الكشف عن مناهج الأدلة في عقائد الملة
الكشف عن مناهج الأدلة في عقائد الملّة يا نقد علم الكلام ضدّا على الترسيم الايد يولوجى العقيدة و دفاعا عن العلم و حريّة الاختيار في الفكر و الفعل، نوشتۀ ابن رشد، ابوالولید محمد بن احمد بن محمد الاندلسى المالكى در موضوع كلام، به زبان عربى براى بيان عقائد مؤلّف در مسائل توحيد مىباشد.
الکشف عن مناهج الأدلة في عقائد الملة | |
---|---|
پدیدآوران | جابری، محمد عابد (مقدمهنويس) ابن رشد، محمد بن احمد (نویسنده) |
عنوانهای دیگر | نقد علم الکلام ضدا علی الترسیم الایدیولوجی للعقیده و دفاعا عن العلم و حریه الاختیار فی الفکر و الفعل |
ناشر | مرکز دراسات الوحدة العربية |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1998 م |
چاپ | 1 |
موضوع | فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14
کلام - نقد و تفسیر کلام اشعری - نقد و تفسیر |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP ۲۰۳ /الف2ک5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
وى غرض خود را از تأليف كتاب در مقدمه اين چنين بيان مىكند كه قصد من تطبيق حكمت بر شريعت است. او شريعت را به دو صورت ظاهر و مؤول تقسيم مىكند و مىگويد شريعت ظاهر براى مردم عادى است و شريعت مؤول مخصوص علماء است. او كلامى از اميرالمؤمنين(ع) نقل مىكند كه حضرت فرمود: حدثوا الناس بما يفهمون اتريدون ان يكذب اللّه و رسوله.
او معتقد است، شريعت را طبق ظاهرش بايد عرضه كرد و از تأويل آن كه كار فرقههاى چهارگانۀ مسلمين؛ يعنى معتزله، اشاعره، باطنيۀ و حشويّه مىباشد، اجتناب كرد.
ساختار و گزارش محتوا
ابن رشد اين كتاب را در سه باب: ذات الهى، صفات الهى و افعال الهى، تأليف كرده است و در باب اول كه در مورد ذات است، نخستين مطلبى كه مطرح مىكند، اثبات صانع است. او آراء فرق كلاميّه را مورد تحليل و نقّادى قرار مىدهد. نخست از عقيدۀ حشويّه شروع كرده، حشويّه را كسانى مىداند كه مىگويند راه معرفت خدا سمع است نه عقل؛ يعنى آنچه كه از شريعت شنيدهايم، بر ايمان حجت است نه باورهاى عقلى - او حشويّه را فرقۀ ضالّه مىنامد و پس از نقد عقيدۀ حشويّه در اثبات صانع اعتقاد اشعريّه را در اين مورد متذكر مىگردد. ابن رشد كه خود در خلقت عالم نظر بديعى دارد، عقيدۀ اشاعره در مورد حدوث عالم را باطل دانسته و در صدد اثبات ادعاى خود برمىآيد.
وى در مرحلۀ سوم، عقائدى را كه طريقۀ الجوينى مىنامد، مورد انتقاد قرار مىدهد. او اين نام را از رسالۀ نظاميّۀ ابوالمعالى جوينى استخراج كرده است.
ابن رشد در چهارمين مرحله، طريقۀ صوفيّه را كه منظورش از باطنيّه همين گروه بوده است را، مورد تحليل و بررسى قرار مىدهد. لازم به ذكر است كه باطنيه به گروهى از مسلمانان كه اسماعيليه نام دارند، اطلاق مىشود، لكن مقصود ابن رشد در برخى آثارش از باطنيه صوفيّه مىباشد. وى آراء صوفيّه را به خاطر مبتنى نبودن به استدلال رد مىكند و نهایتا طريقۀ معتزله را يادآورى مىكند و اذعان مىنمايد كه چيزى از افكار اين فرقه را در آثارشان پيدا نكردم و احتمال مىدهد، نظر معتزله هم در بحث اثبات صانع همان نظر اشاعره باشد.
همانطور كه از نقد آراء طوائف چهارگانه از دانشمندان اسلامى توسط ابن رشد به دست مىآيد، او به هيچ كدام از اين طرق معتقد نبوده، بلكه اعتقادش به راه جديدى به نام اختراع است. او طريق قرآن را همين مىداند و براى اثبات اين انديشۀ خود تلاش فراوانى را مبذول مىدارد. او طريق قرآن براى اثبات بارى تعالى را دو راه عنايت و اختراع مىپندارد.
