درج الدرر في تفسير القرآن العظيم
درج الدرر في تفسير القرآن العظيم، كتابى است تفسيرى منسوب به عبدالقادر جرجانى (متوفى 471ق) كه به زبان عربى و در قرن پنجم هجرى نوشته شده است.
درج الدرر فی تفسیر القرآن العظیم | |
---|---|
پدیدآوران | فرحات، طلعت صلاح (محقق)
جرجانی، عبدالقاهر بن عبدالرحمان (نویسنده) شکور، محمد ادیب (مصحح) |
ناشر | دار الفکر |
مکان نشر | عمان - اردن |
سال نشر | 1430 ق |
چاپ | 1 |
شابک | 9957-07-514-9 |
موضوع | تفاسیر اهل سنت - قرن 5ق. |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
جرجانى، عالم نحوى و اديب بسيار برجستهاى است كه آثار فراوانى در ادبيات عرب و صرف و نحو رقم زده است. تفسير وى از شهرت شايان توجهى برخوردار نبوده است؛ بااينحال عالمان، كتابشناسان و فهرستنگاران از ديرباز بدان اشاره كردهاند. داوودى در طبقات المفسرين، ادنه وى در طبقات المفسرين، عادل نويض در معجم المفسرين، اسماعيل پاشاى بغدادى در هدية العارفين، حاجى خليفه در كشف الظنون و سرانجام بروكلمان در تاريخ الأدب العربي به كتاب يادشده و انتساب آن به جرجانى اشاره كردهاند[۱]
تصحيح و تحقيق كتاب، توسط طلعت صلاح الفرحان و محمد اديب شكور، صورت گرفته است.
ساختار
مطالب در دو جلد سامان يافته و در ابتداى هر جلد، مقدمه مفصلى از محققان آمده است.
نویسنده از روش تفسير قرآن به قرآن و قرآن به روايت، استفاده كرده و كتاب سرشار از جنبههاى نحوى، ادبى قرآن كريم مىباشد.
گزارش محتوا
در مقدمه جلد اول، ابتدا به زندگىنامه نویسنده و كتاب او پرداخته شده و سپس، اقدامات تحقيقى صورتگرفته در آن، توضيح داده شده است.[۲]
در مقدمه جلد دوم، ابتدا روش نویسنده توضيح داده شده و سپس نسخ كتاب و روش تحقيق آن بيان گرديده است.[۳]
جرجانى تفسيرش را بهاختصار رقم زده است؛ جز مواردى بسيار اندك، از جمله ذيل آيه «و ما ننسخ...»، جرجانى آيه را با نسخ احكام مرتبط مىداند. او به آيه 101 سوره نمل: «و إذا بدلنا آية مكان آية...» و نيز آيه 39 سوره رعد: «يمحو الله ما يشاء و يثبت...»، استناد مىكند؛ اما شگفتا كه چونان پيشينيان و همگنانش بر طبل افترا مىكوبد و مىگويد: «اماميه» از شيعه، همانند يهود، «نسخ» را روا نمىدانند و نسخ را مانند «بداء» تلقى مىكنند و فرقى بين آن دو قائل نيستند و ترديدى نيست كه كذب محض است.[۴]
جرجانى در اين تفسير، بيشتر از هر چيزى به جنبههاى نحوى آيات قرآن پرداخته است. در تفسير آيات، بهويژه تبيين واژهها، از آيات ديگر بهره مىگيرد (تفسير قرآن به قرآن)؛ براى مثال در تفسير «رب» كه آن را به معناى «سيد» گرفته است، به آيههاى «اذكرنیعند ربك»[۵]و «ارجع إلى ربك»[۶]استناد مىكند و اين بهرهگيرى، در تفسير و تأويل آيات، حتى در برنمودن جهات ادبى آيات، بسى چشمگير است.[۷]
