التفسیر الموضوعي للقرآن الکریم
التفسیر الموضوعي للقرآن الکریم بین الکتاب و السنة و سائر الکتب السماویه اثر آیتالله محمد صادقی تهرانی، یکی از تفاسیر قرآن است که بر اساس روش تفسیر «قرآن به قرآن» نگاشته شده و در اصل همان تفسیر «الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنة» نوشته خود اوست که شامل یک دوره کامل تفسیر ترتیبی قرآن کریم است که از آغاز تا انتهای قرآن، به تفسیر آیه به آیه آن پرداخته و در اثر حاضر، به صورت موضوعی درآمده است.
التفسیر الموضوعي للقرآن الکریم | |
---|---|
پدیدآوران | صادقی تهرانی، محمد (نويسنده) |
ناشر | مکتبة محمد الصادقي الطهراني |
مکان نشر | ایران - قم |
سال نشر | سده13 |
چاپ | 1 |
شابک | - |
موضوع | برزخ - تفاسیر - قرن 14 - تفاسیر شیعه - قرن ۱۴ |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 28 |
کد کنگره | /ص2ت7 1300 98 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب در 28 جلد عرضه گردیده و در ابتدای هر جلد، مقدمه کوتاهی از مؤلف در اشاره به موضوع همان جلد، آورده شده است.
نویسنده در تفسیر قرآن از روش قرآن به قرآن استفاده کرده و بعد از استاد خود سید محمد حسین طباطبایی، در زمره کسانی است که به طور جدی از این روش استفاده کردهاند. وی در تمام ابعاد فقهی، فلسفی، عرفانی و... و حتی ادبیات عرب، به خود قرآن تمسک نموده و مخصوصاً آیات الاحکام را در تفسیر خود مورد بررسی خاصی قرار داده است[۱].
او در برابر فقه پویا و فقه سنتی که عامه علمای معاصر شیعی برمبنای آنها فتوی میدهند، برای صدور احکام، برمبنای فقه گویا فتوی میدهد. او ارائه دهنده فقه گویا است که در آن تنها قرآن، محور استنباط است بدین صورت که سنت قطعیه از عرضه احادیث بر قرآن بهدست میآید. در روش فقهی وی که آن را فقه گویا نام نهادهاند، علم رجال ملاک اصلی حجیت نیست، بلکه تنها قرآن ملاک اصلی است. با این روش، بین دو حدیث که یکی معتبر ولی خلاف قرآن و دیگری ضعیف ولی موافق قرآن باشد، حدیث دوم پذیرفته میگردد[۲].
گزارش محتوا
این تفسیر هم از نظر محتوا و هم از جهت سبک، یکی از تفاسیر بدیع امامیه به شمار میآید، چه این که از نظر محتوا- بر خلاف بیشتر تفاسیر که غالب محتوای آنها تکرار حرفهای گذشتگان است- دارای مطالب و نکات تازهای است که خواننده را در فهم قرآن و استدلال به آن، در فضای جدیدی از مفاهیم و معانی قرار میدهد. از نظر سبک و شیوه تفسیری نیز، ویژگیهای قابل توجه و تأملی در آن وجود دارد؛ که تفاسیر موجود، کمتر از آن برخوردارند[۳].
شیوه تفسیری وی، تفسیر قرآن به قرآن است، بدین سبک که نظرات و اقوال و عرفان و فلسفه و علوم دیگر را بر قرآن تحمیل نکرده و معتقد بود که قرآن را بایستی با ادبیات و اصول و اول در خود آیه دقت کرد، در مرحله بعد به احادیث و سپس اقوالی را که موافق قرآن است و به اشارات و لطایف قرآن تنبه دادهاند اقتباس کرد و لیکن اقوال و روایاتی راکه مخالف قرآن و یا نه مخالف و نه موافق قرآن است و علم آور نیست، مردود شمرد[۴].
