ساختار
کتاب با مقدمهای از تدوینکنندگان آغاز گردیده و اشعار در قالب قصاید، غزلیات و مثنویها، دوبیتیها، تکبیتها و تصنیفها، عرضه شده است.
روزشمار زندگی عارف، زیر عنوان «عارف در گذرگاه تاریخ» که حاصل پژوهشی چندساله است، در آغاز کتاب قرار گرفته تا در حد امکان، ابهامات سرگذشت شخصیتی که به خاطر تنوع ماجراهای زندگیاش، گویی از میان یک رمان پرهیجان بیرون آمده، روشن شود. سپس منظومات او، یعنی شعرها و تصنیفها آمده که با توجه به برخی قرائن، به ترتیب تاریخ آفرینش آنها، قرار گرفته است[۱].
ذیل هر سرودهای، یادداشتهایی که عارف بهعنوان توضیح یا یادآوری شأن سرایش آنها، نوشته، ضمیمه شده است و آخرین بخشهای کتاب، اختصاص به میراث منثور عارف دارد؛ نخست زندگینامه او که به قلم خودش، بخشی تا زمان چاپ اول دیوانش نگاشته شده و سپس، سالها بعد کوشیده است آن را تکمیل کند. این زندگینامه، بیشتر شرح خاطرات است و اطلاع دقیقتر، در قسمت روزشمار زندگی عارف (عارف در گذرگاه تاریخ) آمده است. در پایان نیز نامههایی که از عارف وجود داشته، آمده است[۲].
گزارش محتوا
در مقدمه، توضیحاتی پیرامون ساختار کتاب، ارائه گردیده است[۳].
در شعر دوره مشروطه، مفاهیم اجتماعی متنوعی با توجه به مسائل و رخدادهای جامعه مطرح شده است[۴]. عارف قزوینی از جمله شاعران دوره مشروطه است که بیشتر غزلیات خود را با توجه به تحولات اجتماعی دوره مشروطه و رخدادهای آن دوره سروده است. غزلیات عارف در ابتدا مضامینی عاشقانه و تغزلی دارد، اما با وقوع انقلاب مشروطه، او همگام با سایر شاعران دوره مشروطه، اشعار اجتماعی میسراید[۵].
بهمنظور آشنایی با اشعار این شاعر بزرگ، در ادامه، به بررسی مفاهیم سیاسی و اجتماعی مطرح شده در غزلیات او، پرداخته میشود:
- وطن:
- وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن میگوید و برای آن شعر میسراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطندوستی عارف شکل افراطی به خود میگیرد و وطنپرستی افراطی پیش میرود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا میکند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطندوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد:
- وطندوستی:
- عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:
وطنپرست دهد جان خود به راه وطن | | به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست |
تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب | | از سر هوای عشق وطن دست برنداشت |
وطنپرست دهد جان خود به راه وطن
|
|
به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست
|
تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب
|
|
از سر هوای عشق وطن دست برنداشت
|
- ستایش شهیدان راه وطن:
تنم فدای سر دادگستری کز خون | | هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش |
آنآنکه در ره وطن از جان گذشتهاند | | ایران ز خونشان شده آباد زندهباد |
بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور | | عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد |
- وطنفروشی:
- عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید.
