دیوان فیاض لاهیجی
دیوان فیاض لاهیجی، مجموعهای از اشعار عبدالرزاق بن علی بن حسین لاهیجی، ملقب و متخلص به فیاض (متوفی 1072ق) است که به اهتمام و تصحیح ابوالحسن پروین پریشان زاده، به چاپ رسیده است.
ديوان فياض لاهيجي | |
---|---|
پدیدآوران | لاهیجی، عبدالرزاق بن علی (سراينده) پريشانزاده، ابوالحسن پروين (مصحح) |
عنوانهای دیگر | قصايد، غزليات، قطعات، مثنویات و رباعيات |
ناشر | شرکت انتشارات علمي و فرهنگی |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1369ش |
موضوع | شعر فارسی- قرن 11ق. |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | PIR 6527 /د9 1369 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب با مقدمهای از مصحح آغاز و اشعار در قالب قصاید، غزلیات، قطعات، مثنویات و رباعیات، ارائه شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، ابتدا مختصری از احوال و آثار فیاض لاهیجی بیان گردیده و سپس به بررسی عصر و سبک شعری وی پرداخته شده و در پایان نیز به مشخصات نسخ خطی دیوان، اشاره شده است[۱].
سرودههای فیاض، رنگ و زنگ زمانه او را نشان میدهد و این بهجای خود، صفتی است ارزشمند در سنجیدن شعر و ادب روزگار پیشین و پسین. او در عصری میزیسته است که ارزشها و پسندهای مذهبی و عقیدتی وطنش را به هویت استقلال رسانیده و نوای استقامت و ایستادگی در برابر هجوم فتنهانگیز ترک و اوزبک به همراه داشته است. به همین جهت، یکسوم دیوان او را قصایدی در بر گرفته بسیار شیوا و رسا و شاعرانه به معنی ساخت زبان و ساختارهای شعری در مدح اهلبیت(ع). این مدایح، متضمن تغزلهایی است و مطلعهایی که به راستی مدح فیاض را از مدحهای ناظمان و شاعران پیشین، مثلاً شاعران سدههای پیش چونان کسائی مروزی، حسن کاشی، ابن حسام خوسفی و دیگران ممتاز میدارد و این نیز از توانایی شاعر برمیخیزد که مضمونی یا ادبی دیرپا و رایج در قرون و اعصار را به روزگار خودش، بهگونهای بسراید که به روزگارش تعلق بگیرد و درماندههای روزگاران گذشته محو نگردد و ناشاخص نماند. بیایید برای تبیین این تعلیل از شعر خود فیاض یاری بگیریم. او مدح و منقبت امام حسن(ع) را چنین میآغازد:
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن | که تو بشکن، این بار هم به گردن من | |
به توبه دل منهای دل که بتپرست شوی | بیا که بتشکن آمد بهار توبه شکن | |
اگر به دیده عرفان نظر کنی زاهد | یکی است توبه پرستی و بتپرستیدن | |
بیا به مکتب میخانه نزد پیر مغان | که یادگیری از خویشتن سفر کردن | |
به پیش اهل ولایت نماز نیست درست | اگر ز شیشه نداری طریق خم گشتن | |
بیار ساقی از آن بادهای که میدانی | که بوی شیشه او راست نشئه مردافکن | |
که گرد عقل بشوییم از دل و از جان | غبار هوش فشانیم از سر و از تن | |
خوشا شراب تماشا که جام جامش را | ز راه دیده توان خورد نه ز راه دهن | |
کسی که مستی دیدار دیده میداند | که باده باده عشق است و غیر آن همه فن | |
خدای داند و فیاض و ساقی کوثر | که هرگز نشد از باده هوش تر دامن |
با این تغزل زیبا، که شاعر شراب طهور را قصد کرده است و توبه پرستان را نقد - که در بند توبه ماندهاند و هی توبه میکنند و نمیرهند - به شناسههای عبرتانگیز امام حسن(ع) آن را پیوسته است؛ چنانکه خواندنی است[۲].
گفتنی و صدالبته شنیدنی نیز، که فیاض در قصاید مدیحش، نهتنها با بال عرفان پریده، بلکه او در تغزلها و گاه در لابهلای «منقبت نامه»هایش، انتقادهای جانانهای از اجتماع و طبقات مردم نیز عرضه کرده است که فیض منظومش را به اعتبار نکتههای عصری نیز درخور مداقه ساخته است[۳].
