جوهر الذات

جوهر الذات، کتابی است از شیخ فریدالدین عطار نیشابوری در خودشناسی و شناخت گوهر وجود آدمی که طی بیان مراحل سیر و سلوک آدمی، برای وصول به حقیقت و کشف عالم وجود، سرانجام به معرفت و شناخت حضرت باری که مقصد و مقصود نهایی همه مخلوقات و موجودات عالم، به‌ویژه انسان سرگردان است، منتهی می‌گردد[۱].

‏جوهر الذات
جوهر الذات
پدیدآورانعطار، محمد بن ابراهیم (نویسنده) برهان ليمودهي، تيمور (مقدمه‌نويس)
عنوان‌های دیگرجواهر الذات جوهر نامه
ناشرسنايي
مکان نشرايران - تهران
سال نشرمجلد1: 1383ش,
شابک964-8746-00-1
موضوعشعر فارسی - قرن 6ق.
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‏‎‏PIR‎‏ ‎‏5032‎‏ ‎‏1383‎‏
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

کتاب، به اهتمام تیمور برهان لیمودهی، به چاپ رسیده است.

ساختار

کتاب با مقدمه مصحح آغاز گردیده و مطالب در دو دفتر، ارائه شده است.

گزارش محتوا

در مقدمه، نگاهی به کتاب جوهر الذات و زندگی عطار گردیده و اطلاعاتی پیرامون هر دو، ارائه شده است.[۲].

دفتر نخست، به‌مانند همه آثار عطار، با توصیف و ستایش پروردگار آغاز گردیده و صفات متعالیه حضرت حق، یکی پس از دیگری، طی ابیات گوناگون، به تصویر درآمده است که عقل آدمی، از کنه وجود این همه صفات، عاجز و مبهوب می‌ماند و سرانجام به خاموشی و سکوتی احترام‌آمیز، پناه می‌برد؛ چراکه به حقیقت درمی‌یابد او نیز با همه لاف و گزاف‌های عقلانی و ادعاهای عقل و بزرگی که در زیر سقف این دایره مینایی از خود ظاهر می‌سازد، همچون فلک گردان، همواره گردان و سرگردان است؛ همان ‎گونه که شاعر فرماید:

نمی‌دانی در این معنی چه گوییکه گردان چون فلک، مانند گویی

بااین‌همه، از دیدگاه شاعر، انسان همواره مورد عنایت خاص حضرت باری و محبوب و مطلوب پروردگار مهربان و کارساز است، اما دریغ که او از این امر، غافل است. روی این اصل، شاعر در جای دیگر از ابیات کتاب، آدمی را به این غفلت توجه داده و وی را به گوهر ارزشمندی که در وجود او از سوی حضرت حق به ودیعه نهاده شده، رهنمون گردیده تا از این گوهر شایان، بهره‌مندی کامل حاصل نماید؛ چنان‌که گوید:

عجایب جوهری جانا ندانمکه چون شرح صفاتت را بخوانم


در استمرار این اندیشه، شاعر در مبحثی دیگر که از توحید ذات و صفات باری تعالی سخن به میان می‌آورد، به ارزشمندی انسان که از حضرت حق، بهره‌مندی و نشان دارد، اشاره کرده و می‌گوید:

تو بودی آدم و آدم تو بودیخودی خود، تو در آدم نمودی


و این اشارات در کتاب آسمانی لا ریب، از سوی قادر متعال نیز در سوره‌هایی چون «حجر» و «ص» مکرر یاد شده که می‌فرماید:و نفخت فيه من روحي؛ یعنی از روح خود در آدم دمیدم. تا بدین وسیله، انسان را متوجه ارزشمندی خود سازد[۳].

در مراحل بعدی کتاب، شاعر از پیامبر(ص) سخن به میان آورده و به ظهور اسلام و برچیده شدن بساط کفر و فساد به دست ایشان، اشاره کرده و می‌گوید:

تمامت دین‌ها را برفکندیتو بیخ کفر از عالم بکندی


پس از آن، به بیان عظمت معراج آن حضرت، اشاره نموده و تصویری پرشور و دلکش از آن به دست داده است و سپس در پایان معراج و بخش ضمیمه آن، به خودیابی و خودشناسی انسان پرداخته و به بیان اسرار ذات آدمی و گوهر وجود او پرداخته و می‌گوید:

در اینجا می‌نماید روی دلدارعیان عشق باشد، ليس في الدار
در اینجا باز بینی جوهر ذاتکه بربسته است بر هم جمله ذرات

[۴].