از دیدگاه وی، کتاب و سنت، برهم تطابق دارند و محور احکام اخلاقی، عقیدتی، فردی، اجتماعی، عبادی، سیاسی و... فقط قرآن است. سنت هم بر محور وحی قرآنی است. به عقیده وی با نگرش عقلی، همانگونه که قرآن کلام خداست و خداوند نیازی به دیگران ندارد، کتاب خدا هم نیازی به دیگران ندارد؛ بنابراین اگر نیازی در استفسار آیاتی از قرآن هست، همین نیاز را خود قرآن برطرف میکند؛ و با دلیل نقلیاش هم که متعدد است. مثلاً در آیه «ولا یأتونک بمثل الاّ جئناک بالحق واحسن تفسیرا» (فرقان/۳۳) جئناک کیست؟ خداست و خدا حق آورده و مخاطبش هم پیامبر است. برای پیامبر در مقابل مثلهای دیگران که با مثلها میخواهند حقایق را وارونه کنند و باطل را درست کنند، میگوید که «الاّ جئناک». پس قرآن دو بعدی است. یکی حق است و یکی احسن تفسیراً است. یعنی کل حقایقی را که امکان فهم آنها وجود دارد، برای کل مکلفان در طول و عرض جهان، تا قیام قیامت بیان کرده؛ و احسن تفسیرا، یعنی تفسیر، یا اصح است یا صحیح یا حسن یا احسن، تفسیر احسن، همانطوریکه قرآن حقش احسن الحقایق است، تفسیرش هم احسن تفاسیراست؛ بنابراین به کمک این آیه و آیههای دیگر، قرآن، خودش را تفسیر میکند و تفکر، تفهم، فکر مطلق بیشائبه، تعقل مطلق بیشائبه، مقدماتی است که خود قرآن دارد: أفلا تعقلون، أفلا یشعرون، أفلا یتدبرون. بنابراین تفسیر به رأی، رأی غیر مطلق یا رأی باطل است، چون انسان در مثلثی است. یا رأی مطلق است یا رأی غیر مطلق است یا رأی باطل، تحمیل رأی باطل و یا غیر مطلق بر قرآن خیانت است. یعنی یا خدا قرآن را تفسیر میکند یا خداییها، که فطرت و عقل و علم مطلق است. یا غیر خدا. اگر غیر خداییها که نه قرآن است، نه سنت قطعیه است، نه فکر مطلق است، نه عقل مطلق است، نه علم مطلق است تفسیر کند، این تفسیر به رأی است[۵].
از دیدگاه وی، انتظارات غیر مطلق، تحمیل بر نص قرآن کردن و تحمیل بر آیات قرآن کردن، مسلماً مردود است. قرآن، کتابی خودکفا است که حتی قواعد ادبی هم در لغات، به قرآن محتاجاند و نه قرآن به آنها. یک لغت ممکن است در کتابهای لغوی چندین معنا داشته باشد؛ اما همه لغتهای قرآن، تبیین قرآنی دارند. قرآن از نظر تبیین معانی لغوی هم خودکفا است. در همه قرآن یک واژه وجود ندارد که تبیین معنای آن محتاج به غیر قرآن باشد. وقتی خدای متعال میفرماید این کتاب نور است و تبیان کل شیء چگونه ممکن است خود را تبیان نکرده باشد؟ اعجاز قرآن، محدود به بُعد دلالی آن نیست، در بُعد مدلولی هم اعجاز است. وقتی کتابی از نظر مدلول معصوم است، حواله دادن آن به غیر معصوم، نقض غرض و ظلم به وحی است. ارجاع قرآن به انظار علما و اصولیونی که هر یک دیگری را نفی میکنند، روا نیست. از ضروریاتِ همه فرق اسلامی، یکی این است که قرآن از جهت معنا و دلالت در بالاترین حد اعجاز است. روا نیست که فهم چنین کتابی را به این و آن حواله بدهیم. سنت قطعیه هم چنین وضعی دارد. آن نیز معصوم است و ارجاع فهم آن به غیر آن جایز نیست. جز اصول نورانی قرآن و سنت قطعیه- اعم از لفظی و معنوی- باید همه را کنار گذاشت؛ و همینطور در فلسفه و عرفان و... [۶].
