جایگاه عقل و دموکراسی در نظام ولایت
جایگاه عقل و دموکراسی در نظام ولایت، تألیف نویسنده معاصر نعمتالله باوند، درصد بررسی انتقادی آرای عبدالکریم سروش و نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت است. نویسنده همچنین به شبهاتی که از سوی مهدی حائری درباره ولایت مطرح شده، جواب داده است.
جایگاه عقل و دموکراسی در نظام ولایت | |
---|---|
پدیدآوران | باوند، نعمتالله (مؤلف) |
ناشر | شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1374 |
چاپ | اول |
موضوع | ولایت فقیه و دموکراسی,اسلام و دولت - نقد و تفسیر,سروش، عبدالکریم، ۱۳۲۴ - - قبض و بسط تئوریک شریعت - نقد و تفسیر |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BD۵۷۳/س۴،ق۲۰۸۲ |
این کتاب از مقدمه و چهار بخش تشکیل شده است. در بخش اول، مؤلف جهت آشنایی خواننده با افکار سروش، گزیدهای از افکار وی را درباره معرفت دینی مورد اشاره قرار میدهد. نویسنده بر آن است هر آنچه که سروش مطرح میکند ترجمه آثار متفکران غربی همچون بیکن، هیوم، راسل و بخصوص کار پوپر است. وی در ادامه از افکار هیوم، کانت، هایزنبرگ در مورد «نسبیت» و سیر آن در عالم غرب و نظریات پوپر، به عنوان مهمترین جریانهای فکری غرب در دو قرن اخیر یاد میکند.
در بخش دوم کتاب، «تردیدناپذیری برهان نظم» مطرح میشود. در این قسمت، نویسنده بر آن است که سروش میکوشد تا افکار خویش را - که الهام گرفته از بعضی جریانات فکری غرب است - در نظام اسلامی و ولایت فقیه اجرا کند.
باوند درصدد است تا آرای سروش را در دو بخش تفکر فلسفی و عرفانی اسلام، و همچنین در مسائل اجتماعی و سیاسی نظام ولایت، مورد بررسی و نقد قرار دهد. او سرانجام نتیجه میگیرد که برهان نظم به دور از مناقشات فلاسفه غرب، از محکمات معرفتشناسی و تفکر اسلامی است. در ادامه، باوند به جایگاه با اهمیت «عقل» در اسلام میپردازد و به سروش و رهبران فکریاش، این جایگاه را یادآوری میکند. او سپس به معرفت فلسفی سروش میپردازد و آن را با توجه به آیات قرآن مورد نکوهش قرار میدهد. در ادامه این نقد باوند مینویسد که لازمه تفکر سروش، نفی اصل امامت خواهد بود.
«تأملی در نظریه صامت بودن دین»، عنوان ادامه نقد نویسنده است. او اشاره میکند که در جریان صفین نیز، خوارج چنین مسئلهای را مطرح کردند. امام علی(ع) فرمودند که قرآن در من و با من هرگز صامت و خاموش نمیشود، بلکه من همان کلامالله ناطق هستم. نگارنده، سپس به تناقض در موضوع قبض و بسط شریعت اشاره میکند و از سروش سؤال میکند که چگونه علیرغم اعتقاد به اصل تکامل و تغییر دائم و در نتیجه نسبیت هر اعتقاد و فهمی در بشر، معتقد است که دین و احکام و اصول آن در ذات و نفس خود کامل است، و او از کجا به این اعتقاد رسیده است.
در بخش سوم، «جایگاه روشنفکران در نظام اسلامی» مورد بررسی قرار گرفته است. بنابر اعتقاد سروش، در جامعه دموکراتیک و جدا از حاکمیت دین ایدئولوژیک، روشنفکران دینی باید جایگزین روحانیون در اداره امور جامعه و حتی در فهم و بیان دین شوند. باوند با طرح این موضوع، آن را رد کرده و سروش را به فداکاریهای روحانیون و خیانت روشنفکران در طول تاریخ ارجاع میدهد.