افق دیگر کتاب جوهر الذات عطار، با وصف قناعت و ریاضت که شیوه واصلان حق است، آغاز گردیده است. در این افق، شاعر با توصیف مکارم و بزرگی‌های خاتم‌النبیین، به مدح علی مرتضی، پسر عم و داماد بلندپایه‌اش پرداخته است. شاعر ابتدا از حقیقت وجود علی مرتضی که آینه تمام‌نمای ذات الهی است، سخن به‎ میان آورده و سپس در اثبات امامت و جانشینی بلافصل وی، سخن رانده و چنین می‌گوید:

امام است او یقین بعد محمد(ص)بیاب این راز و بی‌شک شو مؤید

[۵].

مباحث دیگر کتاب به شرح استغنای واجب الوجود و توحید صرف او و نیز فنای انسان برای راهیابی به مقام حق اشاره دارد، تا انسان گرفتار آز و نیاز بی‌پایان را از خود برهاند؛ چنان‌که گوید:

چو مردان زن أنا الحق تو همیشهمترس از روبهان، ای شیر بیشه

در تداوم این اندیشه، شاعر از پدر و پسری بازرگان که با کشتی خود در دریا سفر می‌کنند، تمثیلی به میان آورده که بعد از گفت‍گویی طولانی میان پدر و پسر که خطر دریا از دیدگاه او پسندیده نیست، پدر را به باد ملامت می‌گیرد، ولی سرانجام با استدلال پدر، تسلیم و مجاب می‌گردد و به دنبال آن، افق روشنی از حقیقت نمودار می‌گردد که آن «شریعت» نام دارد و این همان چیزی است که پدر، فرزند را به درک و قبول آن، سفارش می‌کند و شاعر نیز ضمن تأکید به اهمیت و ارزشمندی آن، چنین می‌فرماید:

شریعت کوش و آنگه کن طریقتسوم ره دم زن از عین حقیقت
حقیقت در شریعت می‌توان یافت طریقت در حقیقت، نیز بشتافت
مقام ایمنی در شرع یابی که اندر وی، تو اصل و فرع یابی
ز شرع مصطفی مگذر زمانیدمادم تا کنی از وی بیانی

[۶].

در صفحاتی دیگر از دفتر اول کتاب، از چگونگی آفرینش حضرت حوا و وصلت حضرت آدم با او و سپس از ماجرای رانده شدن آنان از بهشت به اغوای شیطان، سخن به میان آمده که به مناجات پرسوز و گداز آدم با حضرت حق می‌انجامد و این بخش از کتاب، از زیباترین و درعین‌حال، غم‌انگیزترین تراژدی زندگی حضرت آدم و فرزندان تنهای او، به‌ویژه در روزگار ماست. شاعر برای چاره و درمان این درد در میان فرزندان آدم، از طریقت عرفان سخن به میان کشیده و برای رهایی آدمی از تنهایی و آز و نیاز او، مجددا به صراط مستقیم شریعت گام می‌گذارد و شریعت را زیربنای عرفان معرفی می‌کند. لذا انسان گمراه را به حرکت در آن فرامی‌خواند؛ چنان‌که گوید:

شریعت مر مرا آزاد کرده استز غم‎های جهانم شاد کرده است
شریعت می‌کند تحقیق روشن خدا می‌گوید این اسرار بر من

و مراد شاعر این است که دین، زبان روح‌بخش خداست که به‌وسیله آن با بشر، برای هدایت وی به شاهراه خوشبختی و کامیابی، سخن می‌گوید تا او را از اسارت آز و نیاز خویش برهاند[۷].

مطالب دفتر اول، زمانی به شور و شیدایی خاص خود می‌رسد که حکایاتی از شیخ ابوسعید ابوالخیر و شیخ شبلی مطرح می‌گردد. در اینجاست که خواننده یکباره از خود رها شده و به افق‌های بی‌کران و دوردست اندیشه‌های الهی دست می‌یابد و احساس سبکی و مسرت و بشاشت از هستی خود می‌کند و در نهایت، دفتر اول کتاب با ذکر بی‌نشانی حضرت دوست و مناجات شاعر با او، خاتمه می‌یابد[۸].

