الإمام الغزالي بین مادحیه و ناقدیه
الإمام الغزالي بین مادحیة و ناقدیة، نوشته یوسف قرضاوی (تولد 1926م)، کتابی با زبان عربی در بررسی و تحلیل افکار طرفداران و منتقدان فیسلوف و متکلم بزرگ ایرانی، ابوحامد غزالی (450-505ق) است.
الإمام الغزالي بین مادحیة و ناقدیة | |
---|---|
پدیدآوران | قرضاوی، یوسف (نویسنده) |
ناشر | مؤسسة الرسالة |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
سال نشر | 1414ق. = 1994م. |
چاپ | چاپ چهارم |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ق4الف8 / 783 BBR |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب مشتمل بر مقدمه نویسنده و دو بخش است که در بخش اول دیدگاه حامیان و در بخش دوم دیدگاه منتقدان تفکرات غزالی مطرح شده است.
گزارش محتوا
غزالی شخصیتی است که چه در زمان حیات و چه پس از وفاتش نامش دنیا را پر کرده و مردم را به خود مشغول داشته است؛ گذشتگان نیز همانند معاصران در مورد دیدگاههای او اختلاف کردهاند. عدهای در تحسین و ستایش او اغراق و گروهی در اتهام به او و رد دیدگاههایش زیادهروی کردهاند. حد اعتدال، آن محققی است که در مواردی که حق با اوست او را مدح کرده و در موارد کوتاهی یا اشتباهش او را مورد نقد قرار داده است.[۱]
اختلافات درباره جایگاه غزالی و تأثیرات او در جامعه اسلامی، ایجابی باشد یا سلبی، در تاریخ چنین است که همه مسلمانها او را «حجه الاسلام» و «مجدد قرن پنجم» و «احیاکننده علوم دینی» میدانند. او نزد همه معاصرین در قلهی دانشمندان متفکر اسلامی و متفکرین دنیا، جستجوگران حقیقت، دعوتکنندگان به خداوند و تقوا و مدافعین اسلام گرانقدر قرار دارد.[۲]
بخش اول کتاب با عنوان «غزالی... حجتالاسلام» به طرح آراء و نظرات طرفداران غزالی اختصاص یافته است. این بخش با معرفی مختصری از غزالی و ذکر نام، کنیه، تاریخ تولد و وفات آغاز شده و نویسنده بر تأثیرات او تأکید کرده است: «تأثیر او در زندگی علمی و عملی –تا آنجا که میدانیم- برای هیچیک از علما و متفکرین قبل و بعد از او میسر نشده است».[۳]
قرضاوی در رابطه با اینکه چرا غزالی به حجتالاسلام یا مجدد قرن پنجم مشهور شده، ابتدا به کلام برخی از دانشمندان چون عبدالغافر فارسی، ابن کثیر و ابن عماد حنبلی درباره او اشاره میکند؛ ابن کثیر مینویسد: «... فکان من اذکیاء العالم فی کل ما یتکلم فیه»؛[۴]
وی با عنوان «غزالی دایرةالمعارف عصر خویش» مینویسد: فقها با توجه به چهار کتاب فقهی مشهور او در فقه شافعی (البسیط، الوسیط، المجیز و الخلاصه) که در سطوح مختلف علمی تألیف کرده است درباره او سخن گفتهاند.[۵] و دوست دارم که محققی با بررسی کتب غیر فقهی غزالی و بهویژه «الاحیاء»، از فقه غیرمذهبی (غیر شافعی) او سخن بگوید، آنجا که خود را از تقلید مذهب آزاد کرده و به جستجوی دلیل رفته، اقوال را با هم مقایسه نموده و صحیح یا اصح و اقوی را میگزیند. کما اینکه تلاش نموده تصوف را فقهی و فقه را تصوفی کند (البته اگر این تعبیر صحیح باشد) گرچه تصوف او بر فقهش غلبه کرده است. و علمای اصول از خلال کتب اصولی وی «المنخول» و «المستصفی»، نظرات اصولی وی را باز مییابند. و دانشپژوهان فلسفه، کلام و منطق از اثنای «مقاصد الفلاسفة» و «تهافت الفلاسفة» و... آراء او را بدست میآورند. همچنین محققین تصوف و اخلاق و تربیت از طریق موسوعهی بزرگش «احیاء علومالدین» و دیگر کتابهای وی، نظرات وی را کاوش میکنند.[۶]
اما اهمیت غزالی در دانش گسترده و وسیع او نیست، چراکه بسیارند کسانی که دانش گستردهای داشتهاند، اما در ذهن و قلب مسلمین به جایگاه غزالی نرسیده و به لقب «حجة الاسلام» نائل نشدهاند. پس اختصاص این لقب به او چه بوده است؟