در بحث «اساس حاکمیت در نظام ولایت»، نویسنده در جواب به مسئله حاکمیت خداوند، رسول خدا(ص) و ائمه(ع) و بالاخره فقها اشاره میکند و به شرایط فقیه جامعالشرایط و صفاتی که او را از دیکتاتوری دور نگاه میدارد، میپردازد. باوند در ریشهیابی بحران غرب، به جدایی دین از سیاست توسط ماکیاول و هابز اشاره میکند. وی همچنین دیدگاه امام(ع) را درباره لزوم تحول و فکری اجتهاد مطرح مینماید.
بخش چهارم تحت عنوان «دو مصاحبه» است، که به شبهات مهدی حائری جواب داده میشود، و نیز آرا و افکار سروش مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است. در مصاحبه اول، «وکالت یا ولایت» مورد بررسی قرار میگیرد. در این مصاحبه مهدی حائری بر آن است حکومت به معنای وکالت رهبر از جانب مردم است. در این زمینه، باوند به بحث فلسفی در زمینه «نحوه وجود» میپردازد و میگوید که در اسلام برخلاف غرب، ارتباط خدا با جهان، بعد از خلقکردن قطع نمیشود. در اسلام، خداوند هم خالق است و هم رب. یکی از عرصههای ربوبیت خدا، اداره زندگی انسانها، جامعه و تاریخ انسانی است، و لازمهاش این است که دین و سیاست از هم جدا نباشد. دین به عنوان وحی، و سیاست به عنوان یکی از مسائل اجتماعی مطرح است. این دو اگر ارتباطشان قطع شود (به زعم غرب و حائری)، لازمهاش اعتقاد به اومانیسم است. ولایت مطلقه به معنای استبدادی آن نیست، چون مبتنی بر اراده مقام ولایت نیست، بلکه مبتنی بر علم و اراده خداست.
در مصاحبه دوم، به «انقلاب اسلامی و جهان معاصر» اشاره شده است. «اعتقاد به خودبنیادی انسان، زمینهساز بحران در جهان معاصر»، قسمت اول مصاحبه باست. باوند در ذکر مبانی اصلی اندیشه غرب قبل از رنسانس، به سیر تفکر در یونان و روم قدیم اشاره میکند، که در آن تعارض میان انسان و خدایان، جهان و ماوراء الطبیعة، و مادیت و معنویت وجود داشت. به عقیده باوند، این تعارضات هنوز هم در غرب وجود دارد.
باوند بر آن است که در قرون وسطی، برخلاف یونان باستان در تعارض میان عقل و وحی، به وحی معتقد بودهاند. او در اشاره به سیر تحول فکری غرب بعد از رنسانس، به دکارت، هیوم، بیکن و نیچه اشاره میکند. سرانجام نتیجهگیری باوند بر آن است که بزرگترین و اساسیترین تناقض در اندیشه عصر جدید، «اعتقاد به خودبنیادی» یا اعتقاد به اومانیسم است. وی بر آن است که ظرفیت تمدن و تفکر غرب در حال حاضر، در جهت بسط و ادامه تفکر محض اومانیستی و الحادی، در حال تمام شدن است؛ همانگونه که در مکتب مارکسیست به پایان رسید.
باوند در قسمت دوم مصاحبه، از نقش امام خمینی(ره) در تأسیس انقلاب و تبیین مبانی فکری و تاریخی انقلاب اسلامی سخن میگوید. او درباره تأثیر تفکر انقلاب و تبیین مبانی فکری و تاریخی انقلاب اسلامی سخن میگوید. باوند درباره تأثیر تفکر انقلاب اسلامی بر جهان، عنوان میکند درحالیکه غرب از ابتدا بر تعارض حوزههای جهان، ماوراءالطبیعة، و عقل و وحی اصرار دارد، انقلاب اسلالمی بر اصل توحید و نظریه وحدت وجود متکی است. در ادامه، باوند معرفت دینی سروش را نقد میکند و آن را حاصل تفکرات غرب بر اساس اومانیسم میداند.[۱]
پانویس
- ↑ حقیقت، سید صادق، ص158-161
منابع مقاله
حقیقت، سید صادق، اندیشه سیاسی در اسلام: کتابشناسی توصیفی، تهران، انتشارات بینالمللی الهدی، 1377ش.