الإسلام و العقل
الإسلام و العقل، اثر محمدجواد مغنيه (بيروت 1322-1400ق، نجف) است كه در آن، ارتباط اسلام و عقل را از منظر كلامى و جدلى، سنجيده و چهار موضوع مهمّ - خدا، نبوت، آخرت و مهدى منتظر(عج) - را محور بحث قرار داده است.
الاسلام و العقل | |
---|---|
پدیدآوران | مغنیه، محمدجواد (نویسنده) |
ناشر | دار و مکتبة الهلال |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1421 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | اسلام - عقاید
اصول دین مهدویت کلام شیعه امامیه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 211/5 /م6الف5 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
زمان نگارش اين اثر، متأسفانه مشخص نشده است. كتاب حاضر به زبان عربى جديد نوشته شده است.
ساختار
كتاب حاضر، از مقدمه نویسنده و متن اصلى (شامل چهار مبحث اصلى و دهها بحث فرعى) تشكيل شده است. روش نویسنده در اين اثر، جدلى و كلامى است.
اين كتاب چون به زبان عربى جديد نوشته شده است، برخى از تعابير و اصطلاحات امروزى رايج در جوامع عربزبان، در آن مشاهده مىشود كه در عربى قديم وجود نداشته است؛ از جمله اين واژگان و اصطلاحات: «هولیوود»، «البترول» و «الجوكر».[۱]؛ به معناى «شركت سينمايى هاليوود»، «نفت» و «غول».
گزارش محتوا
هرچند درباره محتواى اين اثر، گفتنىها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونههایى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مىشود:
- نویسنده در مقدمهاش كه تاريخ و مكان نگارش آن را مشخص نكرده، يادآور شده است: «در روايتى از حضرت رسول(ص) آمده است كه اصل دين من، عقل است. دين حضرت محمد(ص)، بر سه پايه استوار است: ايمان به خدا، نبوت و روز قيامت و امامت هم از نبوت منشعب مىشود؛ چون رياست عامه در امور دين و دنيا از جانب پيامبر(ص) است و مهدى منتظر(عج) مصداقى از امامت است؛ چون امامى است كه در آخرالزمان مىآيد. من مجموعهاى مشخص كردم و در آن دليل عقلى را بر اصول اسلام عرضه كردم و مطالب را با عبارات روشنى آوردم و سرانجام مباحث در چهار حلقه فراهم آمد و خدا را شكر كه موفق شدم و روحيه دينى را تقويت كردم و آن را با روش عقلى در جان مشتاقان استوار ساختم و اين مجموعه، موفقيت بزرگى نصيبش شد؛ بهطورى كه برخى از حلقاتش چهار بار و برخى سه بار و... منتشر گرديد».[۲]
- نویسنده، تأكيد كرده است: «ما اقوال دانشمندان تربيتى را در اين باب، از كتاب «اللّه و العلم الحديث» و «القرآن و العلم الحديث»، نوشته استاد عبدالرزاق نوفل، نقل كرديم و هر كسى كه اين دو كتاب را بخواند، خدا را شكر خواهد كرد كه اين مؤلف درهاى علم و مسيرش را برایش گشوده است».[۳]
- نویسنده، با انتقاد از اباحیگری نوشته است: «در عصر ما انديشهاى رواج دارد كه ظاهرش رحمت، ولى باطنش عذاب است و آن اين مطلب است كه دين عبارت از اصلاح دل است و ديگر هيچ. كتاب «الدين و الضمير» را محمود شرقاوى برای توضيح و توجيه همين مقصود نوشته است». سپس نویسنده برخى از انتقادات و اشكالات نسبت به كتاب «الدين و الضمير» را مطرح كرده است.[۴]
- نویسنده، بااينكه در مقدمه، اين عبارت را نوشته: «و جاءت السلسلة في أربع حلقات: اللّه و العقل، النبوة و العقل، الآخرة و العقل، المهدي المنتظر و العقل».[۵]؛ يعنى: «اين مجموعه در چهار حلقه فراهم آمد...» و نيز در جايى ديگر نوشته: «... حوت هذه المجموعة على الكتب الأربعة».[۶]؛ يعنى: «اين مجموعه، شامل چهار كتاب است»، ولى با اين وصف، عجيب است كه چنين نوشته است: «و بعد أن نفدت النسخ من جميع الطبعات رأينا أن نجمع الحلقات الخمس و نخرجها في كتاب واحد باسم «الإسلام و العقل»؛ تسهيلا على الراغبين».[۷]؛ يعنى: «و بعد از آنكه همه نسخههاى چاپشده تمام شد، مناسب ديديم كه اين حلقههاى پنجگانه را در یک كتاب به نام اسلام و عقل منتشر سازیم تا بهراحتى در دسترس قرار گیرد». به نظر مىرسد كه تعبير حلقات پنجگانه اشتباه است و از اين جهت روى داده كه نویسنده در ذهنش اين بوده كه در اين اثر، مباحث اصول پنجگانه را بررسى كرده؛ درحالىكه بحث عدل را بررسى نكرده است.