در اين كتاب، جنبههاى ادبى چيره است. بهگونهاى، كار جرجانى را مىتوان به كار بيضاوى مانند كرد؛ يعنى او بيشتر مىكوشد جنبههاى ادبى آيات را برنماياند. در اين جهت، او به معانى لغوى، جنبههاى نحوى و تحليلهاى ادبى روى مىآورد. جرجانى، اديبى است چيرهدست و موضع او در مسائل نحوى و ادبى تا حدودى براى ديگران، حجت. او گاه معانى و باريكبينىهاى معنايى را گزارش مىكند، بدون اينكه استشهاد كند و ديگرگاه براى استوارسازى معانى بهدستداده از واژهها، به منابع لغوى، ادبى و نحوى استشهاد مىكند؛ براى مثال، در تفسير «فانفروا» مىگويد: «نفر»، خروج و رويارويى با دشمن است. در تفسير «نقيب» كه آن را «ضامن و امين مردم و يا گروهى ويژه مىداند»، به كالبدشكافى واژه مىپردازد و با توجه به ريشه واژه، ديدگاه برگزيده خود را استوار مىكند. جالب است بدانيم جرجانى در جايگاه اديب و نحوى بزرگى - كه در فرهنگ اسلامى از مكانت رفيعى برخوردار است - گاه تعليلهاى نحويان را در تفسير واژه مىآورد و آنگاه آن همه را، يكسر واهى دانسته، مىگويد: «علتها واهى است و معنى واژه را تنها از طريق سماع مىتوان دريافت»[۸]
جرجانى گاه به مخالفت با مفسران پرداخته... او در تفسير حروف مقطعه در آغاز سوره بقره، بر اين باور رفته است كه: اين حروف بهاختصار نشانگر صفات الهى است و بهمثل در «الم» گفته است كه آن، مختصر «أنا اللطيف المجيد» است و براى اثبات اين نكته به اشعارى از شاعران عرب استناد كرده است كه نشاندهنده مختصر آمدن كلمه يا جملهاى در ادب عربى و اشاره بدان با حروف عربى شايع بوده است.[۹]
در تفسير «مالك يومالدين»، «مالك» را به «قاضى» تفسير كرده است. اين تفسير در ميان مفسران شهره نيست و بهگونهاى جرجانى در اين تفسير يگانه است؛ يعنى اين واژه با قرائتهاى مختلف «مالك، ملك، ملك» در ميان مفسران به معناى «قاضى» نيست؛ گو اينكه خداوند متعال در قيامت قاضى است و درباره رفتار مؤمنان داورى خواهد كرد[۱۰]
اين تفسير از جنبههاى بلاغى، اگرچه خالى نيست، اما اين نمود، گسترده نيست و مىتوان چنين گفت كه ابعاد بلاغى كتاب، از اشاراتى لطيف و نكتههايى مختصر، فراتر نمىرود و بهواقع اين نكته شگفت مىنمايد؛ زيرا جرجانى هم به جايگاه والاى بلاغى قرآن توجه دارد و هم در برنمودن جهاتى از وجوه منابع بلاغى و زيباشناختى قرآن، مبتكر و پيشتاز است.[۱۱]
جرجانى با همه اختصارى كه پيش گرفته است، در جاىجاى تفسيرش، به نكات تفسيرى و علوم قرآنى شايان توجهى پرداخته است. وى به مسائل مربوط به علم قرائت نيز توجهى ويژه داشته و فراوان به چرايى قرائت پرداخته و متواتر و شاذ آنها را تحليل و توجيه كرده است؛ بهعنوان نمونه:
الف)- ذيل آيه «فأزلهما الشيطان عنها فأخرجهما...»، مىنويسد: شيطان آن دو را در لغزش افكند و بر لغزش واداشت، آنگاه مىگويد: «أزلهما» را «أزالهما» نيز قرائت كردهاند؛ بدينسان بر اساس قرائت مشهور، معنا چنين مىشود: آنها را از وصيت الهى بازداشت و بر اساس قرائت شاذ، از بهشت الهى زدود و برون راند[۱۲]
ب)- ذيل آيه 165 سوره بقره: «... و لو يرى الذين ظلموا إذ يرون العذاب أن القوة لله جميعا...»؛ «... و اگر آن كسانى كه ستم كردند، عذاب [روز قيامت] را بنگرند، دريابند كه همه نيرو از آن خداست»، مىنويسد: «در محل نصب است بر اساس قرائت «تا» (ترى الذين) و در محل رفع است بر اساس قرائت «يا» (يرى الذين) كه قرائت «ترى» قرائت اهل مدينه و شاذ است و «يرى» قرائت نافع و ابن عامر و يعقوب است از قاريان هفتگانه[۱۳]
