اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم
اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم، اثر ابن تیمیه، کتابی است پیرامون صراط مستقیم و وجوب مخالفت ظاهری و باطنی با کفار که با تحقیق محمد حامد الفقی، چاپ و عرضه شده است.
اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم | |
---|---|
پدیدآوران | ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم (نویسنده) فقی، محمد حامد (محقق) |
ناشر | دار الکتب العلمية |
مکان نشر | لبنان - بيروت |
چاپ | 1 |
موضوع | اهل سنت - عقايد
بدعت و بدعت گذاران سلفيه - عقايد شرک شيعه - دفاعيهها و رديهها |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 207/5 /الف2الف7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ابن تیمیه در مقدمه، دلایل خود در باب هدف از تألیف کتاب را مخالفتورزی با برخی از انحرافاتی برشمرده که امت اسلامی بدان مبتلا گشته است[۱].
ساختار
کتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب بدون تبویب و فصلبندی، در عناوین متعدد، تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، به موضوع کتاب و اهمیت آن اشاره گردیده است.[۲].
محور کتاب، صراط مستقیم و انحرافشناسی از صراط مستقیم است. نویسنده، این انحرافات را به چهار دسته طبقهبندی کرده است:
- گاه انحراف، کفر است؛
- گاه انحراف، فسق است؛
- گاه انحراف، در شکل «سیئه» ظاهر میشود؛
- زمانی انحراف در شکل خطا و لغزش ظاهر میشود.
هدف وی شناساندن این انحرافات است تا بدین منظور مسلمانان را از انحراف از صراط مستقیم بازدارد و از رفتن آنان به صراط مغضوبین و یا ضالین جلوگیری کند[۳].
نویسنده قصد دارد انحرافات واقع و حادث و مبتلابه را که موجب انحراف امت عصر خود از صراط مستقیم به صراط مغضوبین و ضالین شده است، شناسایی کند و به امت بشناساند؛ به بیان دیگر قصد دارد که به تبیین شکاف بین صراط مستقیم اسلامی با سبیل متعارف و راه رفته جهان اسلامی، بپردازد[۴].
ابن تیمیه در مقدمه خود، خداوند را بهخاطر اینکه اسلام را دین ما مسلمانان قرار داده، شکر میگوید؛ خداوندی که به ما امر کرده است که هدایت به صراط مستقیم را از او طلب کنیم؛ خداوندی که محمد، عبد و رسولش را با دین قیم و ملت حنیف بهسوی ما ارسال کرده است و اطاعت و اتباع از شریعت وی را بر ما واجب کرده است[۵].
وی علاوه بر این عبارت، در جای دیگر از این کتاب، با صراحت بیشتری از این مساوی قرار دادن دین و صراط مستقیم جانبداری میکند: «فهدی الله الناس ببركة نبوة محمد(ص)... ثم إنه سبحانه بعثه بدين الإسلام الذي هو الصراط المستقيم»؛ آنهم صراط مستقیمی که دستکم روزی ده مرتبه از خداوند میخواهیم که ما را به آن هدایت کند و از جانب خداوند مأموریم از آن تبعیت کنیم و از ضد و غیر آن، یعنی راه مغضوبین و راه ضالین احتراز کنیم[۶].
وی خاطرنشان میسازد که غرض وی ضرورت ملازمت عبدبا «صراط مستقیم» و مخالفت وی با انحراف از صراط مستقیم و سبل اصحاب جحیم است. ابن تیمیه در اینجا به ارتباط تنگاتنگ صراط و اندیشه سیاسی مسلمانان اشاره میکند و اینکه در این استعاره، شکاف نظریه و عمل به حداقل خود میرسد؛ زیرا هدف از شناسایی صراط مستقیم، عمل و راه پیمودن و تطبیق عملی بندگان خداوند با صراط مستقیم و هدف از انحرافشناسی، اجتناب عملی از آن در زندگی است. آنگاه ابن تیمیه نظریه اساسی خود را مطرح میکند که بنیان اصلی کتاب وی را تشکیل میدهد. وی در این قسمت از کتاب، در واقع به بیان فرضیه اصلی خود میپردازد و آن اینکه صراط مستقیم را به دو قسمت تقسیم میکند: اول، یک سلسله امور باطنی و معنوی نظیر اعتقادات و گرایشهای قلبی است؛
دوم، سلسلهای از امور ظاهری است که در قالب گفتار و اعمال ظاهر میشود و این قسمت دوم نیز خود، گاه قالب عبادی (مانند نماز) و گاه قالب عادتی دارد، مانند نحوه پوشش لباس، سواری، آداب ازدواج و غذا خوردن و سفر و جز آن[۷].
آنگاه ابن تیمیه گام بعدی را برمیدارد و آن اینکه بین این دو امور باطنی و ظاهری بهناچار باید ارتباطی و نسبتی وجود داشته باشد؛ زیرا آنچه در قلب جایگزین میشود، بهمثابه امری باطنی در آن رسوخ مییابد و در امور ظاهری گفتاری و رفتاری بهنوعی منعکس میشود و برعکس قوام امور ظاهری عملی نیز بهنوبه خود موجب ایجاد حالات متناسب با آن امور ظاهری، در قلب میشود. بنابراین وی به نوعی تجانس و هماهنگی ظاهر اعمال و باطن قلبی خود قائل است.[۸].