دفتر دوم نیز با ستایش پروردگار مهربان و برشمردن کمالات او و سپس سخن عشق، آغاز می‌گردد که از سوی قادر متعال به انسان مرحمت شده است. پس از آن، از حلاج و سؤال کردن شخصی از وی، در خصوص حضرت آدم(ع) ادامه می‌یابد و هدف آن است تا نشان دهد که چگونه او از من افلاکی خود، به جهان خاکی فروافتاده و گرفتار آز و نیاز در زمین گردیده است:

تویی آدم چرا از خود جداییتو آدم نیستی، بی‌شک خدایی
تویی آدم چرا مغرور گشتی به اندک چیز از آن دور گشتی

.


و بدین ترتیب، به انسان یادآوری می‌کند که چگونه با همه عزتی که داشته، غریبانه به خاک فروافتاده و از زندگی سعادت‌آمیز بهشت، تنزل یافته و در پی زندگی دو روزه دنیایی، اسیر لعنت زمین گردیده است.[۹].

در جای دیگر این دفتر، ضمن برشمردن عنایاتی که از پروردگار عالم به انسان مرحمت گردیده، به او یادآور می‌گردد که همه هستی به‌خاطر او آفریده شده، اما وی بی‌خبر و ناسپاس مانده است و دقیقا این همان چیزی است که این بیت مشهور سعدی را به ذهن متبادر می‌سازد که:

همه از بهر تو سرگشته و فرمان‌بردارشرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

[۱۰].

پس از آن شاعر در مذمت دنیا قلم‌فرسایی کرده و در پی آن، پرده‌های دیگر از حقیقت وجود آدمی را برمی‌گیرد و سپس طی رهنمودی به وی می‌گوید:

ز خود آسوده شو، اندر فنا کوشمگو بسیار در جان باش خاموش

.

و در پایان آن نتیجه‌گیری می‌کند که تمامی اشیا و پدیده‌های عالم از یک نور واحدند و به قول حافظ:

یک فروغ رخ ساقی‎ است که در جام افتاد'

.


و بخش بسیار مفصلی از این دفتر، بدین اندیشه اختصاص یافته و کتاب را به آخر می‌برد و در پایان آن، سالک جوینده را در تأسی و پیروی از آیین بهترین برگزیده خدا، فراخوانده و می‌گوید:

هر آن کو جز محمد(ص) پیر جوید به هرزه هرچه گوید، هیچ گوید

[۱۱].

طولانی‌ترین بخش پایانی دفتر دوم، آمیزه‌ای است از تمامی اندیشه‌های متصوفانه شاعر که از مطالب کل کتاب به تألیف آمده و اهم آن اشاره به سرانجام هولناکی است که شاعر از افشای راز دارد و سپس به عظمت نام خود که از محمد رسول‌الله(ص) نشان و نشأت دارد و او نیز چون پیامبر(ص) در هدایت انام پیش‌قدم و پیش‌قراول است، یاد می‌کند و کتاب خویش را گنجی مخفی و شایان که از کل ذرات عالم سخن می‌گوید، معرفی می‌نماید[۱۲].

وضعیت کتاب

فهرست مطالب، به‌همراه فهرست اسامی کسان، القاب، فرقه‌ها و کتاب‌ها، در انتهای کتاب آمده و در پاورقی‌ها، با کمک از فرهنگ لغات، به تشریح معنای کلمات دیریاب اشعار، پرداخته شده است.

پانویس

  1. ر.ک: مقدمه، صفحه پنج
  2. ر.ک: همان، صفحه پنج - ‎بیست‌وچهار
  3. ر.ک: همان، صفحه پنج و شش
  4. ر.ک: همان، صفحه شش
  5. ر.ک: همان
  6. ر.ک: همان، صفحه شش و هفت
  7. ر.ک: همان، صفحه هفت
  8. همان، صفحه هفت - هشت
  9. ر.ک: همان، صفحه هشت
  10. ر.ک: همان
  11. ر.ک: همان، صفحه هشت - ‎نه
  12. ر.ک: همان، صفحه نه

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.

وابسته‌ها