء(ع) بنا بر تفاوت و درجاتشان و جايگاهشان به نشئه ماوراء طبيعت متصل هستند و از امور باطنى مطلع هستند، اما سؤال اين است كه آيا اين اتصال و اطلاع فقط مخصوص ايشان است و اين موهبت الهى فقط منحصر به انبياء است يا براى ديگران هم ممكن است؛ به عبارت ديگر آيا اين اتصال و ارتباط با غيب، امر اختصاصى ايشان است و در غير از ايشان تا بعد از مرگ به وجود نمىآيد يا اينكه اين امر اكتسابى است و قابل دستيابى؟ در جواب مىگوييم كه اين امر (اتصال و اطلاع از غيب) اكتسابى است. در توضيح مطلب مىگوييم: نسبت بين نشئه دنيا و نشئه ماوراء دنيا، نسبت علت و معلولى است و نسبت نقص و كمالى است كه اين رابطه را ما نسبت ظاهر و باطن مىناميم و علت نامگذارى ظاهر و باطن بدين جهت است كه ما ضرورتا ظاهر را مىبينيم و اين در حالى است كه در داخل اين ظاهر، باطن موجود است، زيرا پيدايش ظاهر، يكى از اطوار وجود باطن است، پس در زمانى كه ما ظاهر را مىبينيم، بالفعل باطن در آن موجود مىباشد، زيرا ظاهر هر چيز حد و اندازه و تعيين باطن آن است، پس اگر انسان بتواند با سعى و مجاهدهى بسيار، ظاهر را ناديده بگيرد پس ضرورتا و طبيعتا باطن آن چيز را خواهد ديد و همين مطلب منظور ما است.
در فصل اول بخش اول، علامه مىفرمايد: همانا بهترين و حقيقىترين كمال براى انسان، ولآيتالله و دوستى و تحت سرپرستى قرار گرفتن پذيرش الهى است، زيرا با برهان قاطع و صريح مشخص مىشود كه هدف اصلى دين حقه الهى و دلالت ظاهر بيانات دينى همين ولآيتالله و ولى الله شدن است و در فصلهاى مختلف كتاب به آن اشاره شده است كه در پنج فصل و يك تكميلكننده تأليف فرمودهاند.
درباره اينكه براى ظاهر دين، باطنى و براى صورت حقهاش، حقايقى است، مىفرمايند: موجودات دو نوعند: يا مصداق خارجى دارند، چه ما ادراك بكنيم چه نكنيم، مثل جماد و نبات و حيوان؛ يا فقط با ادراك ما مصداق خارجى پيدا مىكنند، مثل مالكيت و رياست. نوع اول از اين ادراكات را «حقيقت» و نوع دوم را «اعتبار» مىنامند. انسان بر حسب ظاهر، با يك نظام قراردادى و اعتبارى زندگى مىكند، ولى بر حسب باطن و حقيقت امر، در يك نظام طبيعى و تكوينى بسرمىبرد و خلاصه صحبت اينكه اين نظام اعتبارى فقط در ظرف اجتماعى و زندگى دستهجمعى موجود است و در جايى كه جامعه و اجتماع نيست، اعتبار و قراردادى هم وجود ندارد؛ به عبارت ديگر، قبل از اين نشئه و بعد از اين نشئه، قوانين اعتبارى جارى نيست، زيرا اجتماع و مدنيت در قبل و بعد از اين اجتماع وجود ندارد، پس قوانين اعتبارى و ايجاد آن در آن عوالم و نشئهها معنايى نخواهد داشت، پس معارف و احكامى كه در دين مطرح شده، همه آنها از حقايق ديگرى به زبان اعتبار خبر مىدهد.
مؤلف در اين كتاب، 22 حديث از امام على(ع) درباره معرفت نفس و اهميت آن ذكر كرده است.
وضعيت كتاب
كتاب از جهت اهميتى كه دارد توسط ناشرين مختلف در سالهاى متمادى به چاپ رسيده است و توسط مترجمانى چون حسنزاده آملى و صادق حسنزاده و... ترجمه شده است.
پاورقىهاى كتاب، مربوط به ارجاع آيات و احاديث و يا آوردن متن احاديث و توضيحات متن مىباشد.
منابع مقاله
1. متن و مقدمه كتاب؛
2. مجلات فلسفه، كلام و عرفان، فروغ انديشه، تابستان و پاييز 1384 - شماره 12 و 13.