- نویسنده، اين سخن را از فيلسوف عرب، «كندى»، نقل كرده: «إنّ خلق الإنسان أو إحيائه بعد الموت أيسر من خلق العالم الأكبر بعد أن لم یکن»؛ «آفرينش انسان يا زنده كردنش بعد از مرگ، از آفرينش جهان بزرگتر بعد از آنكه نبود، آسانتر است» و بعد خودش شتابزده افزوده است: «و اين همان مضمون آيه «أَ وَ لَيْسَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَليمُ».[۸]است».[۹]نظر نویسنده محترم، چندان دقيق نيست؛ زيرا آيه مذكور به اين معناست: «آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده است، قدرت ندارد كه همانند آنان را بيافريند؟ بله قدرت دارد؛ زيرا اوست كه بسيار آفريننده و خيلى داناست». «كندى» با نظر به قدرت محدود ممكنات، درباره آفرينش نظر داده و بيان كرده كه آفرينش بعد از مرگ، آسانتر است؛ چون كسى كه تجربه آفرينش دارد، آفرينش دوم برایش سهل مىشود و يا چون در خلقت اول، هيچ مايهاى در كار نبود و خلقت از عدم بود، ولى در آفرينش دوم، مايهاى وجود دارد. و لیکن آيا برای خدا برخى از امور، سخت و برخى آسان است؟؛ «أَ وَ لَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير».[۱۰]؛ «آيا ندانستهاند كه چگونه خدا مخلوقات را مىآفريند، سپس آنان را باز مىگرداند؛ يقيناً اين بر خدا آسان است». نویسنده محترم به بار منفى تعبير «أيسر» در كلام «كندى» توجه نكرده است.
- نویسنده باآنكه از نظر فقهى و نويسندگى تواناست، ولى در اين اثر از نظر محتوايى همانند كتاب ديگرش «معالم الفلسفة الإسلامية»، گرفتار برخى از داورىهاى عجولانه در باب مسائل فلسفى شده است؛ از جمله در بحثى تحت عنوان «عالَم، حادث است»، چنين نوشته است: «حاول بعض الفلاسفة أن يوفق بين القول بقدم العالم و إيجاد اللّه له؛ فقال: إن للقديم معنيين: الأول، القديم بالذات و هو ما كانت ذاته علة لوجوده و هذا يصدق على اللّه وحده و الثاني، القديم بالزمان و هو الذي لا أول له، غير أنه مقارن لقوة توجده و هو العالم و عليه یکون العالم قديما زمانا، ممكنا ذاتا؛ لأن اللّه أوجده»؛ يعنى: «برخى از فيلسوفان كوشيدهاند كه بين قول به قديم بودن جهان و اينكه خدا آن را آفريده، جمع كنند و گفتهاند: قديم دو معنا دارد: اول، قديم ذاتى و آن موجودى است كه ذاتش علت وجود اوست و اين فقط بر خدا صادق است و دوم، قديم زمانى و آن موجودى است كه اول ندارد، ولى مقارن با قدرتى است كه آن را ايجاد مىكند و آن، عالَم است و بنابراین، جهان، قديم زمانى و ممكن ذاتى است؛ چون خدا آن را ايجاد كرده است».[۱۱]ملاحظه مىشود كه نویسنده، تقرير نادرستى از معناى قديم ذاتى عرضه كرده (و هو ما كانت ذاتُه علة لوجوده) و پنداشته كه قديم ذاتى، معلول است و خودش، خودش را آفريده؛ يعنى خودش معلول خودش است و از طرف ديگر، خودش علت خودش است. آشنايان با فلسفه اسلامى مىدانند كه چنين تعبيرى سخت ناشيانه و ناسنجيده است و حكيمان اينگونه سخن نمىگويند.
