دیوان محسن فانی
دیوان محسن فانی، بخشی از سرودههای ملا محسن فانی کشمیری (1081-1024ق) است. این دیوان با گردآوری، تصحیح و حواشی «ک. ل. تیکو» (زاده 1925م) و مقدمه سعید نفیسی (1345-1274ش) چاپ شده است و فقط غزلیات و رباعیات او را در بر دارد و از قصیده، قطعه و چهار مثنوی او به نامهای «ناز و نیاز»، «میخانه»، «مصدر الآثار» و «هفت اختر» تُهی است[۱].
دیوان محسن فانی | |
---|---|
پدیدآوران | فانی کشمیری، محسن بن حسن (نويسنده) تیکو، گیردهاری ال. (مصحح) |
عنوانهای دیگر | دیوان ** دیوان فانی کشمیری |
سال نشر | 1342ش |
چاپ | 1 |
موضوع | شعر فارسی - قرن 11ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR۶۴۷۴/ف۲/د۹ |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
فانی، از سرآمدان شاعران پارسیگوی کشمیر است که ظاهرا آنچه سروده است دستنخورده، به ما رسیده است. ازاینرو، میتوان از همه اندیشه او آگاه شد. شعر او به سبک شعر ایرانی قرن نهم است که بیشتر، از جنبههای رئالیسم (واقعگرایی) و ناتورالیسم (طبیعتگرایی) و نه امپرسیونیسم (برداشت آنی یا لحظهای و نه بازنمایی عین واقعیت) برخوردار است[۲]. دو تن از شاعران بزرگ هندی به نامهای «اسلم سالم» و «ملا محمدطاهر غنی کشمیری» (درگذشته 1079ق)، از سبک او پیروی کردهاند. فانی تعریف ویژهای از شعر دارد و میگوید:
گاه سخن آب و گهی آتش است | گاه جگرسوز و گهی دلکش است | |
گاه کند زنده و گه جان برد | گاه دهد دین و گه ایمان برد[۳] |
از قصیدههای فانی، بهجز آنهایی که در مدح «شاهجهان» سروده است و صاحب «مرآت الخيال» هجده بیت از آن را نقل نموده است، چیزی در دست نیست. او در دیوان خود «شاهجهان»، «داراشُکوه»، «امیرالامرا صمصامالدوله»، «مُلاشاه برخشی» و «ظفر خان احسن» (حاکم کشمیر) را ستوده است. چنین به نظر میرسد که او پیشتر، به «شاهی» و «سلطانی» تخلص میکرده است:
بسکه مدح پادشاه و شاهزاده گفتهام | گاه «شاهی» شد تخلص گاه «سلطانی» مرا |
فانی در مواجهه با امیران مقتدر زمانه خود از ظرافتهای بیانی بهره گرفته است؛ نمونه این بیان در تفاوتی که میان «شاهجهان» و فرزند ادیب و دانشمند او «داراشکوه» گذارده است، دیده میشود:
فانی از داراشکوه و قدسی از شاهجهان | فرق بسیار است از هم آفتاب و ماه را |
او در جای دیگر، بیاعتنایی خود را به ناخشنودی شاهجهان اینگونه بیان میکند:
چون شاهِ مُلک قناعت شدم چه غم دارم | اگر ز شاهجهانم خطاب خانی نیست | |
قِرانِ کوکب بَختم به ماهِ روی تو باد | چه شد که مِهر ز صاحبقران ثانی نیست |
فانی به داراشکوه، فراوان ارادت داشته است و اشعار بسیاری در وصف و تحسین او سروده است؛ گاه او را محبوب خود و گاه پیر خویش میداند:
داغ شو یوسف که ما را از غم داراشکوه | عشق، برعکس زلیخا در جوانی پیر کرد |
فانی، که سجده داراشکوه کرد | دیگر سرش به هر در نمیشود |
او در یک رباعی، نکتهای را که در کتاب «دبستان مذاهب» آورده است و در آنجا «ملاشاه» را پیر خود دانسته است، بهطور مستقیم تأیید میکند:
راهی به میان بود میان من و شاه | ره قطع نمودم و شدم بر درگاه | |
در وا نشد از درگه شه بر رخ من | واگردیدم به خویش و دیدم اللّه |
و در جایی دیگر او را غیر مستقیم، پیر خود میداند:
از بسکه ز هر سلسله دلگیر شدم | سرسلسله حلقه زنجیر شدم | |
برپا کردم سلسله پیر و مرید | هم مُلاشاه و هم میانمیر شدم |
که مقصود، میانمیر لاهوری از سلسله قادریه مُلاشاه است.
فانی در نهضت داراشُکوه برای آمیختن ادیان اسلام و هندو، مقام رهبری مییابد، اما بسیار سرزنش میشود. او مقامات گوناگون سلوک را طی میکند و پس از اینکه خود را پیرو مُلاشاه و داراشُکوه مینامد، درمییابد که «پیری» و «مریدی» را نمیتوان در وحدت راه داد و چنین میگوید:
برپا کردم سلسله پیر و مرید | هم مُلاشاه و هم میانمیر شدم |
تا فیض مرید از دمِ پیری باشد | از خویش نثارِ گوشهگیری باشد | |
کی طفل شناسد پدر و مادر را | تا در پستان دایه شیری باشد |
فانی با این شعر، دو نکته را نشان میدهد: نخست، اینکه او اساس «پیری» را که مبنای اساسی در تصوف اسلامی است، زیر پا مینهد؛ دوم، اینکه خداوند را به والدین تشبیه میکند. این شیوه او از فلسفه بودایی و ادیان هندو برآمده است.
از جمله شخصیتهای بزرگی که در آثار او نام برده شدهاند، «گورو هرگوبند» پیامبر سیکها، ابن سینا (که بیشتر به رد منطق او پرداخته است) و افلاطون است. او در مثنویهایش خود را از سلسله «نظامی» برمیشمرد که به دست بزرگانی چون «امیرخسرو»، «جامی» و «یعقوب صرفی» جانشین نظامی شده است:
شیخ نظامی که دلش زنده است | هر سخنش شمع فروزنده است | |
باده توحید ز بس کرد نوش | زد ز دلش مخزن اسرار جوش | |
رخت از این میکده بیرون چه کرد | مخزن اسرار به خسرو سپرد |
او درباره امیرخسرو میگوید:
میل فرو رفتن مغرب چو داشت | مطلع انوار بهجا میگذاشت |
و درباره جامی میسراید:
گرد تن از دامن دل برفشاند | تحفه ابرار به صرفی رساند |
و درباره صرفی چنین نظر میدهد:
صرفی از آن تحفه ز ابرار شد | بدرقه مسلک الاخیار شد | |
ملک سخن گر نه به میراث بود | مسلک الاخیار به من چون نمود[۴] |
پانویس
منابع مقاله
مقدمههای کتاب.