نویسنده در پاسخ به این سؤال با اشاره به حدیث نبوی که خداوند در ابتدای هر قرن کسی را برای احیای دین اسلام میفرستد، عمر بن عبدالعزیز را مجدد قرن اول، شافعی را مجدد قرن دوم و غزالی را مجدد قرن پنجم میداند.[۷]
در عصر غزالی امت اسلامی در مواجه با نحلهها، فرقهها، فلسفهها و انحرافات فکری، دچار شکست عقلی و روانی گردید؛ این به دلیل قوت افکار مهاجم نبود، بلکه به جهت ضعف اسلحه مدافعین از عقاید اسلامی بود، و نتیجه آن شکست، شک در دین، زوال اخلاقی، آشوبهای سیاسی و... بود.[۸]
در این شرایط بود که این شخصیت بینظیر در نیمه قرن پنجم هجری نصیب جهان اسلام شد. غزالی به آنچه برای رویارویی با فلاسفه بزرگ نیاز بود، مجهز بود و میتوانست با افکار ایشان مشابه با آن یا قویتر از آن مقابله کند.[۹]
وی در مقابله با فلسفه مهاجم، نه به اعتبار سنی، اشعری یا شافعی بودن بلکه تنها به اعتبار مسلمان بودن مبارزه میکرد... بنابراین از همه فرق و مذاهب مدد میگرفت و توجهی به اینکه مطالبش را از کدام مذاهب میگیرد نداشت.[۱۰]
غزالی فکر و قلمش را به رد فلاسفه دهریون یا طبیعیون، که اولوهیت را انکار میکنند یا اقرار به آن کرده و آخرت را انکار میکنند، مشغول نمیکرد؛ چراکه مخالفت آنها به روشنی صبح واضح است. خطر در رابطه با فیلسوفانی است که معروف به «الهیون» هستند که اقرار به وجود صانع، واجبالوجود، علت اولی یا محرک اول دارند و بهصراحت با دین مبارزه نمیکنند؛ بلکه عقاید و شرائع و مسائل اساسی دین را از ریشه نقض میکنند. غزالی فلسفه آنها را به سه قسم تقسیم و نقد میکند. [۱۱]
البته غزالی نیز مانند دیگر بزرگان تاریخ و رهبران فکری، در ارزشگذاری مورد مدح و قدح مردم قرار گرفته است؛ پس تعجبی نیست که جماعتی او را مورد نقد قرار دهند و بعضی از کتابها و رسائل یا افکار و مفاهیم یا روش او در زهد و سلوک یا شیوه او در نقد و معارضه را مورد انتقاد قرار دهند. [۱۲]
از جمله این افراد تقیالدین ابن صلاح است. او بدینسبب که غزالی علم منطق را در اصول فقه داخل کرده و در اول «المستصفی» چنین نوشته که منطق مقدمه همه علوم است و کسی که بر علم منطق تسلط نداشته باشد اصلاً نمیتوان به علومش اعتماد کرد، بر غزالی اعتراض کرده که صحابه و سلف امت که علم دین از آنها دریافت میشود، علم منطق نمیدانستند.[۱۳]
مورخ فقیه، ابن جوزی (متوفی 597ق) از دیگر منتقدین غزالی است که در جاهای متعددی از کتاب ارزشمند انتقادی خود «تلبیس ابلیس» از غزالی انتقاد کرده است؛ همانگونه که به بخشی از این انتقادات در شرححالی که از غزالی در کتاب «المنتظم» آورده، اشاره کرده است.[۱۴]
از دیگر ایراداتی که بر غزالی گرفته شده این است که عصر او شاهد بلایای بزرگی در حیات امت اسلامی بوده، اما غزالی به آنها اشاره نکرده و توجهی نداشته است؛ مانند جنگ کفار با مسلمانان در داخل خانه آنها و اشغال تعدادی از بلاد اسلامی توسط صلیبیین بهویژه بیتالمقدس که مهاجمان به آن داخل شده و جویهای خون جاری کردند و از اهالی آن قریب به شصت هزار نفر کشتند و امت اسلامی در اثر این حملات وحشیانه متلاشی شد. سؤال این است که چرا در اینجا صدای غزالی را که دارای نفوذ کلمه و بیان مؤثر بوده را نمیشنویم و از جهاد سخنی نمیگوید؟[۱۵]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب ذکر شده است.
پاورقیهای کتاب مشتمل بر آدرس مطالب و برخی ارجاعات و توضیحات نویسنده است.
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.