وضعيت كتاب
برای كتاب حاضر، فقط فهرست مطالب.[۱۲]فراهم شده و متأسفانه فهرستهاى فنى - آيات، روايات، انبيا و معصومين، اعلام، اديان، مذاهب، قبايل و فرق، كتابها، مكانها، اصطلاحات و... - و حتى فهرست منابع نيز فراهم نشده است.
هرچند كتاب حاضر، مستند است، ولى ناهماهنگى در سيستم ارجاعات و استنادات نویسنده مشهود است؛ بهطورى كه نویسنده، ارجاعاتش را گاه بهصورت درونمتنى نوشته.[۱۳]و گاه بهصورت پاورقى آورده است. درهرحال، مؤلف در اين پاورقىها منابعش را با ذكر نام نویسنده و كتاب و شماره جلد و صفحه يادآور شده.[۱۴]
البته گاه موضع مورد نظر از كتاب را با ذكر شماره مقاله و فنّ مشخص كرده، ولى شماره صفحات را مشخص نكرده.[۱۵]و گاه توضيحاتى آورده و در آن، قاعدهاى از دانش اصول فقه را بيان كرده.[۱۶]و گاه نام شخصيت مورد نظر را آورده.[۱۷]و گاه مثالهایى حديثشناسهگانه نوشته.[۱۸]و گاه اسامى برخى از كتابها و نويسندگانش را برای مطالعه بيشتر ياد كرده.[۱۹]و گاه اصطلاحى كلامى را تعريف و تفاوتش را با اصطلاحى ديگر بيان كرده است.[۲۰]و گاه مصاديق اصطلاحى قرآنى را ذكر كرده و به مطلبى از یک كتاب تفسيرى مشخص از نویسندهاى خاص، ولى بدون تعيين شماره جلد و صفحه، استناد كرده است.[۲۱]
پانويس
- ↑ ر.ک: متن كتاب، ص57-59
- ↑ مقدمه كتاب، ص5-6
- ↑ ر.ک: متن كتاب، ص154، پاورقى 1
- ↑ ر.ک: همان، ص175-178
- ↑ مقدمه كتاب، ص5
- ↑ متن كتاب، ص185، پاورقى 1
- ↑ مقدمه كتاب، ص6
- ↑ يس-81
- ↑ متن كتاب، ص128
- ↑ عنكبوت-19
- ↑ همان، ص145
- ↑ همان، ص245-247
- ↑ مثلاً همان، ص42-43 و ص240 و...
- ↑ مثلاً همان، ص11، پاورقى 2؛ ص240 و...
- ↑ مثلاً همان، ص142، پاورقى 1 و...
- ↑ همان، ص109، پاورقى 1
- ↑ همان، ص10
- ↑ همان، ص11، پاورقى 1
- ↑ همان، ص44، پاورقى 1 و ص58، پاورقى 1
- ↑ همان، ص87
- ↑ همان، ص63، پاورقى 1
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.