دارم امید شود دار مجازات به پا | | خائن آن روز به دار است تماشا دارد |
ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار | | میان جمع، تو تفریق در حساب مکن [۶] |
دارم امید شود دار مجازات به پا
|
|
خائن آن روز به دار است تماشا دارد
|
ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار
|
|
میان جمع، تو تفریق در حساب مکن [۷]
|
- باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی:
- در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:
نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش | | تا بود و هست کاوه حداد زندهباد |
- او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:
به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را | | مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود |
چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت | | در این دیار چو سیروس شهریاری بود[۸] |
به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را
|
|
مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود
|
چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت
|
|
در این دیار چو سیروس شهریاری بود[۹]
|
- عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است:
دست خودی پای اجنبی ز میان برد | | مملکت اردشیر و کشور شاپور |
به این محیط که امروز بی کس و یار است | | کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود |
بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم | | به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند [۱۰] |
دست خودی پای اجنبی ز میان برد
|
|
مملکت اردشیر و کشور شاپور
|
به این محیط که امروز بی کس و یار است
|
|
کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود
|
بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم
|
|
به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند [۱۱]
|
- توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها:
- عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند:
جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر | | زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است |
حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند | | در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است[۱۲] |
جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر
|
|
زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است
|
حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند
|
|
در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است[۱۳]
|
- آزادی:
- عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:
گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم | | یکنفس کشیدن را در هوای آزادی |
طی راه آزادی نیست کار اسکندر | | پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی |
کشت آزادی سیراب ز خون باید | | لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند[۱۴] |
گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم
|
|
یکنفس کشیدن را در هوای آزادی
|
طی راه آزادی نیست کار اسکندر
|
|
پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی
|
کشت آزادی سیراب ز خون باید
|
|
لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند[۱۵]
|
- حمایت از قشر مستضعف:
- عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:
از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی | | تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی |
- او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک میپردازد:
غمم این است که در سفره زارع نان نیست | | مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد |
کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه | | آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد[۱۶] |
غمم این است که در سفره زارع نان نیست
|
|
مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد
|
کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه
|
|
آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد[۱۷]
|
- نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت:
- عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند:
بسوخت که بر صورت تو خال سیاه | | بسان ملت محکوم جاهل افتاده |
سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد | | حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت[۱۸] |
بسوخت که بر صورت تو خال سیاه
|
|
بسان ملت محکوم جاهل افتاده
|
سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد
|
|
حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت[۱۹]
|
- عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت:
ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی | | ز نور صبح معارف بخواه استمداد |
به روزگار نژادی که داد دانش داد | | چه شد که گشت ز بیدانشی نژند نژاد |
چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل | | همای دانش در کشوری که تخم نهاد |
به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود | | همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد[۲۰] |
ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی
|
|
ز نور صبح معارف بخواه استمداد
|
به روزگار نژادی که داد دانش داد
|
|
چه شد که گشت ز بیدانشی نژند نژاد
|
چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل
|
|
همای دانش در کشوری که تخم نهاد
|
به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود
|
|
همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد[۲۱]
|
- استبداد:
- عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد:
پنجه توانایی گر مدد کند روزی | | بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی [۲۲] |
- همزمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین میسراید:
رها نکرد دل از زلف خود به استبداد | | گرفت و گفت تو مشروطهای طناب انداخت [۲۳] |
- مشروطه:
- عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پردهپوش» میداند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر میکند:
هزار پرده ز ایران درید استبداد | | هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد[۲۴] |
- عدالتخواهی و ظلمستیزی:
- عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر میدهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمیگردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است:
ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد | | حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست |
برای ریختن خون فاسد این خلق | | خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست [۲۵] |
ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد
|
|
حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست
|
برای ریختن خون فاسد این خلق
|
|
خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست [۲۶]
|
- در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است.
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقیها، به ارائه توضیحاتی پیرامون برخی از اشعار و مطالب آن، پرداخته شده است[۲۷].
پانویس
- ↑ ر.ک: سرآغاز، ص8
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص7-8
- ↑ ر.ک: یوسفیان دارانی، سودابه؛ رشیدی آشجردی، مرتضی؛ خراسانی، محبوبه، ص466
- ↑ ر.ک: همان، ص468
- ↑ ر.ک: همان، ص469- 470
- ↑ ر.ک: همان، ص469- 470
- ↑ ر.ک: همان، ص471- 472
- ↑ ر.ک: همان، ص471- 472
- ↑ ر.ک: همان، ص472
- ↑ ر.ک: همان، ص472
- ↑ ر.ک: همان، ص472- 473
- ↑ ر.ک: همان، ص472- 473
- ↑ ر.ک: همان، ص474
- ↑ ر.ک: همان، ص474
- ↑ ر.ک: همان، ص474
- ↑ ر.ک: همان، ص474
- ↑ ر.ک: همان، ص474- 475
- ↑ ر.ک: همان، ص474- 475
- ↑ ر.ک: همان، ص475
- ↑ ر.ک: همان، ص475
- ↑ ر.ک: همان، ص475- 476
- ↑ ر.ک: همان، ص476
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: پاورقی، ص85
منابع مقالهوابستهها