دومين مطلبى كه ابن رشد در باب اول توحيد به بررسى آن مىپردازد، مبحث وحدانيت الهى است. نخست ادلۀ قرآن براى وحدانيت خدا را متذكر مىشود، سپس بررسى آراء اشاعره در اين مبحث مىپردازد.
باب دوم كتاب، الكشف عن منابع الادلّة في عقائد الملّة صفات الهى مىباشد. وى ابتدا صفات را به صفات نفسيّه و صفات معنويه تقسيم مىكند. او مدعى است قرآن هفت صفت از صفات صانع كه از صفات كمال انسان نيز مىباشد را نام برده است كه عبارتند از: علم، حيات، قدرت، اراده، سمع، بصر و كلام.
ابن رشد معتقد است، تمام صفات الهى به علم بازگشت دارند و در واقع علم الهى كه غير علم انسان است و جنس علم الهى با جنس علم بشر متفاوت است، منشاء بقيۀ صفات الهى مىباشد. مؤلّف در باب صفات الهى عقائد فرق گوناگون اسلامى در رابطۀ ارتباط ذات با صفات را بيان كرده و آنها را مورد بررسى قرار مىدهد.
نفى مماثلت و نفى جسمیّت از ديگر مباحثى است كه مؤلف در اين بخش از كتاب به آنها پرداخته است. او سپس در مورد نوريّت الهى وارد بيان دلائلى مىشود تا اثبات كند، آيۀ شريفۀاللّه نور السماوات و الارض معرّف ذات الهى است، از جانب خداى سبحان، دليل ديگرش بر اين مدّعا حديثى است از پيغمبر اكرم(ص) كه در جواب سئوالى كه از حضرت پرسيدند هل رأيت ربك؟ حضرت جواب دادند، «نور أنّى أراه» ابن رشد كه خود در مقدّمۀ كتاب گفت، ظواهر ادلّه بدون تأويل ملاك معرفت ماست، در اين جا به محكمى پاى اين عقيده خود ايستاده و خداوند را نور مىپندارد. از جمله ويژگىهاى كتاب حاضر اين است كه ابن رشد در اين بخش از مباحث خود به مناسبت اشارهاى به ابوحامد غزالى و كتاب تهافت الفلاسفة وى دارد. او غزالى را مايۀ اضرار به حكمت و شريعت هر دو مىداند و بيانى دارد در اين رابطه كه بين حكمت و شريعت تعارضى وجود ندارد. او در آخرين بخش از باب صفات الهى وارد بحث رؤيت و بررسى آن از ديدگاه معتزله و اشاعره مىپردازد.
سوّمين باب كتاب افعال الهى مىباشد. ابن رشد در اين باب به چند موضوع پرداخت مىكند كه عبارتند از: حدوث عالم، بعث رسل، قضاء و قدر، تجويز و تعديل و معاد. او در بحث حدوث عالم نيز آراء اشاعره و معتزله را رد مىكند و طبق همان نظرى كه در مورد اثبات خالق تعالى داشت، به عنايت قائل شده و مىگويد شرع مقدس براى تعليم مردم در زمينۀ حدوث عالم از طريق عنايت وارد شده است. وى به دلائلى كه بيان مىكند به كار بردن لفظ حدوث و قدم در خلق عالم را بدعت در شريعت مىداند.
دومّين بحث باب سوم، از كتاب ابن رشد به مسئلۀ بعث رسل و معجزات انبياء اختصاص دارد. او اين مسئله را به دو بخش اثبات رسل؛ يعنى اين كه افراد ناحيۀ خداوند به عنوان رسول مأمور شدهاند و ديگر اين كه با چه شرائطى ادعّاى نبوت از سوى افراد مىتواند، قابل پذيرش باشد، ديگر مسئلۀ مطرح شده، در باب افعال الهى مسلۀ قضا و قدر مىباشد؛ ابن رشد در مسلۀ قضا و قدر طرق اشاعره و معتزله را رد مىكند و به طريق وسطى غير از جبر و اختيار قائل مىشود.
مسئلۀ معاد نيز از جمله مسائلى است كه ابن رشد در ذيل بحث از افعال الهى مطرح مىكند و با دلائل گوناگونى در سدد اثبات آن برمىآيد.