مصحح کتاب، سبک فیاض را سبک معمول و رایج زمان او، یعنی هندی دانسته است؛ لکن نه آن هندی مغلق با مضامین پیچیده که بیشتر معاصرین او سعی در سرودن چنان اشعاری داشتند و مورد مخالفت سخنسنجان دورههای متأخر قرار گرفتند، بلکه بسیار ملایم، با محتوایی پر از توصیف و تشبیه[۴]. اما برخی معتقدند که این نظریه، یک «کلیگویی» صرف در مورد دیوان فیاض میباشد؛ زیرا درست است که فیاض شعر هندی را میشناخته و با آثار و نام و نشان «هندوسخنان» آشنایی داشته و در غزلهایش از آنان یاد کرده است، بااینهمه بههیچعنوان نمیتوان سراسر دیوان او و جمیع سخنها و قالبهای شعری او را «شعر سبک هند» تصور کرد؛ چنانکه در قصیدهها، مثنویها، ترجیعها، ترکیبها و قطعهها و رباعیهای او بهندرت میتوان بیتی یا مصراعی دید که رنگ و بوی ساختارهای شاعرانه و ساختهای زبانی هندوسخنان را داشته باشد. در اینگونه بیتها و مصراعها و یا ساختمانهای قافیهها و ردیفها هم ساختارهایی از تخییل و گونههایی از زبان و بیان دیده میشود که میتوان آنها را از گونه ایرانی سبک هندی بشمار آورد؛ مثلاً در قصیدهها بهندرت میتوان چنین بیتهایی دید:
کنون که دامن من پر ز سنگ طفلان است | خرد به راهم از آیینه میکشد دیوار | |
بوی کباب دلم مغز جگر میخورد | هان به حدیثم مباد گوش کسی آشنا | |
چون لب ساغر افق گردید بر خورشید می | چهره ساقی شفق گون گشت از عکس شراب[۵] |
البته این، امری طبیعی است؛ زیرا «خیالبندیهای نازک» و بهطورکلی شناسههای سبک هندی، بیشتر در غزل فارسی دیده میشود و غزل نیز در میان شاعران سبک مزبور عموماً بر دیگر انواع و قالبهای شعری غلبه دارد. از اینجاست که حتی در مثنویها و قصیدههای شاعرانی چنان بیدل دهلوی هم ساختارهای نازک و گاه غامض شعر هندی نادر است و کمیاب، تا چه رسد به شاعرانی مانند فیاض، که با ساختمانهای زبانی و ساختارهای شاعرانه برخاسته از محیط شبهقاره نفس نکشیدهاند[۶].
برخی بر این باورند که فیاض لاهیجی از شاعرانی است که گونه ایرانی شیوه هندی را در شعر فارسی دنبال کرده است؛ چراکه او هرچند غزلهای هندوانهاش را بهمنزله «معراج خود» دانسته است:
عشق را پیغمبرم داغ جنون تاج من است | وین غزلهای بلند تازه معراج من است |
اما دقیقاً تناسب میان لفظ و مضمون را مطمع نظر داشته است و بهندرت میتوان در دیوانش بیمزگیهای زبانی و تعقیدهایی که ذوق خواننده را برنجاند، دید؛ آخر خود او از کسانی که جانب هماهنگی معنی و لفظ را رعایت نمیکردهاند به این زیبایی انتقاد کرده است:
آمد به من از تو مصرعی چند بلند | دل را ز شکفتگی شکرخند بلند | |
این است سخن نه آنکه از کوچه لفظ | معنی زند از تنگی جا گند بلند [۷] |
فیاض در غزل به مانند دیگر سخنوران ایرانی، که گونه ایرانی سبک هندی را در شعر فارسی تشخص دادهاند، به استادان پیشین سخن بسیار توجه داشته است. او نهتنها خود را کمتر از سنایی میدانسته و به یافتن فیض شعر کمال خجندی اعتنا داشته، بلکه غزلهایی پرداخته که غزلهای «میان قافیهای» مولوی جلالالدین بلخی را به یاد میآورد. به این غزل او توجه کنید:
رحمش نمیآید به من چندان که میسوزم نفس | من تنگتر سازم نفس، او تنگتر سازد قفس | |
من خود فتادم از نفس، یکدم نگفتی: ناله بس | مردم من ای فریادرس، آخر به فریادم برس | |
در هجر آن روی چو مه، وز یاد آن زلف سیه | در دیده می غلطد نگه، در سینه میپیچد نفس | |
کس خود نمیداند کی ام، حیران چنین بهر چی ام | من آن که بودم خود نی ام، چون من مبادا هیچ کس | |
من رهرویام ناتوان، واماندهای از کاروان | افتاده دور از همرهان، گمکرده آواز جرس | |
آن چین زلف مشک بیز، آن کاکل مرغوله ریز | بسته است بر من در گریز این راه پیش آن راه پس | |
در وادی عشق و جنون، در من نمیگیرد فسون | از خانه کی آید برون، ترسد اگر دزد از عسس | |
هرچند در فقر و فنا، هستم غریب و بینوا | با کس ندارم التجا، وز کس ندارم ملتمس | |
از بس که نالیدم چو نی وز بس که جوشیدم چو می | کشتی تو ما را تا به کی، فیاض بس، فیاض بس [۸] |
اما بیشتر از همه فیاض در غزل به خواجه شیراز تعلقخاطر داشته است. این گرایش او به حافظ از شش بار تتبعی که نخستین غزل دیوان حافظ را کرده است، روشن میگردد. سوای آن، او دقیقاً «رند» حافظ را مورد اعتنا داشته است و چون حافظ بر سر «واعظ» و بر کفل «زهد ریایی» میزند. اما با همه گرایشی که فیاض به غزلهای حافظ داشته و بوی غزل حافظانه را بوی میبرده است، در این مورد از این نکته نباید غفلت کرد که شباهتهای روزگار حافظ با عصر فیاض، به اعتبار زهد و آمیزش آن در نزد بعضی و نیز به لحاظ رواج تصوف خشک و مبتذل، خواه ناخواه قرابتهایی ایجاد میکند و همانندگیهایی دارد[۹].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدای کتاب آمده و در پاورقیها، به توضیح و تشریح برخی کلمات و واژگان سخت و دیریاب اشعار، پرداخته شده است[۱۰].
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- مایل هروی، نجیب، «فیض منظوم فیاض، نگاهی به دیوان فیاض لاهیجی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: آینه پژوهش، مهر و آبان 1372، شماره 21 (9 صفحه، از 30 تا 38).