ابن تیمیه در گام منطقی بعدی خود، امور باطنی جزء اول صراط مستقیم را «هدی الباطن» و جزء دوم صراط مستقیم را «هدی الظاهر» نامگذاری میکند و بعد به بعثت پیامبر(ص) و ارائه دین اسلام و شریعت و منهاج خاص وی که مشتمل بر دو جزء جداییناپذیر هدی ظاهر و هدی باطن میشود، اشاره میکند و اینکه حکمت چنین اقتضاء میکند که آنچه در اعمال و اقوال (هدی الظاهر) در اسلام و شریعت و منهاج ما آمده است، در تباین مخالفت با سبیل المغضوبين عليهم و الضالين باشد[۹].
از همین رو شارع مقدس به ما امرکرده است که با آن به مخالفت برخیزیم. بنابراین دین ما (صراط مستقیم) به ما امر کرده است که با هدی الظاهر صراط غیر مستقیم مخالف باشیم؛ هرچند این حکمت و مصلحت و مفسده مترتب بر آن بر بسیاری از مردم عادی روشن نباشد[۱۰].
در واقع ابن تیمیه از این لحظه، به بحث محوری خود در کتابش که ملهم از هدی الظاهر و جزء دوم صراط مستقیم باشد، منتقل میشود و آن، «نفی تشبه به کفار» است. وی مشابهت ظاهری در اعمال و اقوال ظاهری با کفار را بهمثابه هدی الظاهر دانسته و بهشدت با آن مخالفت ورزیده است.[۱۱].
اما در اینکه چه مفسدههایی در مشابهت ظاهری با کفار وجود دارد، وی اموری را ذکر میکند:
اول اینکه مشارکت در هدایت ظاهری، ریشه در تناسب و همشکلی دو شیء متشابه دارد که خود توافق بر هماهنگی دو امر در اخلاقیات و اعمال دارد و این امر محسوسی است؛ همان گونه که بهطور مثال کسی که لباس اهل عمل و علما را میپوشد، نوعی انضمام و تعلق به آنان را در نفس خود احساس میکند. کسی که لباس نظامیها را میپوشد در درون خود نوعی تخلق به اخلاق آنان و نوعی نزدیکی با آنان احساس را میکند و طبع وی به مقتضای آن لباس و منش، دگرگون میشود، مگر اینکه مانعی از این امر جلوگیری کند[۱۲].
از سوی دیگر مخالفت ورزیدن با هدایت ظاهری کافران نیز موجب تباین و جدایی و انقطاع از عوامل مغضوب شدن و اسباب ضلالت میشود و برعکس موجب انعطاف و نرمش با اهل هدایت و رضوان خداوند و موجب موالات و دوستداری مفلحان میشود. همچنانکه هرچه ایمان فرد کاملتر شود و شناختش از اسلام بیشتر شود، طبعا گرایش و احساسش به مفارقت و جدایی نسبت به یهود و نصاری چه از نظر ظاهری و یا باطنی، افزایش مییابد و همچنین شدت بعد و دوریاش از اخلاق موجود برخی از بهظاهر مسلمانان بیشتر میشود[۱۳].
فراتر از این، دلیل و ضرورت دیگر مخالفت با هدایت ظاهری کفار و نظیر آنان در این است که اشتراک و مشابهت در هدی ظاهر با آنان، موجب اختلاط ظاهری این دو میشود و تفکیک و تمییز صفوف حق و باطل اصحاب صراط مستقیم و اصحاب مغضوبین و ضالین از یکدیگر دچار اختلال میشود؛ تا آنجا که تمییز ظاهری آن دو از بین میرود و تشخیص هدایتیافتگان مشمول رضوان الله از یکسو و مغضوبین و ضالین از سوی دیگر دشوار میشود. ابن تیمیه اضافه میکند که همه این بحثها تازه در صورتی است که تبعیت ظاهری از آنان در امری مباح باشد. پس اگر متابعت از هدی الظاهر در امر واجبی باشد، موجب کفرشان میشود؛ زیرا موافقت با آنها خود شعبهای از کفر و رضایت و موافقت در ضلالت و معاصی آنان است.[۱۴].
وی سپس فصلی مستقل را به ذکر دلایلی نقلی از کتاب و سنت و اجماع بر امر مخالفت با کفار و نهی کردن از تشبیه به آنان، اختصاص میدهد. ابتدا به ذکر «آیات» مؤید بر نفی تشبیه به کفار میپردازد؛ از جمله آیه ١٢٠ بقره:وَ لَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لاَ نَصِيرٍ.
وی میگوید: دقت شود که چگونه در خبر گفته است «ملتهم» و در نهی گفته «أهواءهم»؛ زیرا این جماعت راضی نمیشوند مگر به اتباع مطلق و کامل و توبیخ و مذمت در هر دو صورت، اتباع اهواء آنان در قلیل و در کثیر، صادق است و متابعت در برخی از هواهای آنان، تبعیت در گمراهی آنان است.[۱۵].
مؤید دیگر وی در نهی مشابهت با کفار، حکم نسخ قبله از بیتالمقدس به مکه است تا بدین وسیله با کافران در قبله مخالفت شود و آنان در باطل خود قطع امید کنند و چنین تصوری برایشان ایجاد نشود که ممکن است در بقیه امور نیز از ما تبعیت کنند[۱۶].
دیگر مؤید نهی اصطلاحات و تعابیر دوپهلویی است که امکان سوء تعبیر و سوء استفاده کفار را فراهم میکند؛ نظیر آیه 104سوره بقره:لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا[۱۷].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده و در پاورقیها، توضیحات جامع و مفصلی توسط محقق، پیرامون برخی از کلمات و عبارات متن، ارائه گردیده است.[۱۸].