خاتمۀ كتاب را ابن رشد به قانون تأويل اختصاص داده است.
نسخۀ حاضر
نسخۀ حاضر از اين كتاب را مركز دراسات الوحدة العربيه در بيروت و در سال 1998 در يك جلد و در قطع وزيرى چاپ كرده است، مدخل و مقدمۀ تحليلى مبسوطى كه تقريبا به اندازۀ خود كتاب مىباشد، توسط دكتر محمد عابد الجابرى در اول كتاب آمده است و در آخر كتاب فهرستهاى آيات، احاديث، اعلام و اماكن و فرق آمده است.
دكتر محمّد الجابرى نویسنده مقدمۀ تحليلى كتاب معتقد است، اين اثر ابوالولید بن رشد در نقد علم كلام و مذهب اشعرى به طور خاص است و در واقع نظريات ابن رشد منجر به بطلان نظريات متكلمان مىشود. او مىگويد چون كتابهاى معتزله به آندلس نرسيده بود، لذا مؤلف به نظريات معتزله دسترسى نداشته است، به همين دليل او معتزله و اشاعره را به يك چوب رانده است، البته خود اعتراف مىكند كه در كتابهایشان چيزى خاص از نظرياتشان را پيدا نكردم.
جابرى سپس وارد بيان مطالبى در مورد علم كلام مىشود او آغاز علم كلام و تكلم را طبق نقل شهرستانى و ابوالحسن اشعرى از شروع اختلاف در امر خلافت رسولاللّه(ص) بعد از خلفاء راشدين مىداند.
وى ورود مطالب فلسفى به علم كلام را توسط معتزله در زمان مأمون عباسى مىداند و معتزله را بنيانگذاران واقعى علم كلام به حساب مىآورد. او از واصل بن عطا نيز به عنوان كسى كه اعتزال را بنيان نهاد نام مىبرد.
دكتر محمد عابد، همچنين از ابوالهذيل العلاّف نيز به عنوان كسى كه منظّم مذهب معتزله و اولیّن قائل به مسلۀ جوهر فرد است، ياد مىكند. وى سپس وارد شناسايى مذهب اشعرى مىشود و ابوالحسن اشعرى را كه خود از اصحاب اعتزال و شاگرد استاد معروف معتزله، يعنى ابوعلى جبايى بود را بنيانگذار مذهب فكرى اشعرى مىشمارد و از باقلانى نيز به عنوان كسى كه مذهب اشعرى را به مقدمات عقليّه منطبق ساخت نام مىبرد و ادامۀ اين راه را بدست جوينى و شاگردش غزالى كه مذهب اشعرى را با قياس صورى ارسطويى هماهنگ كرد مىداند.
محمد عابد الجابرى، بعد از بيان تاريخچۀ علم كلام در مشرق زمين وارد بيان سرگذشت اين علم در آندلس و مغرب زمين مىشود و آنها را به خاطر جدايى از حكومت عباسى و اماكنى كه حكومت فاطميان بدانها دسترسى نداشته داراى مكتب فكرى عليحدهاى مىپندارد.
او از ابن خرم اسم مىبرد كه در سير اسلام در مغرب زمين چه تأثيراتى داشته است و آن ديار را به عنوان جايى كه مذهب اشعرى در آن نفوذى پيدا نكرد، مىشمارد.
جابرى در اعتقاد قادرى و اعتقاد بغدادى نيز مطالبى را عنوان نموده است و در مرحلۀ بعدى مسير تأليفات ابن رشد را بيان نموده و جايگاه كتاب حاضر ابن رشد را در ميان مؤلفاتش مشخص مىكند.سپس مطالب مطرح شده در اين كتاب توسط ابوولید را متذكر مىگردد كه ما فهرستوار به بيان پارهاى از آنها اشاره مىكنيم.
- او در تفكرات ابن رشد به اين نكته اشاره دارد كه وى كلام را چيزى و معرفت علمى برهانى را چيز ديگر مىداند.
- ابن رشد در حدوث علم چه نظرى داشت را بيان مىكند.
- طريقى كه از منظر ابن رشد شرع در معرفت براى مردم ترسيم كرده است.
- دفاع ابن رشد از علم تا دفاعش از حريّت اراده و...
در ادامه و قبل از ورود به نص كتاب مقدمهاى نيز از مصطفى حنفى آمده است كه در واقع مقدمۀ تحقيقى كتاب است.