التربية و مستقبل الأمة
التربية و مستقبل الأمة [۱]، تألیف محمدحسن بریغش؛ نویسنده کتاب حاضر بر این باور است که تعلیم بدون تربیت و رهنمود الهى زندگى را بسامان نمىسازد و بشریت را نجات نمىدهد و خیر و شر بار نمىآورد. راه فرّهى امت و بهپا خاستن و رهایش از رنجها و عقبماندگىها و ناتوانىهایش، تربیت است، چه تا انسان از رهگذر تربیت، براى بر دوش گرفتن بار مسئولیت، توانایى و شایستگى به دست نیاورد، راه سعادت و پیروزى را نخواهد شناخت (ص 4). از اینرو مؤلف دست به قلم برده است تا در دعوت امت به تعلیم در کنار تربیت سهیم افتد.
التربیة و مستقبل الأمة | |
---|---|
پدیدآوران | بریغش، محمدحسن (نویسنده) |
ناشر | مؤسسة الرسالة |
مکان نشر | بیروت |
سال نشر | 1424ق/2004م |
چاپ | اول |
موضوع | اسلام و آموزش وپرورش.=آموزش و پرورش. |
کد کنگره | BP230/81/ب44ت |
کتاب داراى مقدمه و پنج فصل بلند و کوتاه (18 تا 150 صفحهاى) است.
در فصل نخست، پس از اشاره به اهمیت تربیت و رسالت تربیتى رسول خدا(ص) به نیاز فرد و جامعه به تربیت و سپس رابطه تعلیم با تربیت و نیز رابطه تربیت با فرهنگ پرداخته شده است.
سرآغاز فصل دوم که سیرى در حقایق نام گرفته است، اشارتى است بر شمارى از حقایقتعلیم و تربیت در بسیارى از کشورها [ى غربى]. کار نگارنده در این فصل نتیجهگیرى یا شرح حقایق یا بررسى علل امر نیست بل تنها توصیف آن چیزى است که دیده یا خوانده است (ص 25).
نگارنده پس از این به ارکان سیاستهاى آموزشى کشورهایى چون: بحرین، قطر، الجزایر، سوریه، اردن، کویت، لبنان، عربستان پرداخته و به جایگاه ابعاد مادى و معنوى زندگى در این سیاستها اشاره کرده و افزوده است که در عمل، مسائل تعلیم و تربیت کشورهاى عرب تابع و تقلیدى از غرب است و در هدفها و برنامهها استقلال ندارند و به علت این وابستگى و تقلید است که به تناقضات و تعارض با ارزشها و فسردگى و عقبماندگى و دور افتادن از هدفهاى علمى و آموزشى ترسیمشده در سیاستهاى آموزشى گرفتار شدهاند.
در ادامه به پیامدهاى تربیت معاصر و عوامل مؤثر در آن پرداخته شده است و از نقش تربیتى والدین و کاهش تأثیر خانواده بر فرزندان در عصر حاضر و سهم فرهنگ مهاجم غرب در این امر یاد شده است؛ سپس از گرایش مادى تربیت معاصر و کنار افتادن آن از دین و معنویات و خلاصه ساختن انسان به زندگى مادى و اشاعه این بینش بر همه شؤون زندگى و تهى ساختن فلسفه تربیت از مفهوم اصلى و ارزشهاى انسانى و هجوم این نگرش بر جهان اسلام یاد شده است. سوء رهبرى تربیتى و عوامل آن در جهان اسلام، و ناسازوارى و ناهماهنگى میان عوامل و دستگاهها و نهادهاى مؤثر در تربیت و زیانهاى مترتب بر این ناهماهنگى در نظامهاى آموزشى حاکم بر جهان اسلام، دیگر بحثهاى این فصل است.
عنوان فصل سوم، مبانى و منابع و اهداف تربیت است و در شرح و شکافت آن، ابتدا نیازجهان اسلام به پى نهادن نظام تربیتى اصیل و ضرورت این کار براى درمان بیمارىهاى نظامهاى تربیتى کنونى در جهان اسلام اشاره شده است. پس از آن از ایمان و اعتقاد، پرستشخداوند، مسئولیت، کرامت انسانى، آمادگى پیوسته براى اداى مسئولیت به عنوان مبانىتربیت یاد شده است. نگارنده در ادامه پس از اشاره به ضعفها و کاستىهاى ذاتى انسان و محال بودن ره یافتن او به خیر و سعادت بدون استمداد از وحى، تأکید کرده است که یگانه منبع درست نظام تربیتى، اسلام است و مبانى و هدفهاى تربیتى را نیز از این آبشخور باید برگرفت.