برخی از موضوعاتی که در این 28 جلد بدان پرداخته شده، به ترتیب عبارتند از: «الله» (جلد اول و دوم)؛ برزخ و معاد (جلد سه و چهار)؛ محمد(ص) (جلد پنج و شش)؛ خلفاء الرسول (جلد هفت و هشت)؛ سیاست اسلامی (جلد نهم)؛ امر به معروف و نهی از منکر (جلد پانزدهم)؛ صید، ذباحه، وصیت، میراث، قصاص، شهادات، حدود و دیات (جلد شانزدهم)؛ اقتصاد اسلامی (جلد هفدهم)؛ علوم تجربی (جلد بیستم)؛ ادعیه و ابتهالات ربانی (جلد بیست و یکم)؛ آدم و نوح(ع) (جلد بیست و سوم)؛ ابراهیم(ع) و اوصیای او (جلد بیست و چهارم)؛ موسی(ع) (جلد بیست و پنجم)؛ پیامبران همزمان با موسی(ع) و پس از او (جلد بیست و ششم)؛ عیسی(ع) (جلد بیست و هفتم) و انسان، دنیا، شیطان، کافران و منافقان (جلد بیست و هشتم).
عنوان تفسیر چنین مینماید که مفسر از دو سبک تفسیر قرآن با قرآن و تفسیر قرآن با سنت، سود برده است. نویسنده معقتد است روشهای تفسیری، از دو حالت بیرون نیستند؛ یا تفسیر قرآن با قرآن هستند و یا تفسیر قرآن با رأی. وی، در تحلیل و تأیید این شیوه پیشنهادی، به آیاتی استدلال میکند که قرآن را نور، برهان، بیان و هدایت معرفی میکند و میگوید: «چیزی که خود، بیان و هدایت است و مرجع و تکیه گاه غیر خود به شمار میآید، پیش از این که روشن گر غیر باشد، باید خود مبین و روشنگر خود باشد». وی بر این باور است که برآیند تفسیر قرآن به قرآن، دستیابی به نخستین مفاهیم و معارف قرآنی است، مرتبهای از معنا که در چارچوب دلالت تطابقی آیه قرار دارد؛ در حالیکه نگاه روایات تفسیری، به معانی ژرفتر کلام وحی است؛ با این ویژگی که مفاهیم ژرف، ریشه در معانی و منطوق دارد و در پرتو آن شکل میگیرد؛ به گونهای که درستی و نادرستی آنها در گرو برابری و نابرابری با منطوق آیات است؛ چه این که به مقتضای محوریت قرآن در ارزشیابی روایات و درستی و نادرستی آنها، منطوق آیات، معیار سازگاری و ناسازگاری روایات با قرآن است. در نتیجه، تفسیر مأثور، چیزی جدا از آیه نیست. بلکه برخی از مراتب معنایی آن است که در پرتو سطح ظاهر آیه، با یاری جستن از آیات دیگر به دست آمده است؛ بنابراین تفسیر قرآن با سنت، گونهای از تفسیر قرآن با قرآن است[۷].
نمونههای عملی تفسیر نیز گویای همین واقعیت است که مفسر در پذیرش تفسیر مأثور، بیش از هر چیز به سازگاری آن با مراتب مختلف معنایی آیه میاندیشد و دستیابی به هر معنای تازه را در پرتو مفهوم ظاهر آیه و سازگاری با آن جستجو میکند. به این ترتیب، شیوه مفسر در حقیقت همان شیوه پیشنهادی تفسیر قرآن با قرآن است؛ هر چند از سنت نیز بهره برده است. از جهتی نیز میتوان گفت، تفسیر ایشان در ردیف تفاسیر تحلیلی، اجتهادی، تربیتی و اجتماعی محسوب میگردد[۸].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب هر جلد، در ابتدای همان جلد قرار گرفته و در پاورقیها علاوه بر ذکر منابع، توضیحات جامع و مفصلی پیرامون برخی از مطالب متن، ارائه گردیده است[۹].
پانویس
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- بینام، «پایگاه قرآن و حدیث المصطفی»، شنبه 23 تیرماه 1397، به آدرس اینترنتی:
http://quran.miu.ac.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=135&pageid=45524&p=3&showitem=76