ج)- ذيل آيه «يا أيها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا»[۱۴]، قرائت شاذى را ياد مىكند كه با تنوين قرائت كرده است (... لا تقولوا راعناً)، آنگاه در توجيهش نوشته است كه: «آنكه بدينسان قرائت كرده است، چنان پنداشته است كه «راعنا» اسم است، پس نصب داده است و...»[۱۵]
جرجانى در جاىجاى تفسيرش نشان داده است كه در تبيين واژگان آيات الهى، از احاديث نبوى بهره مىگيرد و بدان استناد مىكند. او ذيل آيه 25 سوره بقره: «و لهم فيها أزواج مطهّرة...»، مىنويسد: «ستودن حواريان بهشت به «طهر» رساتر است از وصف به «حسن»؛ چون حسن از جهتى ممكن است «خبث» هم داشته باشد، اما «طهر» يكسر پاکيزگى است... همچنين ذيل آيه «فتلقى آدم من ربه كلمات...»[۱۶]، «تلقى» را به معناى استقبال مىداند و براى استوارى اين معنا، به حديث شريف نبوى: «نهى النبي عن تلقي الركبان» استناد مىكند[۱۷]
يكى ديگراز معانى لطيف و شايسته توجهى كه وى با توجه به حديث نبوى به دست داده است، تفسير واژه «أكل» در آيه «و إذ قلنا ادخلوا هذه القرية فكلوا منها...»[۱۸]است. جرجانى مىنويسد: «أكل» در استيلا هم استعمال مىشود. پيامبر(ص) فرمود: «أمرت بقرية تأكل القرى» كه مراد مدينه است و در اينجا «انفاق و توسعه» را مراد كرده است.[۱۹]
بدينسان جرجانى آيه را فراتر از بهرهورى از نعمتها و خوردن خوراكىهاى آن سرزمين مىداند و بر اين باور است كه منظور، امر به استيلا و چيرگى بر آن سرزمين و بهرهورى از تمام آنچه شايسته است، خواهد بود. وى در تبيين و تفسير واژهها به اشعار عرب، بهويژه به اشعار دوره جاهلى و نيز امثال عرب و اقوال و مأثورات تازيان فراوان استناد مىكند[۲۰]
بايد اين را نيز افزود كه جرجانى بر پايه تتبع و جستجوى محققان كتاب، در معركه ادبى بين كوفيان و بصريان، غالباً سمت و سوى كوفيان را دارد؛ از يك سو آرا و انديشههاى ادباى كوفيان را بهتفصيل گزارش مىكند، بهويژه توجهى بليغ به «فراء» و آراى او دارد و از سوى ديگر، در تأييد و استوارسازى آراى آنان مىكوشد و در مقابل به آراى بصريان نمىپردازد و يا بهسادگى از كنار آنها مىگذرد. اصطلاحات بهكارگرفتهشده در كتاب نيز غالباً همسوى تعريف و تفسيرى است كه كوفيان دارند؛ مانند كنايه، لغت، نسق و..[۲۱]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب هر جلد در انتهاى همان جلد و فهرست منابع و مصادر مورد استفاده محققان، در انتهاى جلد دوم آمده است.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ، به ترجمه برخى از اعلام مذكور در متن پرداخته شده است.[۲۲]
پانويس
منابع مقاله
1. مقدمه و متن كتاب.
2. مهدوى راد، محمدعلى، «نقد و معرفى كتاب: تفسيرى نويافته از عبدالقاهر جرجانى»، پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: آينه پژوهش، شماره 120، بهمن و اسفند 1388.