در فصل چهارم به محیطهاى تربیت یعنى خانواده، مسجد، مدرسه، جامعه پرداخته شده است. مؤلف با توجه به مفهوم رحم و ارحام در اسلام، خانواده را شامل حتى فرزندان عمو و عمه و خاله و دایى دانسته و مجموعه خویشاوندان را در تربیت مؤثر شمارده و البته یادآورى کرده است که میزان تأثیر تربیتى خویشاوندان بر فرزندان متفاوت و تابع میزان نزدیکى آنهاست و از اینروى است که پدر و مادر و خواهر و برادر بیشتر از دیگران در تربیت افراد سهم دارند. لذا در ادامه بحث تنها به نقش و سهم تربیتى اقوام درجه اول بهویژه پدر و مادر پرداخته است.
براى بازشکافت محیط تربیتى مسجد، نخست از جایگاه مسجد در اسلام یاد شده است و سپس آمده است که مسجد بزرگترین مدرسه و مرکز تربیت و ساختن جامعه و حمایت از امت است. کار مسجد به عبادت و آموزش خلاصه نمىشود، مسجد مرکزى براى تربیت فراگیر و همهجانبه است و چنانچه امت اسلامى در پى تحولى مثبت و خیزشى راستین است باید به تربیت مسجدى بازگردد و نقش تربیتى مسجد را به آن بازگرداند و مسجد را به لوازم این کار مجهز سازد (ص 285 و 292).
اشارتى به جایگاه مدرسه در تربیت و پیشینه مدرسه در اسلام، آغاز بحث از محیط تربیتى مدرسه است و در پى آن از جمله به ضرورت هماهنگى میان فعالیتهاى تربیتى مدرسه و خانواده و عدم ناسازگارى میان آنها اشاره و تأکید شده است که مدرسه تکمیلکننده نقش تربیتى خانواده بهخصوص در دوره ابتدایى است. از دیگر بحثهاى این قسمت، انتقاد از وضع مدارس جهان اسلام و دورى آنها از اسلام و فرهنگ آموزشى آن و نیز اشاره به اهمیت دو عنصر معلم و برنامه آموزشى در مدرسه است.
نویسنده در شرح جامعه چونان محیطى تربیتى، نخست مفهوم جامعه را در این بحث معلوم داشته و افزوده است که همه نهادها و مراکز تربیتى، فکرى، فرهنگى، ادبى، هنرى، مالى، ورزشى، دینى بر جامعه اثر مىنهند و در مجموع محیطى اجتماعى با ویژگىهاى خاص پدید مىآورند و این محیط بر تعلیم و تربیت مؤثر مىافتد. در ادامه به برخى از محیطهاى اجتماعى خاص و تأثیرات تربیتى آنها پرداخته شده است. مانند: باشگاهها، گروهها و تشکلات علمى و فرهنگى و خیریه، نیروى انتظامى، مراکز ادارى و اقتصادى.
فصل فرجامین کتاب، تربیت در محیطهاى غیراسلامى خوانده شده و در واکاوى آن، نخست به نگرش غرب به اسلام و مسلمانان پرداخته شده و به فعالیتهاى غربیان براى استحاله مسلمانان و نیز تحقیر و استثمار آنان و تلاش غربیان براى تسلط بر آموزش و پرورش مسلمانان و درنهایت اسلامزدایى از مسلمانان اشاره شده است. ادامه این فصل دربارۀ گروههاى مسلمان ساکن در کشورهاى غربى و نوع رفتار این دولتها با آنان و بیان حقایقى از زندگى غرب و مسلمانان ساکن در غرب و وظایف ما در قبال مسلمانان ساکن غرب است.
با آنکه شمارى از عناوین و سرفصلهاى این کتاب در دیگر کتابها هم آمده است، اما مباحث این اثر در مجموع تازه و خواندنى افتاده است.
- مطالعه منابع ذیل نیز مفید است:
حسن شحاته، الاسس التعلیمیه والتربویه والاجتماعیه لبناء مناهج التربیه الاسلامیه فى التعلیم العالى بالوطن العربى (تونس، ایسیسکو، 1989 م)؛ ابوالفتوح توانسى، التربیه العربیه الاسلامیه تربیه الماضى والحاضر والمستقبل (قاهره، دار نهضه مصر، [بىتا])؛ سعید اسماعیل على، اوضاع المربیّین العرب (قاهره، دارالثقافه، 1979 م).[۲]
پانویس
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی تعلیم و تربیت در اسلام، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، قم، یکم، 1390ش.